گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱

 

چون نشنودی ز یک مسافر که چه بود

کی بشناسی اول و آخر که چه بود

هرحکم که کردهاند، در اول کار،

آگاه شوی در دم آخر که چه بود

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۲

 

گاه از سر طاعتی برون آیی تو

گه در کف معصیت زبون آیی تو

نومید مشو هرگز و امید مدار

تا آخر دم ز کار چون آیی تو

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۳

 

خون شد همه جانها و جگرها همه ریش

و آگاه نگشت هیچ کس از کم و بیش

خوش خوش بشنو حدیث خویش ای درویش

از پس منشین که کار داری در پیش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۴

 

آن کس که تمام متّقی خواهد بود

ایمن بدنش احمقی خواهد بود

جز در دم واپسین نگردد روشن

تا خواجه سعید یا شقی خواهد بود

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۵

 

چندان که ز مرگ میبگویم دل را

تنبیه نمیاوفتد این غافل را

مشکل سفری است ای دل غافل در پیش

چه ساختهای این سفر مشکل را

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶

 

گر تن گویم عظیم سست افتادست

ور دل گویم نه تن درست افتادست

این چندینی مصیبتم هر روزی

ازواقعهٔ شب نخست افتادست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۷

 

چون خواهد بود در کمین افتادن

بر خاستنت زیرترین افتادن

انصاف بده دلا که کاری است عظیم

در ششدرهٔ روی زمین افتادن

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۸

 

گر دل بر امید رهنمون بنشیند

ور در غم خود میان خون بنشیند

در ششدرهٔ خوف و رجا مانده است

تا آخر کار مهره چون بنشیند

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۹

 

پیوسته چو ابر این دل بیخویش که هست

خون میگرید زین ره در پیش که هست

گویند: چه کارت اوفتادست آخر

چه کار بود فتاده زین بیش که هست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۰

 

عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم

بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم

شد روز جوانی و درآمد شب مرگ

وز بیم شب نخست خون شد جگرم

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۱

 

دیرست که جان خویشتن میسوزم

وز آتش جان، چو شمع، تن میسوزم

ای کاش، شد آمدم نبودی که مدام

تا آمدم از بیم شدن میسوزم

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۲

 

گاهی ز غم نفس وخرد میگریم

گاهی ز برای نیک و بد میگریم

گر آخر عمر گوشهای دست دهد

بنشینم و بر گناه خود میگریم

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۳

 

زان میترسم که در بلام اندازند

همچون گویی بی سر و پام اندازند

روزی صد ره بمیرم از هیبت آنک

تا بعد از مرگ در کجام اندازند

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۴

 

تن کیست که سرنگون همی باید کرد

دل چیست که غرق خون همی باید کرد

این دم به زمین فرو شدم بس عاجز

تا سر ز کجا برون همی باید کرد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۵

 

گفتم شب و روز از پی این کار شوم

تا بوک دمی محرم اسرار شوم

زان میترسم که چون بر افتد پرده

من در پس پرده ناپدیدار شوم

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۶

 

چون نیست طریقی که به مقصود رسم

آن به که به نابودن خود زود رسم

چون هر روزی به زندگی میمیرم

گر مرگ در آیدم به بهبود رسم

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۷

 

تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز

سیر آمدم از جهان و از آز و نیاز

مرگی که مرا رهاند از عمر دراز

حقا که به آرزوش میجویم باز

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۸

 

در هر دو جهان یک‌تنه‌ای می‌جویم

آزاد ز رخت و بنه‌ای می‌جویم

در حبس جهان بمانده‌ام سرگردان

بر بوی خلاص، رخنه‌ای می‌جویم

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۹

 

جان رفت و ندید محرمی در همه عمر

دل خست و نیافت مرهمی در همه عمر

بِلْ تا بسر آید دم بیفایده زانک

دلشاد نبودهام دمی در همه عمر

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۲۰

 

از مال جهان جز جگری ریشم نیست

اینست و جز این هیچ کم و بیشم نیست

از خویشتن و خلق به جان آمدهام

یک ذره دل خلق و سر خویشم نیست

۲ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۷