گنجور

 
۱
۲
۳
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱

 

میپنداری که جان توانی دیدن

اسرار همه جهان توانی دیدن

هرگاه که بینشِ تو گردد به کمال

کوری خود آن زمان توانی دیدن

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۲

 

هرگه که تو طالب گهر خواهی بود

باکوه چو سنگ در کمر خواهی بود

هرچند که دیده تیزتر خواهی یافت

در نقطهٔ کُنْه کورتر خواهی بود

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۳

 

آن نقطه که کیمیای دولت آن است

بگذر ز جهان که بیخ آن در جان است

خواهی که تو آن پرده بدانی به یقین

اول بیقین بدان که نتوان دانست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۴

 

قومی ز محال در جنون افتادند

قومی ز خیال سرنگون افتادند

از پردهٔ غیب هیچ کس آگه نیست

هریک به رهی دگر برون افتادند

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۵

 

جانهاست در آن جهان بر انبار زده

تنهاست درین بر در و دیوار زده

تا چند ز جان و تن دری میباید

هر ذرّه دری است، لیک مسمار زده

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۶

 

از ذرّه ز اندازهٔ ذرّات مپرس

یک وقت نگهدار وز اوقات مپرس

قصّه چه کنی دراز در غصّه بسوز

در صنع نگه میکن و ازذات مپرس

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۷

 

در عقل اصول شرع از جان بپذیر

در شرع فروع از ره امکان بپذیر

ذوقی که به شوق حاصل آید دل را

در عقل نگنجید به ایمان بپذیر

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۸

 

قسمی که ز چرخ پرده در داشته‌ای

گر داشته‌ای خون جگر داشته‌ای

تا خواهی بود بی‌خبر خواهی بود

ای بی‌خبر از هرچه خبر داشته‌ای

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۹

 

تا عالِمِ جهل خود نگردی به نخست

هر اصل که در علم نهی نیست درست

ای بس که دلم دست به خونابه بشست

در حسرت نایافت و نیافت آنچه بجست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۰

 

نه در صفِ صاحبنظران خواهی مُرد

نه در صفتِ دیدهوران خواهی مُرد

از سرِّ دو کَوْن اگر خبر خواهی یافت

چه سود که از بیخبران خواهی مُرد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۱

 

هر چند ز ننگِ خود خبردار نهایم

از دوستی خویش سرانداز نهایم

عمریست که چون چرخ درین میگردیم

یک ذرّه هنوز واقف راز نهایم

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۲

 

دردا که دلم واقف آن راز نشد

جان نیز دمی محرمِ دمساز نشد

چه غصّه بود ورای آن در دو جهان

کاین چشم فراز گشت و آن باز نشد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۳

 

هم عقل درین واقعه مضطر افتاد

هم روح ز دست رفت و بر سر افتاد

گفتم که گشایم این گره در سی سال

بود آن گره و هزار دیگر افتاد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۴

 

از معنی عشق اسم میبینم و بس

وز جان شریف جسم میبینم و بس

از گنجِ یقین چگونه یابم گهری

کز گنجِ یقین طلسم میبینم و بس

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۵

 

جان گرچه درین بادیه بسیار شتافت

مویی بندانست و بسی موی شکافت

گرچه ز دلم هزار خورشید بتافت

اما به کمالِ ذرّهای راه نیافت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۶

 

دل در پی راز عشق، دلمرده بماند

وان راز چنانکه هست در پرده بماند

هر ساز که ساختم درین واقعه من

در کار شکست و کار ناکرده بماند

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۷

 

دل بر سرِ این راه خطرناک بسوخت

جان بر درِ دوست روی بر خاک بسوخت

سی سال درین چراغ روغن کردیم

یک شعله بزد، روغنِ او پاک بسوخت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۸

 

دل خون شد و سررشتهٔ این راز نیافت

جز غصه ز انجام وز آغاز نیافت

مرغ دل من ز آشیان دور افتاد

ای بس که طپید و آشیان باز نیافت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۹

 

این دل که بسوخت روز و شب در تک و تاز

میجوشد و میجوید و میگوید راز

چندان که بدین پرده فرو داد آواز

دردا که کسش جواب مینَدْهَد باز

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۲۰

 

دل شیوهٔ عشق یک نفس باز نیافت

دل خون شد و راه این هوس باز نیافت

سرگشتهٔ عشق شد که در عالم عشق

سررشتهٔ عشق هیچ کس باز نیافت

۲ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۲