×
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
کوکبم شد تار و سالم خشک و ماهم پاک سوخت
آنچه با من بود از بخت سیاهم پاک سوخت
دامن افلاک را یکباره کرد آهم خراب
منزل آرامم از اشک نگاهم پاک سوخت
در گلستان محبت خورد بر پا تا سرم
[...]
۴ بیت
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
خون میخورم ز عشق و مدارم گرفته اوج
شکر خدا که رونق کارم گرفته اوج
یک نیزه آب گریهام از سر گذشته است
باران بیحساب بهارم گرفته اوج
از دل برون نرفت دمی یاد زلف او
[...]
۴ بیت
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
در دل به جز از عکس رخ دوست نگنجد
غیر از خط او گر همه یک موست نگنجد
ممتاز نکویان نه چنانی که بگویم
بالای دو چشمت اگر ابروست نگنجد
صد گل به سر از داغ تو ای شمع توان زد
[...]
۴ بیت