بنده ام، مسکنت سرای من است

خاکم، افتادگی عصای من است

سر ز تیغ جفا نمی تابم

هر چه خواهد کند، خدای من است

صافیِ می فروش دیر مغان

[...]

پس از نعت رسول حق، سپاسی

که سنجد کلک فکر حق شناسی

نباشد جز ثنای شاه مردان

که حق، جان نبی خواندش به قرآن

طراز مسند هارونی او

[...]

شنیدم تهی دست بی حاصلی

شنید این حکایت ز صاحبدلی

که پیری چو برد از زلیخا توان

خدنگ قدش حلقه شد چون کمان

عزیزی به ذلّت کشید و به رنج

[...]

چنین است فرمان که حق را نهان

نشاید نمودن ز فرماندهان

نماینده راه خیر و سلوک

ندارد نصیحت دریغ، از ملوک

که در خیر ایشان بود خیر خلق

[...]

سر همّت فشانیی که بجاست

دامن افشاندن از دنی دنیاست

پارسایی، عماد ایمان است

پاکبازی قمار مردان است

ناکس است آنکه امّت دنیاست

[...]