قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱
ملامتگو چه میگردد ز پی مجنون شیدا را؟
نسازد هیچ عاقل تنگ بر دیوانه صحرا را
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲
عنان به دست شتاب است تا درنگ ترا
کسی چون صلح نفهمد زبان جنگ ترا
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۸
مست آن بزمم که خون دل شراب ناب اوست
مرغ آن باغم که پیکان غنچه سیراب اوست
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۹
تا اشک تو بر عارض پرنور فرو ریخت
از رشک گلت آب رخ حور فرو ریخت
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۷
چشم من چارست تا جانانهای پیدا شود
مردم چشم مرا همخانهای پیدا شود
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۸
به بزم، چهره ز می برفروختن دارد
که شمع، راه به مجلس ز سوختن دارد
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۹
نه اشک است این که هر ساعت ز چشم من فرو ریزد
به جای آب، اخگر چشمم از دامن فرو ریزد
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۰
دلم را صبحدم آواز نی دیوانه میسازد
مرا این صوت خوش، از خویشتن بیگانه میسازد
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۱
بی جمالت چشمم از خون خجلت جیحون دهد
دور از آن لب، در مذاقم باده طعم خون دهد
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۲
هرگه نسیم زلف تو سوی چمن رود
بویی دهد به گل، که گل از خویشتن رود
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۳
چه بخت است این که داغ از سینهام پهلو بگرداند
به گلشن گر گذارم رو گل از من رو بگرداند
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۴
به گرد خویش، هجوم غزال میبینم
چو یاد چشم توام در خیال میآید
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۶
کجا تاب آورد در پیش اشک دیدهفرسایم؟
دواند ریشه گر چون شمع، مژگان تا کف پایم
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۷
چه حسرتها خورند ارباب عشرت بر سراپایم
اگر بینند در پا خار و بر سر داغ سودایم
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۷
آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی
حسرتی بود از وصال آن هم به من نگذاشتی
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۸
جایی که تویی نیست کسی را گذر آنجا
از من که تواند که رساند خبر آنجا؟
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۹
به خود هم رشک دارم در خیال سرو آزادش
روم اول ز خویش آنگه به کام دل کنم یادش