گنجور

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱ - دیدم صنمی

 

دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی

الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی

الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

گر گویم سروش، نبود سرو خرامان

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۳

 

اگر دگمه‌ات پنبه‌ای بود

یار، جان، پنبه‌ای بود

آشکرالله خوب بچه‌ای بود

به ذات الله، به ذات الله

بازم دگمه‌ات پنبه‌ای نیست

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۳

 

امیر اگر یار ما بودی

یار وفادار ما بودی

پس «امسال خان» آنجا چه می‌کرد

با عبدالله، با عبدالله

شبی آنجا مهمانی بود

[...]

عارف قزوینی