×
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۰
یک امشب زبهر من ای ساربان
زدروازه بیرون مَبَر کاروان
درنگی بکن تا من از جان و دل
ز جانان و دلبر بپرسم نشان
که تیمار دلبر ز من برد دل
[...]
۷۰ بیت