گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

آن کمانیست که بر حلق و سرین وزانوش

ساخته در هم تیر و هدفست و سوفار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

اوست آن الکن با معنی و لفظ بی حد

اوست آن اصلع با طره و زلف بسیار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

سخن از لفظ و زبان گوید چون خواهد گفت

هر زبانی را باید که شود لفظی یار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

دل او تافته مانندۀ زلفین ویست

ورنه چون زلف بتان دلش چرا باشد تار ؟

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

همه اندام زبانست و بدین گونه بود

هر زبانی را در مدحت صاحب گفتار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

عارض لشکر منصور سعید احمد

آنکه تیغ و قلم اوست جهان را معمار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

آنکه در پرورش اوست فلک را تاکید

و آنکه در بندگی اوست جهان را اقرار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

سخن ورایش دشمن فکن و نصرت یاب

قلم و تیغش کشور شکن و فتح شکار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

لفظ و دیدارش اندوه بر وشادی بخش

دست و انگشتش دینار ده و گوهر بار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

شب و روز از می و شادی و سماع دلبر

نبود خوب تهی دست و دل و گوش و کنار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

همچو ملک از سر کلک تو جهان از پی او

هر زمان بینی آراسته تر کرده شعار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

افسر خویش مکلل کند اکنون گلبن

کمر خویش مرصع کند اکنون کهسار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

ورت از بلبل خیزد هوس این روزی چند

گوش زی نغمۀ این بلبل خوش الحان دار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

آن نزاریست شده پوست بر اندامش خشک

شاید ار خشک شود پوست بر اندام نزار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

خوب حالیست بدو ملک زمین را الحق

گرم کاریست بد و سعد فلک را نهمار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

گر کنند آینه اعدای تو از آب چو زنگ

ز آب چون زنگ خلاف تو بر آرد زنگار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

دست ابطال فرو کوفته با حربه بحرب

چو بجنگ اندر اسب تو بر انگیخت غبار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

آن چه گر ز دست کزو گرد و هبا گردد کوه ؟

آن چه تیغست کزو برکۀ خون گردد غار ؟

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بر دل دشمن تاریک کنی روز دغا

ز آنکه تن باشد بی جان جسد جان او بار

۱ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

ساخته کار قوی گشته ترا کار آموز

یافته دست قوی بوده ترا کار گزار

۱ بیت
ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۲