گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

ای آنکه طلب کار خدایی به خود آ

از خود بطلب کز تو خدا نیست جدا

اول به خود آ چون به خود آیی به خدا

اقرار بیاری به خدایی خدا

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

درویش عزیز پادشا شد به خدا

وارسته ز فقر و ز غنا شد به خدا

گویی که کجا رفت از اینجا که برفت

آمد ز خدا و با خدا شد به خدا

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

علمی که تو را پاک کند از من و ما

ماء القدسش نام کند مرد خدا

خواهی که حدث پاک شود از تو تمام

برخیز و بشو جامهٔ هستی و بیا

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

دریاب تو این قول حکیمانهٔ ما

آنگه بخرام سوی میخانهٔ ما

زین پس من و رندی و خرابات مغان

رنداند شنو گفتهٔ مستانهٔ ما

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

ماهی در آب و ماکیان در صحرا

هر یک به تنعمی گرفته مأوا

دیدیم سمندری در آتش خوش وقت

بینیم نعیم مرغ در روی هوا

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

بنواخت مرا لطف الهی به خدا

هر درد که بود از کرم کرد دوا

تشریف خلافت او به سیّد بخشید

او را بشناس و یک زمانی به خود آ

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

از آتش عشق صنم دلکش ما

افتاده مدام آتشی در کش ما

پروانهٔ پرسوخته ما را داند

تو پخته نه ای چه دانی این آتش ما

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

دادند جهانی دل و هم دست به ما

برخاست ز غیر هر که بنشست به ما

ما بحر محیطیم و محبان چو حباب

پیوسته بود کسی که پیوسته به ما

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

مطلوب خود از خود طلب ای طالب ما

خود را بشناس یک زمانی به خود آ

گر عاشق صادقی یکی را دو مگو

کافر باشی اگر بگوئی دو خدا

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

در جام جهان نما نظر کن همه را

آنگه ز وجود خود خبر کن همه را

گفتی که خیال غیر باشد در دل

لطفی کن و از خانه به در کن همه را

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

از خود بگذر نور خدا را بطلب

در بحر درآ و عین ما را بطلب

سلطان سراپردهٔ توحید بجو

از دُردی درد دل دوا را بطلب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

در دیدهٔ ما نور خدا را بطلب

در بحر در آ و عین ما را بطلب

سلطان سراپردهٔ توحید بجو

ور درد دلت هست دوا را بطلب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

از زحمت پا اگر بنالم چه عجب

از جور و جفا اگر بنالم چه عجب

در حضرت پادشاه عالم به تمام

از دست شما اگر بنالم چه عجب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

عالم چو سرابست و نماید سر آب

نقشی و خیالیست که بینند بخواب

در بحر محیط چشم ما را بنگر

کان آب حیات را نموده به حباب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

چشمت همه نرگسست و نرگس همه خواب

لعلت همه آتشست و آتش همه آب

رویت همه لاله است و نرگس همه رنگ

زلفت همه سنبلست و سنبل همه ناب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

عشقست که جان عاشقان زنده از اوست

نوریست که آفتاب تابنده از اوست

هر چیز که در غیب و شهادت یابی

موجود بود ز عشق و پاینده از اوست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

تا بر سر ما سایهٔ شاهنشه ماست

کونین غلام و چاکر درگه ماست

گلزار و بهشت و حور خار ره ماست

زیرا که برون ز کون منزلگه ماست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

دریای محیط جرعهٔ ساغر ماست

عالم به تمام گوشهٔ کشور ماست

ما از سر زلف خویش سودا زده ایم

خوش سودائی که دائما بر سر ماست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

گفتم جنت گفت که بستان شماست

گفتم دوزخ گفت که زندان شماست

گفتم که سراپردهٔ سلطان دو کون

گفتا که بجو در دل ویران شماست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

در دیدهٔ ما نقش خیالش پیداست

نوریست که روشنائی دیدهٔ ماست

در هر چه نظر کند خدا را بیند

روشن تر از این دیده دگر دیده کراست

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۱۷