گنجور

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

از بس که مرا دولت بیدار کم‌ست

گفتن نتوان که تا چه مقدار کم‌ست

رنجی‌ست فراقت که کمش بسیارست

عیشی‌ست وصال تو، که بسیار کم‌ست

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست

شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست

آن کس که درین زمانه او را غم نیست

یا آدم نیست، یا از این عالم نیست

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

غم دارم و غم‌گسار می‌باید و نیست

در دست من آن نگار می‌باید و نیست

درد سر اغیار نمی‌باید و هست

تشریف حضور یار می‌باید و نیست

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

امروز مرا غیر پریشانی نیست

در مشکل من امید آسانی نیست

غم کشت مرا و کس به دادم نرسید

بالله که درین شهر مسلمانی نیست

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

روز و شب من به گفتگوی تو گذشت

سال و مه من به جستجوی تو گذشت

عمرم به طواف گرد کوی تو گذشت

القصه، در آرزوی تو گذشت

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

آنی که تمام از نمکت ریخته‌اند

ذرات وجودت ز نمک بیخته‌اند

با شیرهٔ جان‌ها نمک آمیخته‌اند

تا همچو تو صورتی برانگیخته‌اند

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

چون صورت زیبای تو انگیخته‌اند

صد حسن و ملاحت به هم آمیخته‌اند

القصه که شکل عالم‌آرای تو را

در قالب آرزوی ما ریخته‌اند

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

هر کس که می عشق به جامش کردند

از دردی درد تلخ‌کامش کردند

گویا همه غم‌های جهان در یک جا

جمع آمده بود، عشق نامش کردند

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود؟

با محنت و درد هم‌نشین خواهد بود

خوش باش که روزگار پیش از من و تو

تا بود چنان بود و چنین خواهد بود

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

دیدم که یکی دو دسته از سنبل تر

بر بسته و خوش نهاده در پیش نظر

گفتم که برو دو زلف یارم بنگر

بر بسته دگر باشد و خود رسته دگر

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

یار آمد و یار دل‌نواز آمد باز

بهر دل خسته چاره‌ساز آمد باز

عمرم همه رفته بود از رفتن او

صد شکر که عمر رفته باز آمد باز

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز

در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز

شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز

صد بار بسوختیم و خامیم هنوز

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

بی روی توام هست ملالی که مپرس

وز زندگی خود انفعالی که مپرس

هر لحظه چه پرسی که بگو حال تو چیست؟

دور از تو فتاده‌ام به حالی که مپرس

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

امروز ز حد می‌گذرد سوز فراق

وین شعلهٔ آهِ آتش‌افروز فراق

روز عجبی پیش من آمد! یا رب

این روز قیامت‌ست یا روز فراق

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

در عشق نکویان چه فراق و چه وصال؟

بدحالی عاشقان بود در همه حال

گر وصل بود مدام سوزست و گداز

ور هجر بود تمام رنجست و ملال

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

من باده به مردم خردمند خوردم

یا از کف خوبان شکرخند خوردم

هرگز نخورم ز باده خوردن سوگند

حاشا که به جای باده سوگند خورم

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

از درد دل خود به فغانم چه کنم؟

وز زندگی خویش به جانم چه کنم؟

صبرست مرا چاره و دانند همه

لیکن من بیچاره ندانم، چه کنم؟

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

نی از تو حیات جاودان می‌خواهم

نی عیش و تنعم جهان می‌خواهم

نی کام دل و راحت جان می‌خواهم

آنی که رضای توست آن می‌خواهم

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵

 

تا چشم تو عشوه‌ساز خواهد بودن

صد دل‌شده عشق‌باز خواهد بودن

تا از طرف تو ناز خواهد بودن

از جانب ما نیاز خواهد بودن

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

ای هم‌نفس چند، که یارید به من

عاشق شده‌ام، مرا گذارید به من

چندم گویید کز فلان دل بردار

من دانم و دل، شما چه دارید به من؟

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۷
sunny dark_mode