خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱
دل در همه حال تکیهگاه است مرا
در ملک وجود پادشاه است مرا
از فتنهٔ عقل چون به جان میآیم
ممنون دلم خدا گواه است مرا
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳
بر قلهٔ کهسار، درختی برپاست
بر شاخ درخت، آشیانی پیداست
غم کوه و درخت، زندگانی من است
بر شاخ درخت، مرغکی نغمهسراست
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴
سرمایهٔ عیش، صحبت یاران است
دشواری مرگ، دوری ایشان است
چون در دل خاک نیز یاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵
از مرگ نترسم که مددکار من است
در روز پسین مونس و غمخوار من است
اجداد مرا برده به سر منزل خاک
این مرکب خوشخرام رهوار من است
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶
کشتند بشر را که سیاست این است
کردند جهان تبه که حکمت این است
در کسوت خیرخواهی نوع بشر
زادند چه فتنه ها، مهارت این است
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷
با خلق نکو بِزی که زیور این است
در آینهٔ جمال، جوهر این است
آن قطرهٔ اشکی که بریزد بر خاک
بردار که گنج لعل و گوهر این است
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸
ای غره به اینکه دهر فرمانبر توست
وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
ترسم که ترا چاکر خود پندارند
آن مورچگان که رزقشان پیکر توست
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹
تا بر لب من آه شررباری هست
بر ساز شکستهٔ دلم تاری هست
درهای امید را اگر بربستند
تا مرگ بود رخنهٔ دیواری هست
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰
ای مشت گل این غرور بیجای تو چیست؟
یک بار به خود نگر که معنای تو چیست؟
یک جعبهٔ استخوان، دو پیمانهٔ خون
پنهان تو چیست؟ آشکارای تو چیست؟
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱
بیدولت عشق زندگانی نفسیست
هنگامهٔ عشرتِ جوانی هوسیست
بیباد بهار جای گل در گلشن
یا دستهٔ خار خشک یا مشت خسیست
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲
هر صبح که کردیم به غم شام گذشت
هر جور که دیدیم ز ایام گذشت
آلام اگر دست ز ما باز نداشت
ما پیر شدیم و درک آلام گذشت
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳
گر خاک در یار نَرُفتیم گذشت
گر طعنهٔ اغیار شنفتیم گذشت
آن سوز که در سینهٔ ما پنهان بود
گفتیم گذشت، گر نگفتیم گذشت
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴
آن نیمهٔ نان که بینوایی یابد
وآن جامه که کودک گدایی یابد
چون لذت فتحیست که اقلیمی را
لشکرشکنی، جهانگشایی یابد
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵
صبح است ز خرمی جهان میخندد
هر قطره به بحر بیکران میخندد
بو در گل و نشئه در می و می در جام
از شوق، زمین و آسمان میخندد
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶
هر ذرهٔ خاک من زبانی دارد
از گردش دهر دوستانی دارد
این کهنهردای من نهان در هر چین
تاج و کله جهانسِتانی دارد
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷
از ابر سیاه لعل و گهر میریزد
وز دیدهٔ من خون جگر میریزد
بیروی تو از هر مژهام در گلشن
دامندامن لاله تر میریزد
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸
آن فر و شکوه کبریاییت چه شد؟
آن لاف خدیوی و خداییت چه شد؟
صد قرن بر افکار و عقول مردم
فرماندهی و حکمرواییت چه شد؟
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹
شهرت طلبی چند به هم ساختهاند
چون گرگ گرسنه در جهان تاختهاند
کردند به زیر پا هزاران سر و دست
تا گردن شوم خود برافراختهاند
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰
یارب به کسانی که جگر سوختهاند
یک عمر متاع درد اندوختهاند
خاکم به هوای آن جوانمردان کن
کز هرچه به جز تو دیده بردوختهاند
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱
گر علت مرگ را دوا میکردند
گر چارهٔ این نوع دو پا میکردند
میدیدی کاین جماعت تیرهنهاد
بر روی زمین چه فتنهها میکردند