×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۱
عشق آمد و گرد فتنه بر جایم ریخت
عقلم شد و صبررفت و دانش بگریخت
این واقعه هیچ دوست دستم نگرفت
جز دیده که هر چه داشت درپایم ریخت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۲
ایزد که به زلفت شکن و تاب نهاد
در لعل لبت لولوی خوشاب نهاد
وان خال سیاه برسر ابرویت
هندوست که پا بر سر محراب نهاد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۳
خشخاش که آرایش حلواش کنند
گه در کف و گاه در دهن جاش کنند
برند برای ریزهٔ چند سرش
وانگه سر زیر و پای بالاش کنند
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۴
بی معرفت سخن مسلسل چه کنم
بی قوت عقل نکته را حل چه کنم
خواهم خود را درست بینم لیکن
آیینه کج است و دیده احول چه کنم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۵
ای صوفی سیمی به صفایی نرسی
تا جان ندهی به خونبهایی نرسی
تو رهرو و منزلت در خواجه و میر
این ره که تو میروی به جایی نرسی