گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - فتح دهلی

 

دو چیز است شایسته نزدیک من

رفیق جوان و رحیق کهن

رفیق جوان غم زداید ز دل

رحیق کهن روح بخشد به‌ تن

رفیقی به شایستگی مشتهر

[...]

۱۱۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران

 

به که سردار کل جزاه الله

بشنود حال بنده بی‌اکراه

به که بر این فسانه دل بندد

تا همی گرید و همی خندد

قصهٔ من شنیدنش سهل است

[...]

۱۱۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار