×
رونقی بخارایی » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱
جانی است تیغ شاه، که دید این همه شگفت؟
جانی کزو بود تن و جان همه خراب
لرزان بهجای گوهر در جرم او پدید
جانهای دشمنانش چو ذره در آفتاب
۲ بیت
رونقی بخارایی » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲
نبیدی که نشناسی از آفتاب
چو با آفتابش کنی مقترن
چنان تابد از جام گویی که هست
... ن
۲ بیت