شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱
ترک با کژ کمان راست کند کار جهان
راستی تیرش کژی کند اندر جگرا
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
همه واذیج پرانگور و همهجای عصیر
رنج ورزید و کنون بربخورد برزگرا
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
به آن کس که جانش ز دانش تهی است
ستیهیدنت مایهٔ ابلهی است
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵
فری ز آن زلف مشکینش چو زنجیر
فتاده صدهزاران کلچ بر کلچ
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶
روی مرا هجر کرد زردتر از زر
گردن من عشق کرد نرمتر از دوخ
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷
هر که او در ره رود سرمست و شوخ
افتد اندر خاک خاری از شکوخ
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹
کجا تو باشی گردند بیخطر خوبان
جمست را چه خطر هرکجا بود یاکند؟
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰
بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبر
هرگز کجا پسندد افلاک جز تو را سر
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱
به چاه سیصد باز اندرم من از غم او
عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳
خون انبسته همیریزم بر زرینرخ
ز آنکه خونابه نماند ستم در چشم بنیز
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴
به گامی سپرد از ختا تا ختن
به یک تگ دوید از بخارا به وخش
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵
تازیانه دوتا چو ...ر خسر
موزه اندرشکسته چون ... س خویش
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶
مرا رفیقی پرسید کاین غریو ز چیست
جواب دادم کز غرو نیست، هست زغنگ
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷
چرا نه شکر کنم نعمت تو را شب و روز
که با تو اختر من سعد گشت و کار بچم
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸
چه جویی آن ادبی که آن ادب ندارد نام
چه گویی آن سخنی که آن سخن ندارد چم
شاکر بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹
به آتش درون بر مثال سمندر
به آب اندرون بر مثال نهنگان