ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱
بگماز گل بکردی و ما را بداد نقل
امرود کشته دادی زین ریودانیا (؟)
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
به بازی کریزی بماندم همی
اگر کبک بگریزد از من سزاست
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
رفت در دریا به تنگی آبخوست
راه دور از نزد مردم دوردست
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
بت من جانور آمد، شمنش بیدل و جان
منم او را شمن و خانهٔ من فرخار است
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵
سیهکاسه و دون و پرخوار بود
شتروار دائم به نشخوار بود
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶
به حیله چو روبه فریبنده بود
به کینه چو شیر ستیهنده بود
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷
چنانچون خوکه درپیچد به گلبن
بپیچم من بر آن سیمین صنوبر
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸
ز تاک و خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بازپیچِ بازیگر
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹
ما و سر کوی ناوک و سفج و عصیر
اکنون که درآمد ای نگارین مه تیر
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰
نقل ما خوشهٔ انگور بود، ساغر سفج
بلیل و صلصل، رامشگر و بر دست عصیر
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲
هوش من آن لبان نوش تو بود
تا شد او دور، من شدم مدهوش
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳
سپاهی که دارد سر از شه دریغ
نباید همی کافت آن سر ز تیغ
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴
جهان همیشه بدو شاد و چشم روشن باد
کسی که دید نخواهدش کندهبادش کاک
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵
به فرهنجیدنش بستم کمر تنگ
تو دل را زو مکن زین بیشتر تنگ
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷
سرو است و کوه سیمین جز یک میانش سوزن
خسته است جان عاشق وز غمرگانش بلکن
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸
چو گردد آگه خواجه ز کارنامهٔ من
به شهریار رساند سبک چکامة من
ابوالمثل بخارایی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰
رای مُلک خویش کن شاها! که نیست
ملک را بی تو نکویی و براه