گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

گفتم مستی گفت که آری بخدا

گفتم بگذر گفت که بگذار مرا

گفتم بازا گفت کزینها بازار

گفتم رفتم گفت دگر باز میا

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

آن موی میان که می نماید رو را

موئی بجهانی نفروشم او را

گر لفظ مرا لولوی لالالا لاست

با این همه لالا شده ام لولو را

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

چون دلبر ما دل بر بود از برما

نی دل بر ما بماند و نی دلبر ما

خون از دل ریش ما بتنگ آمده بود

او نیز روان گشت و برفت از سرما

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

تا چند ز پیش خویش رانی ما را

روزی بغلط بخوان من شیدا را

دانی که چه فرمود خضر موسی را

کن نفاعاً ولا تکن ضرّارا

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

می رفت و گرفته کار سروش بالا

لؤلؤ شده درج گوهرش را لالا

گفتم که غلام هندوی زلف توام

در تاب شد و گفت که لالالالا

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ای لفظ ترا لؤلؤی لالالالا

وی کار قد سرو خرامت بالا

گفتی که نکو کنم چو عارض حالت

حالم چو شکنج زلف کردی حالا

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

ای ریخته قند مصری از شکّر لب

و افتاده خور از مهر تو در چنبر تب

دل در سر زلف تو از آن کرد قرار

کارام بگیرد همه کس در سر شب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

گر پخته ئی ای خواجه می خام طلب

جامه گرو باده کن و جام طلب

تا چند ز حاتم و فریدون گوئی

رو داد و دهش ز اهل اسلام طلب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

امشب که حریفان همه مستند و خراب

من در تبم و نیست مرا تاب شراب

ای رنج بسوی ما قدم رنجه مکن

وی تب ز من سوخته دل روی بتاب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای قصر مودّت بوجود تو خراب

ما تشنه وجود بی وجود تو سراب

وی فرج زن تو همچو حمام رضی

پر موی و فراخ و گنده و سرد و پر آب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای از می لعلت شده جان مست و خراب

از جام عقیقین فکن آن لعل مذاب

با همنفسی حاصل اوقات عزیز

این یک دو نفس که می توانی دریاب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای تیره ز زلف سیهت دیده ی شب

خائیده شکر زرشک یاقوت تو لب

قند از هوس پسته ی شور انگیزت

بر تن بدرد شِقّه ی مصری قصب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای گوی دلم در خم چوگان طرب

وی جان و دلم بر سر پیمان طرب

جانم چو ز شوق عارضت در طربست

جسم طربست گوئیا جان طرب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

آن سرو سهی چون قدح می بگرفت

از آتش می برگ گلش خوی بگرفت

بیچاره دل ریش من سوخته را

آن دلبر ماه چهره اُلجی بگرفت

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

هر چند فلک ز رتبتت برتر نیست

بیرون ز جنابت فلکی دیگر نیست

ابری بجهان همچو کفت در خور نیست

بحری کس را همچو دلت در بر نیست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای آنکه ترا جود و مکارم کارست

وز چرخ برین خاک درت را عارست

امروز مرا بآتشی مهمان کن

زانروی که میوه ی زمستان نارست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

زلف تو که هم حلقه و هم حلقه رباست

یک حلقه بگوش او بچین مشک ختاست

گر حلقه ی گوش تو نمی دارد گوش

در پای میفکنش که در حلقه ی ماست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

ای خطّ تو دیباچه ی قانون نجات

نسخ شب قدر کرده در روز برات

ذوالقرنینست کلک عالمگیرت

زان شد بسیاهی ز پی آب حیات

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ترکی که ختائی نسب ورومی روست

در عالم حسن و بیوفائی میراوست

بدری که بود شمس هوادار رخش

سلطان ممالک ملاحت میروست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

زلف سیهت که اژدهائی سیهست

زو هر گرهی گرهگشائی سیهست

زین رو که بگردنت فرود آمده است

نی مار سیه که آن بلائی سیهست

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۱۶