گنجور

 
۱
۲
۳
۱۸
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳ - چرچین فروش

 

دلبر چرچین فروشم هست شوخ نامراد

خانه من رفت و شد آئینه او روگشاد

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵ - زرگر

 

یاد وصل آن بت زرگر مرا در جوش کرد

خانه من آمد امشب حلقه‌ها در گوش کرد

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۶ - زرگر

 

دلبر زرگر شبی بگذاشت پا در مسکنم

آمد و انداخت طوقی بندگی در گردنم

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۷ - زرگر

 

دلبر زرگر که باشد رشک ماه و مشتری

خانه خود بردم او را بر زبان زرگری

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸ - زرگر

 

دلم را آن مه زرگر چون زر در تاب می‌سازد

به دستش هرچه می‌افتد همان دم آب می‌سازد

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۰ - حلواگر

 

مه حلواگر من در نظرها بس که شیرین است

لب و دندان او در چشم من حلوای مغزین است

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲ - سر تراش

 

سر تراش امرد به پیشم موی سر بگشاد و رفت

خانه من آمد امشب خط پاکی داد و رفت

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳ - سر تراش

 

دوش گفت از پاکی خود سرتراش من سخن

دست او بوسیدم و گفتم ز پاکی دم مزن

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۶ - بافنده

 

در دکان آن مه بافنده مأوی ساختم

ناچه خود برده در ماکوی او جا ساختم

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹ - قناد

 

خاک پای دلبر قناد خود را روفتم

چست و شیرین بردم و در خانه خود کوفتم

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۱ - کلال

 

گفتم با آن کلال پسر ای نگار چست

گفتا شکسته تو به خمدان شود درست

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۲ - کلال

 

آن کلال امرد که او را بود منزل جان و دل

خانه بردم ماند دستش در میان آب و گل

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴ - تماکو فروش

 

شوخ تماکو فروش هست سر تا پای غش

مارسانده بر لبش فریاد می سازد که کش

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶ - درزی

 

شوخ درزی را شبی در بر کشیدم جامه وار

بر دکانش رفتم و او را برآوردم ز کار

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷ - درزی

 

رشته بر پا دلبر درزی شبی آمد مرا

جامه من بر قد و بالای او آمد رسا

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸ - درزی

 

خانه آن شوخ درزی را زیارت ساختم

رفتم و از درز در او را اشارت ساختم

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰ - پوستین دوز

 

پوستین دوز امرد من دلبر سنجیده است

پوستین بره او گرگ باران دیده است

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱ - قصاب

 

دلبر قصاب من آمد دکان خود گشاد

دنبه را از پشت خود بگرفت و پیش من نهاد

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲ - قصاب

 

دلبر قصاب من رو چون دلم بیتاب شد

خانه من پا نهاد و زهره او آب شد

۱ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴ - قصاب

 

زان مه قصاب مردم گوشت سودا می کنند

عشقبازان دنبه او را تماشا می کنند

۱ بیت
سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
۱۸
 
تعداد کل نتایج: ۳۴۳