یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲
به ساغر ریز ساقی آن شراب ارغوانی را
که یک ته جرعهاش آدم کند مازندرانی را
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹
درعجم آن سه که خواند عربش چاره غم
لب نوش و خط سبز و گل روی حسن است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰
گر چشم مرا زین دست در پای تو خوناب است
تا چشم زنی بر هم پل آن طرف آب است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱
نافه زلفی و آئینه جامی کافی است
نه مرا چون دگران دعوی چین تا حلب است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲
به کوی میکده تا پاره سبوئی هست
مرا به دردکشان راه گفتگوئی هست
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳
اگر به ساغر می ماند آفتاب قیامت
رحیل تشنه کوثر بدل شود به اقامت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴
ز آن خط سبزم سرشک سرخ پناه است
سیم سپید از برای روز سیاه است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵
نشانی تا مرا از استخوان هست
شماری با سگ آن آستان هست
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰
گو ببین بر لب وی ساغر می هر که ندید
از یکی ماه سه خورشید پدیدار آید
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱
کند پر، بال شکست، از قفس آزاد نکرد
چیست در حق من آن لطف که صیاد نکرد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲
صبا گر عقدهای زآن زلف عنبربار بگشاید
دل دیوانهام را صد گره از کار بگشاید
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳
تا هست میسر که ز گل تاک برآید
حیف است گیاه دگر از خاک برآید
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴
مرا در گوش جانان از زبان خود سخن باید
چو راز از دل دگرگون گوش و دیگرگون دهن باید
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵
با تو سیمینتن به سنگم گر خریدار آورند
مفت نستانم اگر یوسف به بازار آورند
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶
تا خاست ز خط آتش رخسار ترا دود
آفاق سیه ساخت به خورشید گل آلود
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸
جز فراز لب جان پرورش آن جادوی چشم
سحر کشنید که بالاتر از اعجاز آید
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰
چون سرایی به لب دجله مرا یاد بیار
ساقیا ساغر می تا خط بغداد بیار
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱
به هشیاری خوشم شبهای می اما چه هشیاری
به قدر آنکه گویم ساقیا پیمانهٔ دیگر
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲
ای پیکر تو کاخی و کاخی همه نگار
وای طلعت تو باغی و باغی همه بهار
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳
گرچه محرومم زدرگاه تو مهجور از حضور
لیک از دوران نزدیکم به نزدیکان دور