گنجور

 
۱
۲
۳
۸
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

بی رخصت دل زبان بگفتن مگشا

انگشت زبانست ترا عیب نما

گردد ز سخن نقص سخنگو ظاهر

ز آواز شود شکست چینی پیدا

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

افگند ز پای، ضعف پیری ما را

از دست ستد، پای جهان پیما را

می برد مرا براه، پا تا امروز

من بعد، براه می برم من پا را

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

نرمی، ز سر تو واکند غوغا را

سازد عاجز، ملایمت اعدا را

نرمان، آزار از درشتان نکشند

از سنگ چه نقص پنبه مینا را؟!

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

کاهید ز عشق تو تن و جان ما را

آمد شد ناله گشت سوهان ما را

دور از گل رخسار تو گویی تن زار

خاریست فتاده در گریبان ما را

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

تا کام دهی، نفس بخود معجب را

گردی شب و روز مشرق و مغرب را

کرد است ترا اسیر، نفس سگ تو

کس دیده که سگ مرس کند صاحب را؟

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

دایم نبود جوانی ایام ترا

صبح پیریست در پی، این شام ترا

فرداست که در دفتر ایام، اجل

از قامت خم حلقه کند نام ترا

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

بر نقش جهان که راه زد جاهل را

تا چند کنی محو تماشا دل را؟!

گر دیده عبرت بگشایی، کافیست

یک مد نظر این ورق باطل را

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

در خانه، فراش و متکا نیست مرا

فرشی جز نقش بوریا نیست مرا

ز اسباب ضیافت عزیزان چو حباب

در خانه بجز آب و هوا نیست مرا!

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

پیری از عمر کرده بیزار مرا

افگنده غم زمانه از کار مرا

در خانه تن خاک نشین باشم چند؟

ای مگر بیا زخاک بردار مرا

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

نبود چون نام، دشمنی انسان را

بی نام و نشانیست امان ایمان را

از من پدران مهربان گر شنوند

دیگر نکنند نام فرزندان را

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

از فیض هوا، سبز نگردد گل ما

با آب روان، حل نشود مشکل ما

خواهیم زباغ، گر گشاد دل خویش

گل پره شود، برای قفل دل ما

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

یارب! نه سزای تست گر کرده ما

نی لایق درگه تو آورده ما

هر چند فگنده ایم ما پرده ز روی

یارب! تو مدر ز لطف خود پرده ما

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

هر ذره ز مهر تست جانی بی‌تاب

هر شبنمی، از یاد تو چشمی پرآب

هر برگ گلی است یک کتاب از سخنت

هر غنچه کتابخانه‌ای پر ز کتاب

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

ای دل رخ از این سرای فانی برتاب

جز در طلب جهان باقی مشتاب

دنیا لفظ است و، آخرت معنی آن

در لفظ مپیچ این همه، معنی دریاب!

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

ای روی تو در نمودن خود بیتاب

حسنت نکشد ز نازکی بار حجاب

در پرده، رخت ظهور دیگر دارد

بر روی تو، چون پرده چشم است نقاب

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

خوش آنکه بغم شکفته باشی همه شب

در خون جگر نهفته باشی همه شب

شرمت باد از خروس ای طایر جان

کو بیدار و تو خفته باشی همه شب

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

حسنت، روزی که دست و شمشیر افراخت

اول نگهت بطاقت دل پرداخت

برخاستنت، بخاک و خونم انداخت

تمکین خرام، بر صف هوشم تاخت

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

ای آنکه غم لباس جان تو گداخت

نتوان به قبا گردن عزت افراخت

تن، خوار ز جامه های گوناگونست

جانست عزیز، زآنکه با یک تن ساخت

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

آنکو بدلش بیم گنه کمیاب است

گر دعوی دل کند، یقین کذاب است

اندک گنهی خراب سازد دل را

در خانه آیینه نمی سیلاب است

۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

ملک است چو خانه‌ای که دردار فناست

از پادشه و رعیت این خانه به جاست

شاهست چو خانه‌ای، رعیت دیوار

جا بر سرشان دارد و زیشان برپاست

۲ بیت
واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
۳
۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۴۵