واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۷ - در مرگ کسی
دلم قمری صفت کوکو زنان گفت
که: «آه آزاد سروی از چمن رفت »
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۷ - درتاریخ ساختمان طاقی
کرد، دل تاریخ اتمامش ز من روزی سئوال
گفتمش:«این طاق باطاق فلک، همدوش شد»
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱
راه پر خوف و اجل در پی و، منزل دور است
مژه برهم زدنی خواب گرانست اینجا
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
نبود بری بغیر کدورت شتاب را
استادگی است صیقل آیینه آب را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
حاصل ندامت است غرور و شتاب را
دست تأسف است گزک، این شراب را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
کجا نقصان پذیرد عشق از دمسردی ناصح
نباشد از هوای سرد پروا گرمی تب را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸
ای که غافل نشوی یک نفس از یاد جهان
عنقریب است که کرده است فراموش ترا!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹
راه پرچاهست و، غفلت برده ای مسکین ترا
دیدن بالا بلندان، کرده بالا بین ترا!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰
سرو تو، خط کشد ورق نو بهار را
زلف کج تو حلقه کند نام مار را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱
التفاتی نیست با ما نرگس دلدار را
هست پرهیز از نگاه گرم این بیمار را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲
نیست بر گیرایی حق نمک زین به دلیل
کز نمک افزون شود گیرندگی شهباز را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳
عینک چشم دلست آیینه، پیران را بکف
از بیاض موی، بر خوان سرنوشت خویش را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴
کی کند اندیشه مرگ، آنکه پیش از مرگ مرد
از بریدن نیست پروایی زبان لال را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵
ز شرم باختن عمر، قد دوتاست مرا
بیاد قد جوانی، بکف عصاست مرا
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶
سینه ریش از یاری هر خس ز بس باشد مرا
چون قلم پر ناله هر مد نفس باشد مرا
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷
ما به فیض صحبت یاران مشفق زنده ایم
آمد و رفت عزیزان چون نفس باشد مرا
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸
بخوی نرم شود عقده های مشکل حل
که پنبه سخت کلیدی است قفل محکم را!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹
جواب لعل تو، شیرین کند سئوال مرا!
مکیدنش چکند تا لب خیال مرا؟!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰
از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد
عجب مدان که نگیرد عقیق نام مرا
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۱
گر راست نگوییم در این عهد، عجب نیست
مسطر چو بود کنج، چه گناه است قلم را؟!