×
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۱ - مفردات
لطف خدای جمله کمالات خلق را
یک جای کرد و داد بدو نام مصطفی
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۲
آب عنب تو گیر که اهل طرب تویی
اهل آن کس است آنکه زآب عنب گرفت
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۳
نمود خون عدو برکشیده خنجر او
به گونه شفق سرخ بر سپهر کبود
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۴
تنگی گرفت بی تو دلم چون دهان تو
تنگی مگر نصیب دلم زآن دهان ریید
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۵
مگر آسان شود به یاری بخت
ورنه دشوار می نماید کار
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۶
مرغزاری کاندر آن باشد گذر یکسر تو را
چشمه حیوان شود هر چشمه آن مرغزار
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۷
نسیم گل چو به خلق تو نسبتی دارد
به صد زبان بستابد هزار دستانش
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۸
خود را بزرگ می کنم اندر میان خلق
بی آن که خدمتی ز برای تو می کنم
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۹
قهرت چو فرو بارد در معرکه سطوت
از بید کشد خنجر وز غنچه کند پیکان
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۱۰
ذوق عشقت کاشکی جانا نمی دیدی دلم
یا تن کاهیده من تاب هجران داشتی