طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۱ - خانمهای روس در بخارا
دیدم به عرابه من زن روسی را
کردم به قدوم او زمین بوسی را
گفت از هنر و فضل چه داری گفتم
شاگرد منم سخنور طوسی را
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۲
یک دل آسوده در این باغ نیست
لالهای نبود که او را داغ نیست
قتل تیهو بس که کار طغرل است
صلصل و دراج صید زاغ نیست
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۳ - به گلشنی بخارایی
مدتی شد که یار نامه نکرد
رقم عنبرین شمامه نکرد
یا مگر کاغذ و مداد نداشت
یا مرا لایق به خامه نکرد؟!
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۴ - نخستین مکتب نو
به به که ربیع و عید نوروز آمد
نوروز شد و به خلق نو روز آمد
طفلان دبستان همه گشتند آزاد
آزادی نوروز ز نوروز آمد!
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۵ - در نصیحت باسمهچیان
نه حب محب دلنشین میماند
نه تیر عدوی کینگین میماند
انسان به مقابل اصابت احسن!
دنیا گذران است همین میماند!
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۶
جهان تاریک شد امروز در چشم من ای قمری
مگر از سوز من بال تو گردد روشن ای قمری؟!
به یاد جلوه سرو سهی از چیست افغانت؟!
ز آب دیده جاری ساز آب گلشن ای قمری!
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۷
ای داده به باد عمر از نادانی
تو قیمت عمر خویش کی میدانی؟!
فردا که به زیر خاک تنها مانی
گویی که کنم توبه ولی نتوانی!