گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱ - خانم‌های روس در بخارا

 

دیدم به عرابه من زن روسی را

کردم به قدوم او زمین بوسی را

گفت از هنر و فضل چه داری گفتم

شاگرد منم سخنور طوسی را

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۲

 

یک دل آسوده در این باغ نیست

لاله‌ای نبود که او را داغ نیست

قتل تیهو بس که کار طغرل است

صلصل و دراج صید زاغ نیست

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۳ - به گلشنی بخارایی

 

مدتی شد که یار نامه نکرد

رقم عنبرین شمامه نکرد

یا مگر کاغذ و مداد نداشت

یا مرا لایق به خامه نکرد؟!

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۴ - نخستین مکتب نو

 

به به که ربیع و عید نوروز آمد

نوروز شد و به خلق نو روز آمد

طفلان دبستان همه گشتند آزاد

آزادی نوروز ز نوروز آمد!

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۵ - در نصیحت باسمه‌چیان

 

نه حب محب دل‌نشین می‌ماند

نه تیر عدوی کینگین می‌ماند

انسان به مقابل اصابت احسن!

دنیا گذران است همین می‌ماند!

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۶

 

جهان تاریک شد امروز در چشم من ای قمری

مگر از سوز من بال تو گردد روشن ای قمری؟!

به یاد جلوه سرو سهی از چیست افغانت؟!

ز آب دیده جاری ساز آب گلشن ای قمری!

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۷

 

ای داده به باد عمر از نادانی

تو قیمت عمر خویش کی می‌دانی؟!

فردا که به زیر خاک تنها مانی

گویی که کنم توبه ولی نتوانی!

طغرل احراری