گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱

 

غما ز اندازه بیرون میشدی کاش

دلا پر خون شدی، خون میشدی کاش

تنا از پای تا سر خستی ای جان

ازین ویرانه بیرون میشدی کاش

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۲

 

اگر در خیمه یا در محملی تو

اگر بر ناقه یا در منزلی تو

بدل نزدیکتر باشی تو از دل

که هم اندر تو دل هم در دلی تو

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۳

 

به کس نه دوست او نه دشمن است او

یکی چابک حریف پرفن است او

اگر تو گلبنی ابر بهار است

وگر خاری شرار گلخن است او

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۴

 

ابروی نگار چون کمان است

زلفین وی اندر او دخان است

ابروی مقرنس اندر آنست

گویی که کمان قبطیان است

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۵

 

گیسوی تو عنبرین شمیم است

بوی تو ز خلد یک نعیم است

چشمت ز خمار چون سقیم است

دل در بر او به ترس و بیم است

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۶

 

فریاد من از زمانه بگذشت

بر زلف نگار شانه بگذشت

ابروی کمان یار بر دست

تیریست که از نشانه بگذشت

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۷

 

ای کرده نظر به دست مردم

در خویش مرا نموده‌ای گم

در زیر مقرنس نگون خم

هر لحظه به خاک می‌زنی دم

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۸

 

ای دوست بیا دمی به بالین

این خون دو دیدهٔ ترم بین

گویی که شده مقرنس عنین

داماد زمانه راست کابین

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۹

 

ای زلف تو گشته همچو چوگان

گویی که دلم چو گوست در آن

از دست زمانه ام گریزان

افتانم و گاه گشته خیزان

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱۰

 

جان بر لب ماست در زمانه

از دست جفای این دو گانه

گویی ز مقرنس زمانه

نه جای بود مرا نه خانه

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱۱

 

نباشد از ره کین گر نمی‌دهد دادم

خوش است خاطر او با فغان و فریادم

به مهر غیر یقین کرده‌ای و دلشادم

که من ز چشم تو از این گناه افتادم

نشاط اصفهانی