ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۳ - بید مشک
بر دل ز غم رقیب رشکی دارم
وز دیده روان سیل سرشکی دارم
لرزم ز فراق زلف مشکینت چو بید
زین است که تحفه بیدمشکی دارم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۴
ای دوست ز نوک خامه مشک آوردی
وز ابر مژه سیل سرشک آوردی
در عشق گمانم که ترا ضعف دلی است
زین است که تحفه بیدمشک آوردی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۵ - یاس
آرم همه شب ز جزع خونین الماس
دارم بتو امید وز هجر تو هراس
تا نگذاری امید من یاس شود
سوی تو روانه کردم این دسته یاس
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۶
ای یار عزیز و عاشق قدرشناس
سوی تو روانه کردم این دسته یاس
از سیرت ناس بر حذر باش و بخوان
هنگام فراق دوستان سوره ناس
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۷ - هندوانه
ای خال تو هندوانه اندر آتش
وی چشم تو ترکانه و رویت مهوش
از من دو سه هندوانه گر بپذیری
گردم به غلامیت چه هندوی حبش
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۸
تا داد دو هندوانه آن لبعت مست
جان آمد و هندوانه بر خاک نشست
با مهر تو از غیر بریدم که به دهر
نگرفته دو هندوانه کس در یک دست
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۹ - خربوزه
چون یار روان بسوی من خربزه داشت
از بوسه لعلم طلب جایزه داشت
آن خربزه بس خوش مزه و شیرین بود
اما طعمش بیشتر از آن مزه داشت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۰ - نیلوفر
ای ترک بدیع و دلبر سیمین بر
دادم ز برایت ارمغان نیلوفر
از خط تو و روی منش هست نشان
وز تاب من و زلف تواش هست خبر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۱
نیلوفر تازه داده بودی یارا
شرمنده ز لطف خود نمودی ما را
گر شکوه ات از سپهر نیلی رنگ است
خوش باش بکام تو کنم دنیا را
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۲ - نرگس
در باغ سحر نرگس تر دیده گشود
با چشم تواش بنای هم چشمی بود
من نیز ز خشم دیده اش برکندم
بستان و بزیر پای خود افکن زود
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۳
زان نرگس تازه کز بر یار آمد
صد گونه ضیاء به چشم خون بار آمد
تو همچو بنفشه خفته من چون نرگس
چشمم همه شب ز غصه بیدار آمد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۴ - نارنج
ای غبغب تو برده گرو از نارنج
پیش تو برند دستها همچو ترنج
نارنج فرستادمت اینک یعنی
از بنده خطائی ار شود دیده، مرنج
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۵
چون تحفه کوی دوست نارنج بود
از خجلت او به دل مرا رنج بود
گفتی که ز من مرنج هنگام بدی
رنجی که رسد از تو مرا گنج بود
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۶ - ترنج
تا یاد ترنج غبغبت افتادم
بهر تو ترنجی ای پریرخ دادم
بستان ز من این ترنج و یکبار دگر
از بوس ترنج غبغبت کن شادم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۷
چون داد ترنجم آن پری پیکر مست
یک نکته پنهان به حقیقت پیوست
کاین بوده ترنجی که زلیخا در بزم
بنهاد و زنان کارد کشیدند بدست
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۸ - لیمو
ای گل خجل از طراوت بستانت
از چرخ گذشته نعره مستانت
از بهر تو لیمو بفرستم یعنی
سیرابم کن ز لیموی بستانت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۹
این لیموئی که تحفه انان شد
شیرین و لطیف و تازه همچون جان شد
صفرائی عشق را به تجویز حکیم
درمان هزار درد بیدرمان شد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۵۰ - نارنگی
ای دوست بنه شرح غم دلتنگی
آغاز نما حکایت یکرنگی
از رنگ زمانه و ز نیرنگ خسان
غصه چه خوری بنوش از این نارنگی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۵۱
این میوه که با روی تو همرنگستی
درمان دل عاشق دل تنگستی
خوردیم بیاد غم رویت اما
نارنگی نیست بلکه نیرنگستی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۵۲ - سیب
ای قد تو در گلشن جان نخل امید
خطت چو بنفشه ای که در باغ دمید
دادم بحضور تو به صد روسیهی
سیبی که چو رخسار تو سرخ است و سفید