×
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۰
بسکه بخشد کف تو دروگهر
بحر شرمنده گشته و فاوا
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۱
اندر زمانه جود تو تنگی رها نکرد
بیمست ازین سخن دهن و چشم تنگ را
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۲
گرفت آب کاشه ز سرمای سخت
چو زرین ورق گشت برگ درخت
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۴
به عمان قَدْرت فلک چون حباب
ز دریای جاهت جهان بیله ایست
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۶
جهان چو چشم نگاران خرگهی گردد
که از خمار شبانه نشاط خواب کنند
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۷
مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود
مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۸
ندانم چه بردی برین بازی نرد؟
که برد ترا هر دو گیتیست بورک
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۹
هرگز نبود خار بشوری چو نمک
وز کاه چگونه می بسازند کسک؟
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۲
ازین سپس تو ببینی دوان دوان در دشت
بکفش و موزه در افگنده صد هزار سیان
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۴
گویی که هست مردم چشمم چو آبخو
یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۵
همیشه بود نعمتت را خورنده
ز آزاد و بنده، چه خرد و چه رنده
۱ بیت
عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۶
این سر و تاج غزان و آن کت مهراج هند
این کله خان چین وآن کمر قیصری
۱ بیت