گنجور

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

بسکه بخشد کف تو دروگهر

بحر شرمنده گشته و فاوا

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

اندر زمانه جود تو تنگی رها نکرد

بیمست ازین سخن دهن و چشم تنگ را

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

گرفت آب کاشه ز سرمای سخت

چو زرین ورق گشت برگ درخت

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

به عمان قَدْرت فلک چون حباب

ز دریای جاهت جهان بیله ایست

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

جهان چو چشم نگاران خرگهی گردد

که از خمار شبانه نشاط خواب کنند

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود

مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

ندانم چه بردی برین بازی نرد؟

که برد ترا هر دو گیتیست بورک

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

هرگز نبود خار بشوری چو نمک

وز کاه چگونه می بسازند کسک؟

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۲

 

ازین سپس تو ببینی دوان دوان در دشت

بکفش و موزه در افگنده صد هزار سیان

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۴

 

گویی که هست مردم چشمم چو آبخو

یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۵

 

همیشه بود نعمتت را خورنده

ز آزاد و بنده، چه خرد و چه رنده

۱ بیت
عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۶

 

این سر و تاج غزان و آن کت مهراج هند

این کله خان چین وآن کمر قیصری

۱ بیت
عمعق بخاری