گنجور

 
۱
۲
۳
۵۳
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

ای لییمان چه میگویید عیب مزبله

زانکه در اصل است خاک او همان خاک شما

گر ملوث گشته، لوث او نه از بطن خودست

ظاهرش آلوده گشت از باطن پاک شما

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

جهان طفیل وجود محمدست و علی

برین دو مظهر کل واجبست تسلیمات

خلاصه سخن این کز وجود ماغرض است

سلام بر علی و آل و بر نبی صلوات

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

در ره حق چو مکرمت طلبی

معرفت جو که اصل مکرمت است

معرفت با حق آشنا کندت

آشنایی بقدر معرفت است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ای هنرور مال عالم هست دست‌افزار کار

تیشه‌ای می‌بایدت گر پیشه‌ات کان کندن است

جان به دشواری کند دست تهی در کار دهر

کار بی‌افزار کردن غایت جان کندن است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹

 

مظهر حقند اشیا جملگی و اندر ظهور

هر یکی راز اقتضای طبع خود خاصیتی است

سیر آب اندر نباتات چمن یکسان بود

لیک در هر میوه یی آبی و رنگ و لذتی است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

مرا زمانه بسوزد بداغ غم تا چند

که چشم روشنم از دود داغ تاریک است

چراغ آه تو اهلی جهان کند روشن

ولی چه سود که پای چراغ تاریک است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

اهل فضلند تیره روز و ضعیف

پای طاوس زشت و باریک است

پر طاوس را چراغ بسی است

لیک پای چراغ تاریک است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

گنج سخنم مایه ندزدم چو حریفان

در مال کسان میل بدین پایه حرام است

ما را که خدا داده بود چشمه حیوان

دریوزه آب از در همسایه حرام است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

بغیر نامه و پیغام بی نشانان را

کتابتی است نهانی که از ریا دور است

صفای همت باطن که عالم افروزد

که حسن حرف زبانی چراغ بی نور است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

گرچه دولت توان به صحبت یافت

من و عزلت که عافیت با اوست

عاقبت عافیت بکار آید

عافیت جو که عاقبت با اوست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

چه اختیار کسی را ز عاشقان گر یار

یکی بلطف بخواند و یکی ز چشم انداخت

ببزم شاه دو عودست و هر دو دارد دوست

یکی بسوخت در آتش یکی بلطف نواخت

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی

کاین رزق مقدر شده از لطف اله است

آه سحری کز پی نان است چه باشد؟

فریاد خران هم بهوای جو و کاه است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

هر که در معنی است حرفی بیش

در حقیقت مقام او بالاست

چشم با چشمه نسبتی دارد

لیکن اندر میان تفاوتهاست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

نفس مدعی که کون خر است

همه شورست و هیچ سوزش نیست

روحبخشی مسیح داند و بس

کون خر غیر عر و گوزش نیست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

کسی نزاری مجنون کجاست در عالم

به زور نیز چو فرهاد مرد کاری نیست

ببین که هر دو چه دیدند پس مراد ز دوست

بطالع است سعادت به زور و زاری نیست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

تا ابد امید آزادیش نیست

هر که او در دام شهوت مبتلاست

بگذر از شهوت که پیران گفته اند

هر که در شهوت فرو شد برنخاست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

درویش که از تلخی کام است جگر ریش

خرما چو بکامش برسد حب نبات است

لب تشنه چو در ورطه مرگ از عطش افتاد

آبی که ز مرگش برهاند آب حیات است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

دختر مرده شوی را امسال

که ز گلگونه چهره رنگین است

مرو از ره به سرخی رویش

که همان مرده شوی پارین است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

کس از شهوت بطن سودی نیافت

شکم خواره را کار جان دادن است

شب آبستن از پرخوری چون زنان

سحر بر سر پای در زادن است

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم

که از کدورت دنیا دلش مکدر نیست

هزار سال بعیش و نشاط اگر گذرد

بیکنفس که بغم بگذرد برابر نیست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۵۳
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۵۰