سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴
صبح است و نوای بلبلی می آید
زان طره نسیم سنبلی می آید
همچون مژه در دیده ی ما جا دارد
خاری که ازو بوی گلی می آید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵
هرکس در کینه زد، دل آزاری دید
از کرده ی خویشتن بسی خواری دید
نرمی ست علاج کینه ی سخت دلان
هموار شود سیل چو همواری دید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
عید است، دکان زهد را تخته کنید
چون آینه دلها همه یکلخته کنید
خواهید اگر لطیف و فربه گردد
زنهار بط شراب را اخته کنید
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷
ای اهل سخن از کرمت شکرگزار
مثقال هنر پیش تمیزت خروار
در عهد تو سامان دگر یافت سخن
آری خرجش کم است و دخلش بسیار
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
چون چشم حسود است جهان برمن شور
آواره ی عالمم چو بیت مشهور
صبحم همه شام است، ولی شام فراق
روزم همه شب، ولی شب اول گور
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹
افسوس که از شورش این بحر خطیر
عاجز گردید ناخدای تدبیر
از موج به موج است گذارم، گویی
مورم که رهم فتاده بر روی حصیر
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰
غیر از تو، حریفان همه ای حضرت میر
یک جا شده ایم جمع چون شکر و شیر
افکنده بساط عشرتی و داریم
هریک بچه ای به بر، چو شطرنج کبیر
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱
ای بزم ترا ساغر می مجمره سوز
هر روز ز ایام تو روز نوروز
از گلشن اقبال تو کان خرم باد
خورشید بود یک گل بستان افروز
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲
تا شد مه من سرو گلستان طبش
از لاله و گل پر است دامان طبش
روزی که خراب می کنی عالم را
ای گریه ی من، جان تو و جان طبش
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳
بر خواجه ببین و قامت و رفتارش
وان صعوه که شد بینی او منقارش
بالاپوش است در حقیقت او را
چون بال مگس، علاقه ی دستارش
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴
ای از کرم تو بخل دایم در تنگ
کجواج رود به راه، عذر تو چو لنگ
تا کی به خزانه ام دهی وعده ی زر؟
آتش به خزانه ی تو افتد چو تفنگ!
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
تا بلبل طبع دارد آهنگ غزل
تا دل خواند قصیده ی طول امل
باشد به بیاض گردن دشمن تو
شمشیر تو پیش مصرع تیغ اجل
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
باغی دارم همچو بهشت ای بلبل
باغی که بود غبار خاکش سنبل
باغی که کهن قلعه ی بنگاله ازو
شد قلعه ی قهقهه ز خندیدن گل
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۷
دارم ز غم تو صد فغان اندر دل
باری چو زمین و آسمان اندر دل
عشقی چو عتاب دشمنان اندر سر
مهری چو حساب دوستان اندر دل
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
تا افتادی ز صدر زین، ناشادم
از نسبت مرکب تو خصم بادم
می خواستم این الم مرا هم باشد
چون اسب نداشتم، ز پا افتادم!
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹
در عشق کجا دمی به عشرت بودم؟
دایم هدف تیر ملامت بودم
تیغش به سرم رسید و از پای گذشت
افسوس که سخت تیزدولت بودم
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
ای شاخ گل این حسن قبولت نازم
طرز نگه چشم فضولت نازم
آهنگ سماع تو ز دف بیرون است
چون سرو به رقص بی اصولت نازم!
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱
از صحبت آن رشک ملک می ترسم
زخمم، ز ملاقات نمک می ترسم
یک خنده به کام دل نکردم هرگز
چون طفل دبستان ز فلک می ترسم
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
ای حاصل دور سال و ماه عالم
وی سایه ی لطف تو پناه عالم
تا نام و نشان ز عید در عالم هست
درگاه تو باد عیدگاه عالم
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳
خود را چه اسیر غم ایام کنم؟
رفتم که شراب عیش در جام کنم
گر دل ز برم رمید، من هم داغی
بر سینه بسوزم و دلش نام کنم