گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱

 

گرچه بشتر را عطا باران بود

مر ترا زر و گهر باشد عطا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲

 

پیش تیغ تو روز صف دشمن

هست چون پیش داس نوکر پا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

تنت یک و جان یکی و چندین دانش

ای عجبی! مردمی تو، یا دریا؟

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴

 

چنان که اشتر ابله سوی کنام شده

ز مکر روبه و زاغ وز گرگ بی‌خبرا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

جز به مادندر نماند این جهان گربه‌روی

با پسندر کینه دارد همچو بادختندرا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶

 

گوش توسال و مه برود و سرود

نشنوی نیوهٔ خروشان را

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

درنگ آسا سپهر آرا بیاید

کیاخن در رباید گرد نان را

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸

 

شیر آلغده که بیرون جهد از خانه به صید

تا به چنگ آرد آهو وآهو بره را

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹

 

نباشد زین زمانه بس شگفتی

اگر بر ما ببارد آذرخشا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

چو گرد آرند کردارت به محشر

فرو مانی چو خر به میان شلکا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

کمندش بیشه بر شیران قفس کرد

فیلکش دشت بر گرگان خباکا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

هر آنچه مدح تو گویم درست باشد و راست

مرا به کار نیاید سریشم و کیلا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

گیهان ما به خواجهٔ عدنانی

عدنست و کار ما همه بانداما

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

اگرت بدره رساند همی به بدر منیر

مبادرت کن و خامش باش چندینا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

همی بایدت رفت و راه دورست

به سغده دار یکسر شغل راها

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

ندیده تنبل اوی و بدیده مندل اوی

دگر نماید ودیگر بود به سان سراب

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید

جامهٔ خانه بتبک فاخته گون آب

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟

تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

جغد که با باز و پلنگان پرد

بشکندش پر و بال و گردد لت لت

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰

 

تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته

تار تار پود پود اندر فلات آن فوات

رودکی
 
 
۱
۲
۳
۹