گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵ - عصا بیار که وقت عصا و انبان بود

 

مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود

نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود

سپید سیم زده بود و در و مرجان بود

ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود

یکی نماند کنون زآن همه، بسود و بریخت

[...]

۳۴ بیت
رودکی