گنجور

 
۱
۲
۳
۱۲
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » ابتدا » مقدمه

 

مقصود وجود انس و جان آینه است

منظور نظر در دو جهان آینه است

دل آینه جمال شاهنشاهی است

وین هر دو جهان غلاف آن آینه است

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » ابتدا » مقدمه

 

ای نسخه نامه الهی که توی

وی آینه جمال شاهی که توی

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست

در خود بطلب هر آنچ خواهی که توی

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » باب اول در دیباچه کتاب

 

آن را که دل از عشق پر آتش شد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصه عاشقان همی کم شنوی

بشنو بشنو که قصه‌شان خوش باشد

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » باب اول در دیباچه کتاب

 

ملک طلبش به هر سلیمان ندهند

منشور غمش به هر دل و جان ندهند

درمان طلبان ز درد او محرومند

کین درد به طالبان درمان ندهند

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » باب اول در دیباچه کتاب

 

تا شد دل خسته فتنه روی کسی

باریک ترم ز تاره موی کسی

دست همه کس نمی‌رسد سوی کسی

من خود چه کسم هیچ کس کوی کسی

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم

 

با یار نو از غم کهن باید گفت

با او به زبان او سخن باید گفت

لاتفعل و افعل نکند چندین سود

چون با عجمی کن و مکن باید گفت

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم

 

شاهان جهان بجملگی بشتابید

تا بوک بقیتی ز دین دریابید

اسلام ز دست رفت بس بیخبرید

بگرفت جهان کفر شما در خوابید!

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم

 

شاها بر تو به تحفه صدجان بردن

کمتر بود از زیره به کرمان بردن

لیکن دانی که رسم موران باشد

پای ملخی نزد سلیمان بردن

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

سودای میان تهی ز سر بیرون کن

وز ناز بکاه و در نیاز افزون کن

استاد تو عشق است چو آنجا برسی

او خود به زبان حال گوید چون کن

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

جانا دل عاقلان عالم ریش است

زین یک منزل که جمله را در پیش است

از تیغ اجل بریده در طشت فنا

زین غم سر صدهزار زیرک بیش است

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

در دایره‌ای کامدن و رفتن ماست

او را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می‌نزند دمی درین عالم راست

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

باز از چه قبل فکندش اندر کم و کاست

گر زشت آمد پس این صور عیب‌گر است

ور خوب آمد خرابی از بهر چراست

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

تا با غم عشق تو هم‌آواز شدم

صد باره زیادت به عدم باز شدم

زان سوی عدم نیز بسی پیمودم

رازی بودم کنون همه راز شدم

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

با خودمنشین که همنشین رهزن تست

وز خویش ببر که آفت تو تن تست

گفتنی که ز من بدو مسافت چند است

ای دوست ز تو بدو مسافت من تست

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » باب دوم در بیان مبدأ موجودات

 

ما شیر و می عشق تو با هم خوردیم

با عشق تو در طفولیت خو کردیم

نی نی غلطم چه جای این است که ما

با عشق تو در ازل بهم پروردیم

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » باب دوم در بیان مبدأ موجودات

 

عشق است که لذت جوانی ببرد

عشق است که عیش جاودانی ببرد

عشق ارچه که آب زندگانی دل است

لیکن ز دل آب زندگانی ببرد

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل دوم

 

شمع ازلی، دل منت پروانه

جان همه عالمی، مرا جانانه

از شور سر زلف چو زنجیر تو خاست

دیوانگی دل من دیوانه

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل دوم

 

چندان نازست ز عشق تو بر سر من

کاندر غلطم که عاشقی تو بر من

یا خیمه زند وصال تو بر سر من

یا در سر این غلط شود این سر من

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم

 

بر یاد لبت لعل نگین میبوسم

آنم چو بدست نیست این میبوسم

دستم چو بدستبوس وصلت نرسد

میگویم خدمت و زمین میبوسم

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

خاک آدم هنوز نابیخته بود

عشق آمده بود ودل آویخته بود

این باده چو شیرخواره بودم خوردم

نی‌نی می و شیر با هم آمیخته بود

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۲
۳
۱۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۲۴