گنجور

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم

 

قصه‌ها مینوشت خاقانی

قلم اینجا رسید سر بشکست

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

منکر بودم عشق بتان را یک چند

آن انکارم مرا بدین روز افکند

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

از شبنم عشق خاک آدم گل شد

صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

سر نشتر عشق بر رگ روح زدند

یک قطره فرو چکید نامش دل شد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

خاک آدم هنوز نابیخته بود

عشق آمده بود ودل آویخته بود

این باده چو شیرخواره بودم خوردم

نی‌نی می و شیر با هم آمیخته بود

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

جهان را بلندی و پستی تویی

ندانم که ای هر چ هستی تویی

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

عشقی است که از ازل مرا درسر بود

کاری است که تا ابد مرا در پیش است

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

مافتنه بر تویم تو فتنه بر آینه

مارا نگاه درتو ترا اندر آینه

تا آینه جمال تو دید و تو حسن خویش

تو عاشق خودی ز تو عاشق‌ترآینه

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

درد دل خسته دردمندان دانند

نه خوش‌منشان و خیر خندان دانند

از سر قلندری تو گر محرومی

سری است در آن شیوه که رندان دانند

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

نزدیکان را بیش بود حیرانی

کایشان دانند سیاست سلطانی

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

یک نظر از دوست و صد هزار صعادت

منتظرم تا که وقت آن نظر آید

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

تو سنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

معشوقه بچشم دیگران نتوان دید

جانان مرا بچشم من بایددید

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

حدیث من ز مفاعیل و فاعلات بود

من از کجا سخن سر مملکت ز کجا؟

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

بل تا بدرند پوستینم همه پاک

از بهر تو ای یار عیار چالاک

در عشق یگانه باش از خلق چه باک

معشوقه ترا و بر سر عالم خاک

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

عشق رویت مرا چنین یکرویه

ببرید ز خلق و رو فرا روی تو کرد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

گر من نظری بسنگ بر بگمارم

از سنگ دلی سوخته بیرون آرم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

همسنگ زمین و آسمان غم خوردم

نه سیر شدم نه یار دیگر کردم

آهو بمثل رام شودبا مردم

تو می‌ نشوی هزار حیلت کردم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

ترا از دو گیتی بر آورده‌اند

بچندین میانجی بپرورده‌اند

نخستین فطرت پسین شمار

تویی خویشتن را ببازی مدار

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

در من نگری همه تنم دل گردد

درتو نگرم همه دلم دیده شود

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

از ما تو هر آنچ دیده‌ای سایه ماست

بیرون ز دو کون ای پسر مایه ماست

بی مایی هابکارها مایه ماست

ما دایه دیگران و او دایه ماست

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۲
sunny dark_mode