نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
باری دگر آتش زدهای در دل من
در سوخته آتش زدن آسان باشد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
قدر سوز توچه دانند ازین مشتی خام
هم مرا سوز که صد بار دگر سوختهام
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
صوفیان در دمی دوعید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
بویی بمن آمد و ببومست شدم
بویی دگر ار بشنوم از دست شدم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل دوم
زلف تو نهایم تا بکمتر بادی
دور از رویت شویم دور از رویت
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل دوم
آن بلبل محبوس که نامش جان است
دستش بشکستن قفص می نرسد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
گرت باید کزین قفص برهی
باز ده وام هفت و پنج و چهار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
حلقه در گوش چرخ و انجم کن
تا دهندت ببندگی اقرار
آفرینش نثار فرق تو اند
بر مچین چون خسان زراه نثار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
ایشان دارند دل من ایشان دارند
ایشان که سر زلف پریشان دارند
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
ما که از دست روح قوت خوریم
کی نمک سود عنکبوت خوریم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
مرغ کانجا پرید پر نهاد
دیو کانجا رسید سر بنهاد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
آن پشه که در کوی تو پرواز کند
صیدی کند او که باز نتواند کرد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
فراز کنگره کبریاش مرغانند
فرشته صید و پیمبر شکار و سبحان گیر
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
منکر چه شوی بحالت سوختگان؟
نه هر چ ترا نیست کسی را نبود
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
با بیخبران درین سخن جنگی نیست
این شربت عاشقی همه مردان راست
نامردان را درین قدح رنگی نیست
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
آیین قلندری و آیین قمار
در شهر من آوردهام ای زیبا یار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل چهارم
گرچه بسر کوی تو بر نگذشتم
هرگز ز سر کوی تو در نگذشتم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل چهارم
باقی است شراب طلخ در جام هنوز
تا خود بکجا رسد سرانجام هنوز