×
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » باب اول در دیباچه کتاب
من چون ریگم غم تو چون آب خورم
هرچند همی بیش خورم تشنهترم.
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم
القصه هرانچ کرد گردون ز جفا
حق باید گفت بود دون حق ما
شکرانه نعمتش نمیکردم هیچ
تا لاجرمم فکند در رنج و عنا
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم
بی بلا نازنین شمرد او را
چون بلا دید در سپرد او را
تا بدانی که وقت پیچا پیچ
هیچکس مر ترا نباشد هیچ
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم
یارید به باغ ما تکرگی
و ز گلبن ما نماند برگی
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم
چاره عشاق را دانم که در بیچارگی است
لیک من جانی کنم با این همه بیچارگی
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم
گرد همه دستگاه خود برگشتم
پایم به سفال پارهای در نامد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم
خدای جهان را فراوان سپاس
که گوهر سپردم به گوهرشناس
بداند چو از جان بدو بنگردد
چه جان کندهام تا که جان پرورد