میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳ - النوبة الاولى
... قل للذین کفروا جهودان و مشرکان را گوی ستغلبون آری باز مالند شما را ایدر و باز شکنند و تحشرون إلی جهنم و فردا شما را بسوی دوزخ انگیزانند و بیس المهاد ۱۲ و بد آرامگاههایی است دوزخ دوزخیان را
قد کان لکم آیة شما را شگفتی بود سخت نیکو فی فیتین التقتا دو گروه که هم روی شدند و هم دیدار فیة تقاتل فی سبیل الله یک گروه کشتن می کردند در پیدا کردن راه بخدای و أخری کافرة و دیگر گروه کافران بخدا یرونهم مثلیهم این گروه مسلمانان گروه کافران را می دیدند بشمار دو بار چند خویشتن رأی العین بر دیدار چشم آشکارا و الله یؤید بنصره من یشاء و خدای نیرو میدهد او را که خواهد بیاری دادن خود إن فی ذلک لعبرة لأولی الأبصار ۱۳ در آنچه شما دیدید عبرتی است بینایان و خردمندان را
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی إن الذین کفروا لن تغنی عنهم أموالهم الآیه جلیلا خدایا کریما مهربانا که در وعید کافران مومنان را وعده می دهد و در ذم ایشان اینان را می نوازد میگوید کافران را فردای قیامت مال و فرزند بکار نیاید و ایشان را سود ندارد یعنی که مؤمنانرا بکار آید هر گه که حقوق آن بجای آرند و آن را دام دین خویش سازند و سعادت ابدی بدان جویند مصطفی ص گفت نعم المال الصالح للرجل الصالح نعم العون علی تقوی الله المال
همانست که رب العالمین گفت و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة می گوید در آنچه ترا داد ازین جهان آن جهان بدست آر و سعادت آخرت طلب کن و این سعادت آخرت در معرفت خدای است و معرفت از نور دلست و نور دل از چراغ توحید و اصل این چراغ موهبت الهی است اما مادت آن از اعمال و طاعات تن است و طاعات از قوه نفس است و قوه نفس از طعام و شراب و کسوتست و طعام و شراب و کسوة عین مالست پس مال بدین تدریج سبب سعادت ابدی است اما باید که بقدر کفایت برنگذرد که آن گه سبب طغیان شود چنان که گفت إن الإنسان لیطغی أن رآه استغنی وز بهر این رسول خدا دعا کرد گفت بار خدایا قوت آل محمد قدر کفایت کن این قدر کفایت چون برای فراغت عبادت بود خود عین عبادتست که زاد راه است و زاد راه هم از راهست
شیخ ابو القاسم گرگانی را ضیعتی بود حلال که از آن کفایت وی در آمدی یک روز غله آن ضیعة آورده بودند شیخ یک کف از آن بر گرفت و گفت این با توکل همه متوکلان عوض نکنم و سر این کسی شناسد که بمراقبت دل مشغول بود و داند که فراغت از کفایت چه مدد دهد رفتن راه راه
إن الذین کفروا لن تغنی عنهم أموالهم الایة اگر هر چه خزاین زمین است و اموال دفین است کافران را باشد و جمله فدای تن خویش کنند تا خود را بآن باز خرند و از عذاب الله برهند ازیشان نپذیرند و آن انفاق مال ایشان را سود ندارد و بکار نیاید خواه تا در مواساة درویشان بود خواه تا در مصالح عموم خلق از بهر آنکه عبادت مالی در مراتب طاعت رتبت سوم است نخست اعتقاد صافی باید پس عبادت بدنی پس عبادت مالی و کافران را نه اعتقادست و نه عبادت بدنی پس عبادت مالی ایشان را بچه کار آید و چه سود دارد باز بنده مومن دلی دارد معتقد زبانی دارد موحد ارکانی دارد متعبد پس اگر سر اعتقاد دل و ذکر زبان و تعبد ارکان صدقه دهد یا بوجهی از وجوه خیرات خرجی کند اگر چه شبهت را در آن مدخل بود امیدست که چون بدرقه اعتقاد با آن همراه بود آن را رد نکنند ازین عجبتر که با صفای اعتقاد احکام اصول سنت اگر از اعمال خیزد ز دیوان وی چیزی بر نیاید هم امید رستگاری هست بحکم آن خبر که مصطفی ص گفت یقول الله تعالی قد شفع النبیون و الملایکه و المؤمنون و بقی ارحم الراحمین قال فیقبض قبضة او قبضتین من النار فیخرج خلقا کثیرا لم یعملوا خیرا
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالی زین للناس این ناس کافرانند و این تزیین بر آراستن دنیاست در چشم ایشان و دریافت آن بحس باشد نه بعقل از اینجاست که در قرآن تزیین همه در اوصاف دنیا آمده است نه در اوصاف آخرت و آن گه همه در حق کافران گفته که مدرک ایشان از محسوسات در نگذرد و ذلک فی قوله تعالی زین للذین کفروا الحیاة الدنیا و جای دیگر گفت إن الذین لا یؤمنون بالآخرة زینا لهم أعمالهم جایی دیگر اضافت تزیین با شیطان کرد گفت و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون نه از آن که از حقیقت تزیین و گم راهی ایشان در شیطان چیزی هست لکن شیطان سبب گمراهی و آراستگی عمل بد بر ایشان بود پس بر سبیل تسبب اضافت تزیین با شیطان شد چنان که جای دیگر اضافت اضلال با اصنام کرد رب إنهن أضللن کثیرا من الناس
و معلوم است که اضلال در بتان نیست فان الهادی و المضل هو الله عز و جل لکن اصنام سبب ضلالت ایشان بودند پس بر سبیل تسبب اضلال با نام ایشان کرده اینجا همچنانست زین للناس حب الشهوات معنی آنست زین للناس الشهوات و حببت الیهم شهوات آرزوی نفس است و لذت راندن و بر پی هوای خود ایستادن آن گه شهوات را تفسیر کرد و ابتدا بزنان کرد فانهن حبایل الشیطان و اقرب الی الافتنان که این زنان دام شیطانند و مرد بهیچ چیز چنان زود فتنه نگردد که برین زنان مصطفی ص گفت ما ترکت بعدی فتنة أضر علی الرجال من النساء ...
... و روی ما من اهل بیت یولد فیهم ولد ذکر إلا و اصبح فیهم عز لم یکن
و القناطیر المقنطرة قناطیر جمع قنطارست و در لغت عرب قطعی نیست بر کمیت و حد ان جایی که گذرگاه مردم بود آن را قنطره گویند و قنطار مالی باشد که گذرگاه زندگی تو بود پس باحوال مردم بگردد همچون بی نیازی و توانگری یکی باندک مال خود را بی نیاز و مستغنی بیند یکی تا مال بسیار جمع نکند خود را بی نیاز و مستغنی نداند و جماعتی از مفسران در قنطار سخن گفته اند و آن را حدی پدید کرده گفتند هزار دینار و گفتند که پانصد و گفتند که نصاب زکاة آن که زکاة در آن واجب شود و گفته اند که پری پوست گاو دینار یا درم و گفته اند دوازده هزار درم دیت مردی مسلمان و المقنطرة المجموعة قنطارا قنطارا آنچه قنطار قنطار با هم آری و گرد کنی گویند مقنطره همچون دراهم مدرهمه و دنانیر مدنرة و قیل المقنطرة المحکمة یقال قنطرت الشی ء اذا احکمته و منه سمیت القنطره و الخیل المسومة اسبان را خیل خواند لما فیه من الخیلاء هیچ کس بر پشت اسب سوار نشود که نه در خود خیلاء و کبر نبیند و اصل ذلک من خیلت الشی ء و هو ظن یقرب من الکذب و منه الخیال میگوید و از شهوات دنیا اسبان مسوم اند مسوم را دو معنی است یکی المطیة المعلمة فی الحرب یعنی اسبان با سومه نیکو نگاشت آن نیکو رنگ آن نیکو سومه نشانی باشد که متوسم عیب و هنر و نژاد اسب بآن بجای آرد دیگر معنی و الخیل المسومه ای المرسلة فی الرعی اسبان سایمه کرده کلها بصحرا گذاشته یقال سامت الخیل فسوم سوما فهن سایمة اذا رعت و اسمتها أنا اسامة فهی مسامة و سومتها تسویما فهی مسومة و منه قوله تعالی فیه تسیمون
روی علی ابن ابی طالب ع قال رسول الله ص لما اراد الله عز و جل ان یخلق الخیل قال لریح الجنوب انی خالق منک خلقا اخلقه عزا لاولیایی و مذلة لاعدایی و جمالا لاهل طاعتی قالت الریح اخلق فقبض منها قبضة فقال خلقتک فرسا و جعلتک عزیزا و جعلت الخیر معقودا بناصیتک و الغنایم محتازة علی ظهرک و انت بغیتی آثرتک فسحة من الرزق و آثرتک علی غیرک من الدواب ...
... و عن خباب قال قال رسول الله ص الخیل ثلاثة فرس للرحمن و فرس للشیطان و فرس للانسان فاما فرس الرحمن فما اتخذ فی سبیل الله و قوتل علیه اعداء الله و اما فرس الانسان فما استطرق علیه و اما فرس الشیطان فما روهن علیه و قومر علیه
و الأنعام و ز شهوات دنیا که مردم را بر آراستند چهارپایانند یعنی شتر و گاو و گوسفند و الحرث و کشته زار فرق میان حرث و زرع آنست که حرث زمین ساختن و خویش کردن و تخم در آن ریختن است و زرع بعد از آن رویانیدن و پروریدن است ازینجا که رب العالمین اضافت حرث را با خلق کرد بیرون از زرع قال تعالی أ فرأیتم ما تحرثون أ أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون ذلک متاع الحیاة الدنیا آنچه گفتیم ازین شهوات و لذات چندان بجایست که دنیا بجایست بر خورداری ناپاینده پیدایی آن چندان ماند که دنیا ماند اهل معانی گفتند حیاة بر دو قسم است حیاة دانیه دنیه و هی الحیاة الدنیا حیاتی نزدیک یعنی این جهان با دنایت و خساست و دنایت و خست وی آنست که رب العالمین آن را لعب و لهو خواند و ذلک فی قوله اعلموا أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو الی قوله ثم یکون حطاما قسم دوم حیاة آن جهانی است با راحت و آسانی با شرف و شادی و شرف وی آنست که رب العالمین آن را حیاة طیبه خواند و حقیقت زندگی آن نهاد بآن که گفت و إن الدار الآخرة لهی الحیوان کافران و بیگانگان حیاة همان قسم اول دانند و بآن راه برند و قسم دوم خود نشناسند و در نیابند لا جرم آن را منکر شدند گفتند لا تأتینا الساعة إن نظن إلا ظنا و مومنان بنور معرفت و تأیید الهی این حیاة آن جهانی بشناختند و دریافتند و بآن ایمان آوردند رب العالمین آن ایمان ایشان بپسندید و ایشان را در آن بستود و گفت
و الذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون أنها الحق آنکه در آخر آیت گفت و الله عنده حسن المآب ای حسن المرجع و هی الجنة آنچه گفت درین آیت که رفت وصف کافرانست و بهره ایشان اکنون وصف مؤمنان در گرفت و آنچه از بهر ایشان ساخت گفت قل أ أنبیکم بخیر من ذلکم روی عن عمر رضی الله عنه لما سمع هذه الآیات قال ربنا انک زینت و بینت هذه ان ما بعدها خیر منها فاجعل لعمر و آل عمر الذی هو خیر منها معنی آیت آنست که یا محمد گوی شما را خبر کنم به از آنچه نصیب کافرانست اینجا سخن تمام شد ...
... روی ان یهودیا سأل النبی ص أ تزعم ان فی الجنة نکاحا و اکلا و شربا و من اکل و شرب کانت له عذرة فقال النبی ص و الذی نفسی بیده ان فیها اکلا و شربا و نکاحا و یخرج منهم عرق اطیب من ریح المسک فقال رجل صدق رسول الله خلق الله دودا یاکل مما تاکلون و یشرب مما تشربون فیخلف عسلا سایغا فقال علیه الصلاة و السلام هذا مثل طعام الجنة
و رضوان من الله بو بکر از عاصم رضوان در همه قرآن بضم رآ خواند و این لغت تمیم و قیس است باقی بکسر را خوانند بر لغت اهل حجاز یقال رضی یرضی رضی و مرضاة و رضوانا و رضوانا موسی گفت خدایا دلنی علی عمل اذا عملته رضیت عنی مرا کاری درآموز و بعملی راه نمای که چون آن بجای آرم تو از من راضی شوی رب العالمین گفت یا موسی طاقت نداری و آنچه میخواهی بر نتاوی موسی بسجود در افتاد و تضرع کرد آن گه رب العالمین گفت یا بن عمران رضایی فی رضاک بقضایی رضاء من در آنست که بحکم من راضی شوی مصطفی ص این دعا بسیار کردی اللهم انی اسألک الرضاء بعد القضاء و برد العیش بعد الموت و اسألک لذة النظر الی وجهک
شیخ ابو عثمان حیری را پرسیدند چه معنی را رضا بعد القضاء خواست گفت رضا پیش از قضاء عزم باشد بر رضا نه عین رضاء و بعد از قضاء حقیقت رضا آن بود ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالی زین للناس حب الشهوات آن مهتر عالم و سید ولد آدم مصطفی ص خبر داد از کردگار قدیم جل جلاله و عز کبریاء گفت آن گه که بهشت بیافرید رب العالمین بجبریل گفت یا جبریل اذهب فانظر الیها
رو درین بهشت نظاره کن و آنچه من ساخته ام و آفریده ام بندگان و دوستان خود را یکی ببین جبرییل رفت و آن بهشتهای آراسته با ناز و نعیم بی نهایت دید و آن طرب گاه در آن منزلگاه در جوار حضرت الله ساخته و پرداخته عزیزان راه را و دوستان الله را جبرییل چون آن دید گفت بار خدایا
و عزتک لا یسمع بها احد الا دخلها
بعزت و خداوندی تو که هیچکس صفت این بهشتها نشنود که نه بآن قصد دارد و طاعت دار بود تا در آن شود پس رب العالمین هر چه دشواری و رنج بود ازین نابایستها و بی مرادیها گرد آن بهشت در گرفت و راهش را پل بلوی ساخت تا هر که قصد مولی دارد نخست پل بلوی باز گذارد
شیخ الاسلام انصاری رحمة الله گفت من چه دانستم که مادر شادی رنج است و زیر یک ناکامی هزار گنج است من چه دانستم که این باب چه بابست و قصه دوستی را چه جوابست من چه دانستم که صحبت تو مهینه قیامت است و عز وصال تو در ذل حیرتست جان و جهان کعبه جایی خوش است و معشش اولیاست و مستقر صدیقانست اما بادیه مردم خوار در پیش دارد میل در میل و منزل در منزل تا خود کرا جست آن بود که آن میلها و منزلها باز برد و بکعبه معظم رسد ...
... تا که یابد بر در کعبه قبولت بردبار
سنایی پس چون راه بهشت بر بی مرادی و ناکامی نهاد فرمان در آمد که یا جبریل اکنون بازنگر تا چه بینی جبریل آن راه پر خطر دید و آن میلهای مجاهدت و منزلهای با ریاضت دید که بر راهگذار بهشت نهاده و عزت قرآن خبر می دهد که تا آن میلهای مجاهدت باز نبری راه بحضرت ما نیابی و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا جبرییل که چنان دید گفت بار خدایا نپندارم که ازیشان یک کس در بهشت شود مصطفی ص گفت پس رب العالمین دوزخ را بیافرید با انکال و سلاسل و با زقوم و حمیم جبرییل را فرمود که یا جبرییل یکی در رو درین زندان تا اثر غضب ما بینی و صفت عقوبت ما بدانی جبرییل رفت و دوزخ را دید با آن درکات و انواع عقوبات گفت بار خدایا
و عزتک لا یسمع بها احد فیدخلها
بعزت تو خداوندا که کسی صفت این دوزخ نشنود و آن گه کاری کند که بأن کار در دوزخ شود پس رب العالمین هر چه از شهوات دنیا بود از آنچ درین آیت بشمرد من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومة و الأنعام و الحرث این همه گرد دوزخ در گرفت و راه آن بر مراد و هواء نفس نهاد تا هر که بر پی مراد و هواء نفس خود رود بعاقبت سر بدوزخ باز نهد آن گه گفت یا جبرییل اکنون بازنگر این دوزخ را یعنی که تا راه آن به بینی
جبرییل چون آن دید گفت بار خدایا ترسم که هیچ کس نماند از ایشان که نه در دوزخ شود پس مصطفی از راه هر دو سرای خبر داد گفت حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات
روندگان در نابایست قدم در بهشت نهند و اندکا که ایشان خواهند بود و روندگان در شهوت قدم در دوزخ نهند و فراوانا که ایشان خواهند بود آن راه بهشت پر بلاست و بانشیب و بالاست و آن راه دوزخ آسانست و بر نفسها نه گران است ألا ان عمل الجنة حزن بربوة الا ان عمل النار سهلة بشهوة
قل أ أنبیکم بخیر من ذلکم الآیة حدیث دشمنان و صفت زندگانی و غایت مقصور ایشان باز نمود و بیان کرد باز درین آیت دیگر قصه دوستان در گرفت آنان که امروز تقوی شعار ایشان و فردا بهشت و رضوان سرانجام کار ایشان گفت للذین اتقوا عند ربهم جنات هم چنان که تقوی را مراتب است بهشت را درجاتست اول درجه جنة المأوی است و اول رتبه در تقوی از حرام و هواء نفس پرهیز کردن است قرآن مجید هر دو درهم بست و گفت و نهی النفس عن الهوی فإن الجنة هی المأوی و اعلی درجات جنة عدن است و به از جنة عدن رضوان اکبر است پس غایت مقصد بهشتیان رضوان اکبرست چنان که رب العالمین گفت و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله أکبر و این رضوان اکبر کسی را بود که بنهایت تقوی رسد و نهایت تقوی این است که هر چه داغ حدوث و نشان آفرینش دارد همه را دشمن خود داند چنان که خلیل گفت فإنهم عدو لی إلا رب العالمین و از همه روی بر گرداند تا بدلی فارغ با غم عشق حقیقت پردازد و یقین داند که با غم عشق او زحمت اغیار در نگنجد وز همه دل و جان خود برد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۵ - النوبة الاولى
... إن الدین عند الله الإسلام دین نزدیک خداوند اسلام است و ما اختلف الذین أوتوا الکتاب و دو گروه نشدند ایشان که کتاب دادند ایشان را إلا من بعد ما جاءهم العلم مگر پس آن که قرآن بایشان آمد بغیا بینهم بحسدی که میان ایشان بود و من یکفر بآیات الله و هر که بسخنان خدای کافر شود فإن الله سریع الحساب ۱۹ الله زود شمارست زودتوان زودپاداش
فإن حاجوک پس اگر با تو حجت جویند و پیکار آرند فقل أسلمت وجهی لله گویی من فرا دادم فرا سپردم همگی خود خدای را و من اتبعن و هر که بر پی من ایستاد همین کرد که من کردم و قل للذین أوتوا الکتاب گوی ایشان را که کتاب دادند و الأمیین و امیان عرب أ أسلمتم خویشتن بیوکنید فإن أسلموا پس اگر خویشتن بیوکنند و مسلمان شوند فقد اهتدوا بر راه راست آمدند و إن تولوا و اگر برگردند فإنما علیک البلاغ بر تو که هست پیغام رسانیدن است و الله بصیر بالعباد ۲۰ و الله بیناست به بندگان خود
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۵ - النوبة الثانیة
... الصابرین مکسور است بآن لام که در للذین اتقوا است و صبر در لغت عرب حبس است و مصبوره که مصطفی از خوردن گوشت او نهی کرده است آن جانور است که در جاهلیت او را در جایی بیافتند و وی را می زدند تا مردار گشت هم موقوده است و هم مصبوره پس معنی الصابرین آنست که گله و نالش فرو خود گیرند و بیرون ندهند مفسران گفتند الصابرین ای علی ما امر الله عز و جل و فرایضه و الصابرین علی دینهم و علی ما اصابهم یعنی که شکیبایان اند بر گذاردن فرمان الله و بجای آوردن فرایض و لوازم و شکیبایان اند بهر چه بایشان رسد از رنجها و مصیبتها و بی کامیها
و الصادقین یعنی فی الاعتقاد و القول و العمل و ذلک غایة الایمان راست گویان و راست روان و راست کاران در دل با صدق اعتقادند و در زبان با صدق گفتارند و در ارکان با صدق کردارند و القانتین ای المطیعین لله و الدایمی العبادة فی السر و الجهر خدای را فرمان برداران اند و همیشه وی را پرستندگان چه در نهان و چه در آشکارا در همه حال چنانند و المنفقین یعنی من الحلال فی طاعة الله هزینه کنندگان و صدقه دهندگانند و آنچه دهند حلال دهند و در راه خدا دهند نعمت الله در طاعت الله خرج کننده و المستغفرین بالأسحار
یعنی المصلین من آخر اللیل نماز کنندگان اند در سه یک بازپسین از شب جماعتی از مفسران بر آنند که این مستغفران ایشان اند که نماز بامداد بجماعت گذارند و ذکر استغفار در قرآن سی و سه جایست و معنی استغفار آمرزش خواستن است و آنچه بنده گوید استغفر الله و اتوب الیه عزم است بر استغفار نه حقیقت استغفار ...
... و عن ابن عباس قال قال رسول الله رأس الاستغفار کل یوم الف مره
این سه خبر که گفتیم در استغفار اشارة است بسه مقام از مقامات راه دین بر ترتیب اول مقام سابقانست ایشان را یک بار استغفار فرمود که گفتشان با کمال صدقست و حقیقت اخلاص و در خبر است که اخلص العمل یجزک منه القلیل
دوم مقام مقتصدانست از الله بهشت خواستند ایشان را هفتاد بار استغفار فرمود سوم مقام ظالمانست معیشت دنیا و روزی فراخ خواستند ایشان را هزار بار فرمود و کلید روزی فراخ استغفار بسیار ساخت مصطفی گفت من استبطأ رزقه فلیکثر من الاستغفار ...
... أ تشهدون ان عیسی کلمة من الله و عبده و رسوله
ایشان گفتند معاذ الله که عیسی بنده باشد این است که رب العالمین گفت و إن تولوا فإنما علیک البلاغ بلاغ اسم است و تبلیغ مصدر میگوید اگر ایشان از اسلام و دین برگردند بر تو جز تبلیغ رسالت نیست و راه نمودن کار تو نیست لیس علیک هداهم و این آیت پیش از نزول آیت قتال فرود آمد پس چون آیت قتال فرود آمد این آیت منسوخ گشت
و الله بصیر بالعباد یعنی بصیر بمن آمن بک و صدقک و بمن کفر بک و کذبک مومن و کافر را می بیند و اعمال همه می داند و فردا همه را پاداش می دهد هر کسی را سزاء خویش و جزاء خویش چنان که گفت و وفیت کل نفس ما عملت و هو اعلم بما یفعلون
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۵ - النوبة الثالثة
... اگر نیاز نمودند و آمرزش خواستند فاغفر لنا ذنوبنا خداوندا خط کرم بر گناهان ما کش و این نهادهای ضعیف را مسوز بآتش خداوندا بحرمت این دلهای با وصال تو خوش که نسوزی ما را بآتش فریاد ازو که باو بد گمانست از گمان بدت او را چه زیان است و قنا عذاب النار خداوندا ما را از آتش دوزخ پرهیز ده و از عقوبت خویش ما را گریز ده این جا نکته عزیز گفته اند آتش هر چند قوی تر و سوزان تر بود چون آب بآن رسد نیست شود یا بباید کشته گردد آن ساعت که تو خلوتی را دست آری و در پس زانو نشینی و قطره چند آب از چشم فروباری فرشته را گویند این آب نگه دار نفسی سرد از سر حسرت و درد بر آری فرشته دیگر را گوینداین بردار تا فردا که آتش دوزخ تاختن آرد از یک سو آب آید و از یک سو باد و آن آتش هزیمت گیرد بنده گوید بار خدایا این چیست گویند او را این آب دیده تو و آن آه سینه تو
الصابرین ای بقلوبهم الصادقین بارواحهم القانتین بنفوسهم المنفقین بمیسورهم المستغفرین بالسنتهم آن جوانمردانی که گفتارشان آنست کردارشان اینست که بدل شکیبایانند بر فرمان حق بروح راست روانند در عهد حق بتن فرمان بردارانند در حق حق بمال هزینه کنندگانند در راه حق بزبان آمرزش خواهانند و جویندگانند از کرم حق
الصابرین ای صبروا علی البلوی و رفضوا الشکوی حتی و صلوا الی المولی و لم یقطعهم شی ء من الدنیا و العقبی بهر بلوی صبر کردند و شکوی بگذاشتند از دنیا و عقبی روی برتافتند تا بمولی رسیدند و الصادقین ای صدقوا فی الطلب فقصدوا ثم صدقوا حتی شهدوا ثم صدقوا حتی وجدوا ثم وجدوا حتی قعدوا فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر راست گفتند تا در روش آمدند پس راست رفتند تا منزل بریدند راست اندیشیدند تا بمقصد رسیدند پس شاهد صدق بگذاشتند و خود را فرا آب دادند تا بساحل امن و مقعد صدق رسیدند عند ملیک مقتدر
القانتین ای بملازمة الباب و تجرع الاکتیاب و ترک المحاب و رفض الاصحاب الی ان تحققوا بالاقتراب جامه فقر بپوشیدند و بر در سرای کرم دست نیاز برداشتند که تا نگشایی نرویم و تا ننوازی برنگردیم ساجدا و قایما یحذر الآخرة و یرجو رحمة ربه گه در سجود و گه در قیام گه با بیم و گه با امید از حضرت عزت این نواخت می آید که میدان راه دوستی افرادست آشامنده شراب آن از دیدار بر میعاد است برسد هر که صادق است روزی بآنچه مرادست
بخت از در خان ما در آید روزی ...
... و این انده ما هم بسر آید روزی
و المنفقین ای جادوا بمیسورهم من الاموال ثم بنفوسهم من حیث الاعمال ثم بقلوبهم من صدق الاحوال گه مال بازند و گه حال گه تن بازند و گه جان مال در راه دوست و حال در کار دوست تن در جستن دوست و جان در دیدار دوست
ما را همه هر چه هست ایثار تراست ...
... و لعینها من عینها کحل
ترا که داند که ترا تو دانی و تو ترا نه داند کس ترا تو دانی بس بلی سعادت فرشتگان و انبیاء و علما بود و تشریف و اکرام ایشان و تخصیص ایشان از میان خلقان که خود خواست و خود کرد و خود نواخت و بمعرفت خودشان راه داد و الله یختص برحمته من یشاء
إن الدین عند الله الإسلام دین پسندیده که خدای را ببندگی بآن برزنند و بر حکم آن وی را پرستند و رضای وی بآن جویند و بآن بوی باز گردند دین اسلام است و اسلام را سه منزل است اول منزل اعتراف حقن دماء و اموال است شمشیر از گردن بردارد و مال وی بر وی نگه دارد اگر موافق باشند یا منافق متبع یا مبتدع منزل دیگر اعتراف است با اعتقاد درست و اتباع سنت و وفاء عمل سوم منزل اسلام استسلام است و این غایت کار است و پسندیده الله است و معرفت را پناه است خود را بر درگاه عزت حق بیفکندن و وی را منقاد بودن و بحکم وی راضی شدن و بآن اعتراض نیاوردن و از آن اعراض نکردن و آن را تعظیم نهادن و شکوه داشتن و آنچه ابراهیم دعا کرد خود را و اسماعیل را مسلمان خواست غایت این منزل سوم بود و گفت ربنا و اجعلنا مسلمین لک همانست که گفتند او را أسلم فقال أسلمت لرب العالمین و هو المشار الیه بقوله تعالی حکایة عن یوسف علیه الصلاة و السلام توفنی مسلما و ألحقنی بالصالحین
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالی قل اللهم مالک الملک بزرگست و بزرگوار خداوند کردگار مهربان وفادار بار خدای همه بار خدایان و پادشاه همه پادشاهان نوازنده رهیگان راه نمای ایشان دانست که ایشان بسزاء ثنای او نرسند و حق او نشناسند و قدر عظمت او ندانند بمهربانی و کرم خود ایشان را گرامی کرد و بنواخت و بآن ثناء خود خود کرد آن گه با نام ایشان کرد و ایشان را در آن بستود و نیک مردان کرد و گفت ای بندگان و رهیگان مرا همان گویید که من خود را گفتم گویید یا مالک الملک ای پادشاه بر پادشاهی و پادشاهان ای آفریننده جهان ای یگانه یکتا از ازل تا جاودان ای یگانه یکتا در نام و نشان ای سازنده کار کارسازندگان ای بسر برنده کار بندگان بی بندگان خداوندا ستوده خودی بی ستاینده خداوندا تمام قدری نه کاهنده نه افزاینده خداوندا بزرگ عزتی بی پرستش بنده پادشاهی ترا انداز نیست و کس با تو در پادشاهی انباز نیست که خود بکست نیاز نیست تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء یکی را برکشی و بنوازی و یکی را بکشی و بیندازی یکی را بانس خود آرام دهی و او را غم عشق خود سرمایه دهی تا بی غم عشق تو آسایش دل و آرام جانش نبود
تا جان دارم غم ترا غمخوارم ...
... بر درد دل اندوه فزودیم و شدیم
ابو بکر وراق گفت تؤتی الملک من تشاء این ملک قهر نفس است و هواء خود زیردست خود داشتن همان ملک است که سلیمان پیغمبر خواست بقول بعضی از علماء گویند که هر روز چندین گاو و گوسفند قربان میکرد و چندین گونه الوان اطعمه در مهمان خانه او بودی و خود نان جوین خوردی و مرقع پوشیدی و خشوع وی بآن اندازه بود که چهل سال بر آسمان ننگرست هیبت و اجلال خدای را راه در مسجد شدی درویشی را دیدی در جنب او نشستی و گفتی مسکین جالس مسکینا
و تنزع الملک ممن تشاء آن کس که این سیاست و پادشاهی بر نفس اماره از وی دریغ دارند سلطان هوا بر وی مستولی شود راست حال وی چنان باشد که رب العالمین گفت أ فرأیت من اتخذ إلهه هواه آن را که پادشاهی ظاهر بوی دهند و آن گه اسیر هوی و شهوت خویش شود او را از پادشاهی بحقیقت چه نصیب بود امیر المؤمنین علی علیه السلام بجماعتی درویشان گذر کرد آن هیبت دیدار ایشان بر وی تافت گفت ملوک تحت الخمار ...
... ما ذا تجرع من بؤس و أقتاد
تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل ای خداوندی که شب محنت بروز شادی در آری تا أمن بنده برداری که ایمنی نیست در راه تو و روز شادی بر شب محنت درآری تا نومیدیی بنده باز بری که ناامیدی نیست در دین تو لا تقنطوا من رحمة الله لا تیأسوا من روح الله
و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی ای خداوندی که از بیگانه آشنا بیرون آری چنان که محمد ص از آمنه و ابراهیم ع از آذر و از آشنا بیگانه بیرون آری چون قابیل از آدم ع و کنعان از نوح ع و مصطفی ص روزی در حجره عایشه شد و زنی بنزدیک عایشه بود که هییتی نیکو داشت و صالحه بود رسول ص پرسید که این کیست عایشه گفت که این خالده دختر اسود بن عبد یغوث مصطفی ص گفت سبحان الذی یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی
و این بهر آن گفت که او مؤمنه بود و صالحه و پدرش کافر بود
لا یتخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین حقیقت ایمان بنده و غایت روش وی در راه توحید سر بدوستی خدای باز نهد و حقیقت دوستی موافقت است یعنی که با دوست وی دوست باش و با دشمن وی دشمن اشارت صاحب شرع این است اوثق عری الایمان الحب فی الله و البغض فی الله در آثار بیارند که رب العالمین به پیغامبری از پیغامبران پیشینه وحی فرستاد که بندگانم را بگوی که درین دنیا زهد پیش گرفتید تا راحت خویش تعجیل کنید و از رنج دنیا بر آسایید و بیرون از زهد طاعتی و عبادتی که کردید بآن عز خود و نیکنامی خویش جستید اکنون بنگرید که برای من چه کردید هرگز دوستان مرا دوست داشتید یا با دشمنان من دشمنی گرفتید همانست که با عیسی ع گفت یا عیسی اگر عبادت آسمانیان و زمینیان در راه دین با تو همراه باشد و آن گه در آن دوستی دوستان من و دشمنی با دشمنان من نبود آن عبادت ترا بکار نیاید و هیچ سود ندارد
در خبر است که بو ادریس خولانی فرا معاذ گفت که من ترا در راه خدا دوست دارم معاذ رض گفت بشارت باد که از رسول خدا شنیدم که روز قیامت کرسیها بنهند پیرامن عرش مجید گروهی را که رویهای ایشان چون ماه شب چهاردهم باشد همه از هیبت رستاخیز در هراس باشند و ایشان ایمن همه با بیم باشند و ایشان ساکن گفتند یا رسول الله این قوم که باشند گفت المتحابون فی الله
و روی ان الله عز و جل یقول وجبت محبتی للمتحابین فی و المتجالسین فی و المتزاورین فی و المتباذلین فی
مجاهد گفت دوستان خدا چون در روی یکدگر خندند گناهان از ایشان فرو ریزد هم چنان که برگ از درختان تا آنکه پاک بخدای رسند و برستاخیز ایشان را با پناه خود گیرد و ایمن کند بزرگان دین گفتند هر که امروز بر حذر نباشد فردا باین امن نرسد که امن بعد از حذر باشد لا محالة و حذر بنده ثمره تحذیر حق است عز و علا که در دو جایگه گفت و یحذرکم الله نفسه و این خطاب نه با عامه مؤمنانست بلکه با خواص اهل معرفت است ایشان را بخود ترسانید بی واسطه ای که در میان آورد باز که خطاب با عامه مؤمنان کرد ایشان را بروز قیامت و آتش دوزخ ترسانید گفت و اتقوا النار التی و اتقوا یوما ترجعون فیه إلی الله هر که صاحب بصیرت است داند که در میان هر دو خطاب چه فرقست آن گه گفت و الله رؤف بالعباد تابنده در گردش احوال افتد گه در خوف گه در رجا گه در قبض گه در بسط گه در سیاست گه در کرامت قهر و سیاست و یحذرکم الله نفسه بنده را در دهشت و حیرت افگند تا از خود بی خود شود آن گه نواخت و الله رؤف بالعباد او را بر کشتی لطف نشاند و از غرقاب دهشت بساحل انس رساند پیری از بزرگان دین گفت گویی هرگز بادا که ما از غرقاب خود با کشتی خلاص افتیم هرگز بادا که دست عطف ما را از موج امانی دست گیرد هرگز بادا که برهان وحدانیت حجاب تفرقت از پیش ما بردارد هرگز بادا که این دل از بار این تن بر آساید
صد هزاران کیسه سوداییان در راه حرص
از پی این کیمیاء خالی شد از زر عیار
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالی إن کنتم تحبون الله الایة سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی ص کعب اشرف و اصحاب او را از جهودان با دین اسلام دعوت کرد و سید و عاقب را از ترسایی با اسلام خواند ایشان گفتند نحن أبناء الله و أحباؤه نحن أبناء الله سخن ترسایانست و أحباؤه سخن جهودان گفتند ما خود پسران و دوستان الله ایم بوی نزدیکتر از آنیم که تو ما را بآن میخوانی رسول خدا و مؤمنان گفتند اگر آنک شما پسران و دوستانید چرا بر شما غضب و لعنت است ازو گفتند این چنان است که پدر بر پسر خشم گیرد یکبارگی ازو نبرد و دوستی برنخیزد پس رب العالمین آیت فرستاد قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی معنی آنست که یا محمد ص ایشان را گوی که اگر الله را دوست میدارید چنان که می گویید پس مرا دوست دارید که نسبت وی دارم از روی نبوت و رسالت و محبت و بر پی من باشید که من بر طاعت و عبادت وی میخوانم و دوستی شما مر او را لا محالة از آنست که او نیز شما را دوست میدارد و آن گه شما را دوست دارد که وی را طاعت دار و فرمان بردار باشید پس واجب است بر شما که اتباع من کنید در طاعت او تا شما را دوست دارد درین آیت نشان دوستی و محبت اتباع رسول ساخت جای دیگر آرزوی مرگ نشان دوستی کرد إن زعمتم أنکم أولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت إن کنتم صادقین میگوید اگر راست می گویید که الله را دوست می دارید آرزوی مرگ کنید که دوستی داعیه شوق است و شوق زده را همان مراد وی دیدار دوست بود و آن کس که همه مراد وی دیدار دوست بود همیشه آرزوی آن باشد که بر دوست برسد و راه رسیدن بر دوست جز مرگ نیست پس چرا کراهیت می دارید مرگ را و مرگ سبب وصال دوست است اما گفتند که این مرگ قومی را راحت است و قومی را آفت آن را که راحت است از آن است که من احب لقاء الله احب الله لقایه
و آن را که آفت است از آن است که من کره لقاء الله کره الله لقایه
زاهدی را گفتند که مرگ را دوست داری توقف کرد پس پرسنده گفت اگر زهد تو با صدق تو بودی از مرگ کراهیت نبودی سدیگر نشان در صدق محبت آنست که همواره ذکر محبوب بر دل و بر زبان محب تازه بود چنان که غفلت و نسیان بوی راه نبرد و علی هذا
قال النبی ص من احب شییا اکثر ذکره ...
... رب العالمین در جواب ایشان این آیت فرستاد یعنی من که خدایم بطاعت داری میفرمایم
قل أطیعوا الله و الرسول بگوی ایشان را که فرمان بردار باشید و او را یگانه و یکتا دانید و بخداوندی و معبودی وی اقرار بدهید و رسول وی را فرمان بردار باشید و او را بنبوت و رسالت استوار دارید و در آیت اول اتباع وی فرمود و درین آیت طاعت وی فرمود از بهر آنکه افتد طاعت داری که اتباع سیرت و افعال و اخلاق با آن نبود و این جا هم طاعت داری باید و هم اتباع تا بنده بر راه حق افتد و بر سنن صواب آن راه که بنده در آن بکمال سعادت خویش رسد و قرآن مجید بآن اشارت میکند قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا و من اتبعنی بزرگان دین گفتند این راه بر سه منزل نهادند منزل اول شناخت احکام ظاهر شرع است و بآن کار کردن و شرط آن بجا آوردن منزل دوم شناخت علم و زهد و ورع است که حاصل آن شناختن عیب خویش است و قمع شهوات و مجاهدت نفس و منزل سوم شناخت خواطر است که آن توقیعات سلطان ربوبیت است و خاطری که توقیع ربوبیت باشد خطا در آن راه نبرد و بلکه همه شکستگیها بوی درست شود مصطفی ص گفت اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله
این سه منزل که گفتیم رسول بسه کلمه باز آورده و راه تحصیل آن باز نموده گفت سایل العلماء و خالط الحکماء و جالس الکبراء
آن گه گفت فإن تولوا فإن الله لا یحب الکافرین اگر برگردند از طاعت خدا و رسول وی خدای ایشان را دوست ندارد هر چند که ایشان می گویند وی را دوست داریم آن گفت ایشان بی حاصل است و آن دعوی ایشان باطل
قوله إن الله اصطفی آدم الایة صفوت از هر چیز بهینه آنست میگوید الله برگزید آدم ع را بمحبت و ولایت و نبوت او را رسول کرد بفرزندان خویش و بفرشتگان و لهذا قال تعالی أنبیهم بأسمایهم در خبر است که مردی گفت یا رسول الله أ نبیا کان آدم قال نعم مکلم
و برگزید نوح ع را و ابراهیم ع را و آل وی اسماعیل و اسحاق و لوط و یعقوب و انبیاء فرزندان او ابراهیم را خلت داد و امام ملت کرد و ایشان را که برشمردیم از خاندان وی اهل رسالت کرد و بریشان درود پیوست تا جاوید آل مرد کسان وی باشند از نزدیکان و خاصگان قبیله و عشیره و موافقان در دین پس هر که در دین موافق نباشد و در اتباع درست نیاید او را آل نگویند اگر چه نسب دارد و با موافقت و اتباع در دین آل گویند اگر چه نسب ندارد و الیه الاشارة بقوله فمن تبعنی فانه منی
و قال تعالی و من یتولهم منکم فإنه منهم و پسر نوح که نه موافق نوح ع بود در دین از آل وی نشمرد و گفت إنه لیس من أهلک و آل فرعون را گفت أدخلوا آل فرعون أشد العذاب که در ملت کفر همه یکسان بودند و بر پی یکدگر رفتند ...
... فقال سوف ادعولکم و لآل محمد قالوا یا رسول الله و من آل محمد قال سألتمونی عن شی ء ما سألنی عنه احد غیرکم المسلمون آل محمد ص کل مؤمن تقی
و گفته اند که اهل دین که نسبت ایشان با رسول خداست بر دو قسم اند گروهی خاصیگان وی اند و متبعان وی بعلم متقن و عمل محکم شرایط شرع او بجا آورند و براه دین وی راست روند ایشان را آل گویند قسم دیگر گروهی اند که با وی نسبت دارند و عمل ایشان بر سبیل تقلید باشد و با تقصیر و تفریط بود نه ایشان را علم متقن است نه عمل محکم ایشان را امت گویند نه آل پس آل پیغامبر همه امت اواند نه همه امت او آل اواند اینجاست که جعفر بن محمد ع را گفتند چه گویی باین مردمان که می گویند مسلمانان همه آل محمداند جواب داد که کذبوا و صدقوا گفتند این چه معنی دارد دروغ و راست هر دو جمع کردن گفت دروغ است آنچه میگویند که مردمان با این همه تقصیر در دین آل محمداند و راست است چون شرایط شریعت او بجای آرند و براه اتباع او تمام روند و راست روند
و آل عمران و برگزید آل عمران یعنی موسی ع و هارون ع مقاتل گفت این عمران پدر موسی و هارون است هو عمران بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب ع ...
... باین ذراری زنان خواهد بود نه کودکان که کودکان را در شرع حج کردن درست نیاید
بعضها من بعض ای من ولد بعض فکلهم من ذریة آدم ع ثم ذریة نوح ع ثم ذریة ابراهیم ع و قیل بعضهم من بعض یعنی فی الموالاة الدینیه لقوله تعالی و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض و قوله تعالی المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض اهل معانی گفتند تعلق این آیت که إن الله اصطفی آدم الخ بآیت پیش از دو وجه است یکی آنکه ایشان همه مقر بودند که اتباع این پیغامبران که بر شمردیم واجب است میگوید چرا اتباع محمد ص نمیکنید و ایشان همه یکسانند
آنچه اتباع این پیغامبران واجب کرد نبوت و رسالت است و آن در محمد ص موجود است پس او را متبع باشید وجه دیگر آنست که اصطفاییت این پیغامبران از آنست که خدای را فرمان بردار شدند تا مستحق محبت او گشتند یعنی شما نیز این طاعت بجای آرید تا بآن محبت رسید
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالی قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی این آیت از روی حقیقت رمزی دیگر دارد و ذوقی دیگر میگوید هر کرا ازین حدیث سودایی در سینه می بود بگوی بر پی ما بیرون آی که کارها همه در قدم ما تعبیه کردند دل خود را بعقل در مبند که عقل پاسبانیست راهبر نیست تا عنان باو دهی و راه نیست تا روی در وی آری آنچه طلب کنی از عقل طلب مکن از نبوت طلب کن عقل غاشیه کش احکام دین است عزت و کبریاء دین در میزان عقل نگنجد و در حیز جوهر و عرض نیاید دین ما همان دین است که صد هزار و بیست و چهار هزار انبیاء و رسل را بوده است و شهادت عزت قرآن برین سخن شامل است که میگوید شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا الایة مرتبت دار دین ما دو چیز است قال الله و قال رسول الله و گر آنچه مایه دین اهل بدعت است از جواهر و اعراض و فصول متکلمان و تصرفات عقول ایشان در آفرینش یک بار نیست گردد و متلاشی شود و با کتم عدم رود یک ذره نقصان در آستانه عزت دین و سده عظمت سنت نیاید تا از رب العزت بحکم اقبال بأهل سنت این خطاب می آید که الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا اینجا نه کلام متکلمان در گنجد نه فصول متفلسفان نه بیان عرض و جوهر ایشان
طریق الکلام طریق الظلام ...
... علیکم بذاک و دین الغلام
قوله قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی پیش از وجود عالم و خاک آدم ع بهزاران سال ارواح خلایق جمع کردیم و عهدی بر ارواح انبیاء و رسل گرفتیم که قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی هر که خدمت در گاه آن صدر مملکت و نقطه دولت میخواهد از امروزینه بخدمت او کمر بندد و بچاکری وی اقرار دهد اینست که رب العالمین ازیشان حکایت کرد قالوا أقررنا قال فاشهدوا پس همه را بیکبار بکتم عدم بردیم تا در میدان قدرت و قضاء ربوبیت یک چند نفسی بر زدند پس یک یک را ازیشان سر باین عالم در دادیم آدم ع آمد و رفت ابراهیم ع آمد و رفت موسی ع آمد و رفت عیسی ع آمد و رفت و علی هذا چندین هزاران پیغامبران بخاک فرو شدند پس ندا کردیم که یا محمد ص اکنون میدان خالی است و وقت وقت تست
سید قدم در مملکت بنهاد چهارده کنگره از قصر کسری بیفتاد و در کعبه سیصد و شصت بت بود همه در روی در افتادند و از چهار گوشه عالم بانگ برآمد که جاء الحق و زهق الباطل گوهر نبوت بر بساط عزت قرار گرفت و سرا پرده رسالت بر عرصه زمین زدند و اطناب آن از شرق عالم تا غرب عالم برسید نقاب از چهره جمال برگرفته شد جهان از نثار لفظ شیرین پر در و جوهر گشت و از مکارم اخلاق کریم آراسته و پیراسته گشت و علی هذا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۹ - النوبة الثانیة
... و در شرع ایشان بر فرزندان فریضه بود طاعت داشتن و گردن نهادن و خود را بسپردن در چنین نذر که بایشان رفتی و این در حال کودکی بودی تا ببلوغ و بعد از بلوغ اختیار ایشان را بودی از خدمت مسجد کردن و تیمار داشتن هم چنان بر عادت تا آخر عمر یا بگذاشتن آن و بیرون شدن اما معنی محرر خالص است چنان که بهیچ چیز تعلق ندارد و هیچ چیز در وی نگیرد و یقال رجل حر ای خالص من العیوب و طین حر ای خالص من الرمل و الحصاة و الحر هو الذی صار لله تعالی فی الحقیقة عبدا
آن گه دعا کرد مادر مریم تا آن نذر از وی پذیرفته شود گفت فتقبل منی إنک أنت السمیع العلیم از آنکه آن فرزند را هدیه ای ساخته بود در راه حق و در کار خیر و نه هر هدیه بمحل قبول افتد و لهذا قال الله تعالی إنما یتقبل الله من المتقین قوله فلما وضعتها الایة ای وضعت حملها اشارت بمعنی کرد از آن جهت بلفظ تأنیث گفت قالت رب إنی وضعتها أنثی عادت انبیاء و علماء ایشان چنان بود که هر کسی ازیشان فرزندی بخدمت مسجد قدس دادی تقرب را بخدای عز و جل و پسر دادی نه دختر که دختر عورت باشد و ناقص عقل و دین و نیز زنان را عذر باشد گاه گاه پس دختر شایستگی تحریر ندارد مادر مریم گمان برد که پسر زاید نذر از آن جهت کرد پس که دختر بود این سخن بر سبیل اعتذار برون داد و گفت رب إنی وضعتها أنثی خداوندا من دختر زادم و دختر چون پسر نبود و شایستگی تحریر ندارد و آن گه گفت و الله أعلم بما وضعت ای اعلم بمآلها و حقیقة احوالها گفت خدا داناتر است که عاقبت کار وی بچه باز آید و حقیقت حال وی چه بود
قراءة شامی و عاصم بروایة بو بکر عیاش و یعقوب بما وضعت بضم تا است و این از قول مادر مریم است و روا بود برین قراءة که و لیس الذکر کالأنثی عارض بود نه از قول مادر مریم و بر قراءة دیگران که وضعت باسکان تا خوانند لا بد و الله أعلم بما وضعت عارض بود نه از قول مادر مریم و لیس الذکر کالأنثی برین قراءة هر دو وجه پذیرد و إنی سمیتها مریم بزبان رومی مریم امة الله است حنة گفت من این دختر را مریم نام نهادم و کذلک اسمها عند الله عز و جل مصطفی ص گفت حسبک من نساء العالمین اربع مریم بنت عمران و آسیة امرأة فرعون و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۹ - النوبة الثالثة
... نشان آزادی آنست که از آن فرید عصر خویش بو بکر قحطبی حکایت کنند که او را پسری بود سر به بی رسمیها برآورده و از شوخی و ناپاکی با جوانان فساق درآمیخته یکی از پیران طریقت باین پسر برگذشت و وی با اقران خویش در مجلس ملاهی نشسته و آن بی رسمیها بر دست گرفته و مردم از غیبت وی در دندنه ای افتاده آن پیر را رحمت آمد بر بو بکر قحطبی که تا این مقاسات چون میکشد و با این گفتگوی مردم در حق پسر وی چون روزگار بسر می برد هم چنان میرفت تا بر در قحطبی شد او را بصفتی دید از خود بیخود شده و از آن قصه و آن احوال بی خبر لا بل که از خویش و بیگانه بی خبر لا بل که از دنیا و دنیاویان بی خبر این شیخ از حال وی در تعجب شد گفت فدیت من لا یؤثر فیه الجبال الرواسی قحطبی بفراست بدانست که او تعجب میکند گفت انا قد حررنا عن رق الاشیاء فی الازل
إذ قالت امرأت عمران گفته اند که چون آن مخدره مریم بنت عمران در وجود آمد مادر وی دلتنگ شد و خجل گشت گفت من پنداشتم که این فرزند پسر خواهد بود و در راه خدا آزادش کردم اکنون دختر آمد و دختر این معنی را چون شاید از سر دلتنگی گفت رب إنی وضعتها أنثی گفتند این چه خطاب است که میکنی خدای خود میداند و می بیند گفت آری دانم که می داند لکن تا مرهمی بر نهد پس مرهم دل وی این بود که و الله أعلم بما وضعت نظیر این آنست که مصطفی ص را از کفار قریش و اعداء دین رنجها رسید و از کرد و گفت ایشان محنتها کشید تا تسکین دل وی را این فرمان آمد که و اصبر لحکم ربک سید ص بحکم فرمان صبر می کرد و در دل آن اندوه می داشت چون تقاضایی از درون دل وی پدید آمدی که اگر نواختی بودی این رنج کشیدن بر شاهد آن نواخت آسان بودی رب العزت تسکین و تسلیت وی را آیت فرستاد و لقد نعلم أنک یضیق صدرک بما یقولون ترا آن نواخت نه بس که ما در دل تو نظر میکنیم و هر چه بر تو می رود می بینیم و می دانیم مادر مریم را همچنین نواخت آمد که و الله أعلم بما وضعت ترا آن نه بس که ما میدانیم فرزند که نهادی و بآن که دختر بود خجل گشتی آری بمقصود آن زن تحریر دو چیز بود یکی نواختی که از حق بوی رسید دیگری قبول آن فرزند و هر دو مقصود در کنارش نهادند پس او را چه زیان که دختر آمد نواخت اینست که و الله أعلم بما وضعت و قبول اینست که فتقبلها ربها بقبول آن گه بقبول مجدد اقتصار نکرد که حسن فرا آن پیوست و گفت بقبول حسن نیکوش قبول کرد که وی را بنعمت عصمت بپرورد و به نبات نیکو برآورد و بلباس طاعت بداشت و بشریفترین بقعتها فروآورد و پیغامبری چون زکریا ع بر وی قیم گماشت این همچنانست که به داود ع وحی فرستاد اذا رأیت لی طالبا فکن له خادما
و آن گه وی را به زکریا ع باز نگذاشت که از غیب روزی او روان کرد که رب العالمین گفت کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا تا عالمیان بدانند که خدای تعالی دوستان خود را خود دارد و ایشان را بکس بازنگذارد این جا لطیفه ایست یعنی که تا خادمان که فقرا را خدمت میکنند و توانگران که اولیاء را تعهد میکنند بدانند که ایشان در رفق اولیاء و فقرااند و اولیاء و فقراء در رفق و نواخت حق اند و آنچه زکریا ع از مریم بپرسید أنی لک هذا از آن بود که ترسید اگر دیگری بر زکریا ع سبق برد بتعهد وی خود ندانسته بود و نشناخته آن قربت و منزلت مریم بنزدیک خداوند عز و جل از آنکه کودک بود نه سابقه طاعتی نه وسیله عبادتی از وی دیده و نه وقت آن دریافته مریم بتأیید الهی و عنایت ازلی از عین توحید او را جواب داد و گفت هو من عند الله یعنی الله روزی که دهد و نواخت که فرستد نه بسابقه طاعت دهد نه بوسیله عبادت بلکه از نزدیک خود فرستد و بمشیت خویش دهد نه بینی که درین آیت روزی دادن در مشیت خویش بست نه در طاعت و عبادت بندگان فقال تعالی إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب
زکریا ع از آن پس چنان ادب گرفت که در محل طاعت و عبادت لا بلکه در مقام نبوت و رسالت استحقاق یک اجابت دعوت خود ندید الا از فضل محض و مشیت حق و آن در قصه فرزند خواستن است چون او را بشارت داد بفرزند گفت أنی یکون لی غلام یک قول آنست که بای استحقاق منی تکون لی هذه الاجابة لو لا مشیتک و فضلک یک قول دیگر آنست که زکریا ع گفت خداوندا این فرزند هم ازین زن باشد که روزگاری به پیری با من بسر آورد یا از زن دیگر جواب دادند او را که هم ازین زن باشد از بهر آنکه چون با وحشت انفراد هر دو بهم بودندی امروز که روز شادی و بشارت فرزند است با دیگری شرط نباشد و درین اشارتی است و در آن اشارت بشارتی فردای قیامت که رب العالمین تجلی کند و بندگان را بکرامت دیدار باز رساند همین دیده باز دهد که امروز است این دیده که امروز در راه خدای گریست و وحشت فراق کشید هر آینه همان بعز وصال رسد و بتجلی ذو الجلال بر آساید
قال رب اجعل لی آیة زکریا ع نشان وجود فرزند خواست او را گفتند نشان آنست که سه روز زبان تو از سخن با مردم باز برم تا همه رازت با ما بود و بر زبانت همه حدیث ما رود از روی اشارت میگوید ترا فرزندی دهم که وی را از دنیا و خلایق باز برم و روی دل وی فرا خود گردانم تا قبله خود جز حضرت ما نداند و جز با حدیث ما نیارامد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۰ - النوبة الاولى
... و مصدقا و استوار دارنده ای ام و گواهی لما بین یدی من التوراة آن توریت که پیش از من فرا آمد و لأحل لکم و فرستادند مرا نیز تا شما را حلال کنم و گشاده بعض الذی حرم علیکم لختی از آنچه حرام کرده اند و بسته اند بر شما و جیتکم بآیة من ربکم و بشما آوردم نشانی از خداوند شما فاتقوا الله و بپرهیزید از انباز گفتن و فرزند گفتن خدای را و أطیعون ۵۰ و فرمان برید مرا
إن الله ربی و ربکم الله خداوند منست و خداوند شما فاعبدوه وی را بنده باشید و پرستید هذا صراط مستقیم ۵۱ اینست راه راست درست
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة
... و کهل بنزدیک عرب اوست که جوانی وی تمام شد و بجای آن رسید که خرد وی مکثر گردد و جوانی وی آرمیده و محکم اگر در موی سفیدی بود یانی و گفته اند که از سی و دو سال تا به پنجاه و دو سال کهل است و از پنجاه و دو سال تا بآخر عمر شیخ و قیل یکلم الناس فی المهد صبیا و کهلا نبیا این بشارت مریم است بنبوت عیسی ع و بزندگانی وی تا بایام کهولت
و من الصالحین یعنی المذکورین فی قوله و الشهداء و الصالحین مثل موسی و اسراییل و اسحاق و ابراهیم علیهم السلام
قالت رب أنی یکون لی ولد این خطاب مریم با جبرییل است گفت یا سیدی چون بود مرا فرزند و لم یمسسنی بشر و نپاسیدست مرا هیچ بشر ...
... فیکون طیرا قراءة عامه است بیاء میگوید باد در آن دهم تا مرغی بود فیکون طایرا قراءة مدنی و یعقوب است یعنی که تا پرنده بود گفته اند که خفاش بود طرفه ترین مرغها بگوشت می پرد و بی خایه زه کند و شیر دهد که پستان دارد و دندان دارد و حیض بیند
آن گه گفت بإذن الله اهل معانی گفتند این بإذن الله فصل است میان فعل خدا و فعل عیسی در خلق و در نفخ نگفت باذن الله و همچنین در أبری الأکمه و الأبرص و در أنبیکم بما تأکلون و ما تدخرون نگفت باذن الله که این همه از افعال عیسی است اما بودن مرغ و زنده کردن وی و احیاء مردگان باذن الله در آن پیوست که آن خبر فعل خدایی است و مخلوق را در آن هیچ راه نیست
قوله و أبری الأکمه و الأبرص گفته اند که اکمه شب کورست و گفته اند نابینای مادر زاد است و ابرص پیس است و این دو عیب از میان عیبها و علتها مخصوص کرد که مردم را بمداوات آن هیچ راه نیست تا عیسی را معجزه باشد
و روزگار ایشان روزگار طب بود زیرکان و حکیمان بودند در میان ایشان و آنچه در وسع آدمی آید از نوع مداومت و فنون معالجات ایشان بجای می آوردند و در آن ماهر بودند پس رب العالمین معجزه عیسی هم از آن جنس ساخت که ایشان در آن ماهر بودند تا در ایشان اثر بیشتر کند وهب بن منبه گفت که روز بودی که پنجاه هزار کس مداوات کردی ازین بیماران و اسیران و نابینایان و دیوانگان هر کس که طاقت داشتی بر عیسی رفتی و آن گه نتوانستی رفتن عیسی برو خود رفتی و آن گه مداوات وی آن بودی که آن بیمار را دعا گفتی و دست بوی فرو آوردی بر شرط ایمان گفته اند که این دعا گفتی اللهم انت اله من فی السماء و اله من فی الارض لا اله فیهما غیرک و انت جبار من فی السماء و جبار من فی الارض لا جبار فیهما غیرک و انت حکم من فی السماء و حکم من فی الارض لا حکم فیهما غیرک قدرتک فی الارض کقدرتک فی السماء و سلطانک فی الارض کسلطانک فی السماء اسألک باسمک الکبیر و وجهک المنیر و ملکک القدیم انک علی کل شی ء قدیر
و أحی الموتی بإذن الله گفته اند که مسیح مرده زنده نکرد مگر که جبرییل در آن حال حاضر بود و چهار کس معروفند که زنده کرد ایشان را یکی عاذر دوستی بود از دوستان عیسی ع بیمار شد خواهر خویش بنزدیک عیسی فرستاد تا وی را خبر دهد و میان ایشان سه روزه راه بود چون عیسی و اصحاب او آمدند عاذر از دنیا رفته بود بسر خاک وی شد عیسی و این دعا بگفت اللهم رب السماوات السبع و الارضین السبع انک ارسلتنی الی بنی اسراییل ادعوهم الی دینک و اخبرهم انی احیی الموتی باذنک فاحی العاذر این دعا بگفت و عاذر سر از خاک بر زد زنده و با عیسی بیامد و روزگاری دیگر بزیست و وی را بعد از آن فرزند آمد
دیگر ابن العجوز مرده بود و بر جنازه نهاده می بردند عیسی دعا کرد و در آن حال زنده شد از جنازه فرود آمد و جامه در پوشید و با اهل خویش شد و بعد از آن فرزند زاد سدیگر ابنة العاشر عیسی ع را گفتند که این زن دیروز فرمان یافت عیسی دعا کرد زنده شد و بعد از آن روزگاری بماند و فرزند زاد چهارم سام بن نوح ع عیسی بسر خاک وی شد دعا کرد زنده شد و از گور بر آمد موی یک نیمه سر وی سفید شده بود و در آن روزگار سپیدی در موی نبودی گفته اند که سام بن نوح پانصد سال از عمرش گذشته بود همه در جوانی و سیاه مویی پس آن روز که زنده شد از هیبت و ترس قیامت نیمه سر وی سپید شد پس آن گه که از خاک بر آمد گفت قیامت برخاست عیسی گفت قیامت بر برنخاست اما من ترا برخواندم بنام اعظم تا زنده شدی آن گه عیسی گفت هم بر جای بمیر سام گفت بشرط آنکه دعا کنی تا الله تعالی مرگ بر من آسان کند و از سکرات موت زینهار دهد و ایمن کند عیسی دعا کرد چنان که وی خواست و بخاک فرو شد کلبی گفت دعاء عیسی که بآن مرده زنده کردی این بود که یا حی یا قیوم ...
... فاتقوا الله و أطیعون ای وحدوا الله و اطیعونی فیما امرتکم به من النصیحة
إن الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم این سخن اینجا و در سوره مریم بیزاری است از آنچه ترسایان دعوی کردند در وی یعنی اگر من از افعال الهی چون مرده زنده کردن و مرغ زنده ساختن و غیر آن چیزی نمودم بر طریق معجزات و بیان دلالت بر صحت رسالت خدای را عز و جل بنده ام و آفریده او و الله است که خدای منست و خدای شما او را پرستید و او را بنده باشید و بیگانگی و یکتایی وی اقرار دهید راه راست اینست هر که ازین برگشت بر راه راست نیست و دین وی بصفت استقامت نیست
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالی فلما أحس عیسی منهم الکفر الایة معنی احساس دانستن است و یافتن بخرد و دیدن بحاسه بصر میگوید که چون عیسی ع بدانست و دریافت که جهودان بر کفر محکم ایستاده اند و اصرار ایشان بر کفر دید و قصد قتل عیسی ع میکردند و ساز بد که پنهان می ساختند عیسی ع در آن حال از ایشان برگشت و راه گریز گرفت تا بقومی حواریان در افتاد یعنی گازران که جامها می شستند و سپید میکردند از ایشان نصرت خواست بر جهودان و گفت من أنصاری إلی الله انصار جمع نصیر است چنان که اشهاد جمع شهید و الی بمعنی مع است چنان که گفت آنجا و لا تأکلوا أموالهم إلی أموالکم یعنی مع اموالکم و عرب گویند الذود الی الذود ابل یعنی مع الذود و معناه من یضیف نصرته ایای الی نصرة الله آن کیست از شما که مرا نصرت کند با آنکه الله مرا نصرت میدهد
گفته اند این نصرت زبان است و اثبات حجت که میطلبید نه نصرت شمشیر ...
... اما حواریون خلافست میان علما که این نام ایشان را از بهر چه نهادند قومی گفتند از بهر آنکه جامهای سپید داشتند عیسی ع بایشان در رسید و ایشان همه سپید جامه بودند صید ماهی میکردند و درست آنست که گازران بودند کانوا یحورون الثیاب ای یبیضونها و زن را حوراء گویند به آن معنی که سیاهه چشم وی سیاه باشد و سپیده سخت سپید و خالص رسول خدا ص گفت هر پیغامبری را حواری است حواری ما زبیر بن العوام است این خبر دلیل است که حواری نامیست خاصگیان هر پیغامبری را ازین جاست که قتاده گفت ان الحواریین کلهم من قریش ابو بکر و عمر و علی و حمزة و جعفر و ابو عبیدة بن الجراح و عثمان بن مظعون و عبد الرحمن ابن عوف و سعد بن ابی وقاص و عثمان ابن عفان و طلحه ابن عبید الله و الزبیر ابن العوام و در قصه این آیت گفته اند که مریم عیسی ع را با حرفت صباغی داد پیش مهتر صباغان چون آن حرفت بدانسته بود و دریافته آن مهتر صباغان جامهای بسیار بوی داد و بر هر جامه نشان کرد بر آن رنگ که میخواست آن گه به عیسی گفت این جامها رنگارنگ می باید هر یکی چنان که نشان کرده ام به رنگ میکن این بگفت و به سفری بیرون شد و جامها بعیسی سپرد عیسی رفت و آن جامها همه در یک خنب نهاد بر یک رنگ راست و گفت کونی باذن الله علی ما ارید منک پس آن گه مهتر صباغان زود از سفر باز آمد و آن جامها دید در یک خنب نهاده و بیک رنگ داده دل تنگ شد گفت این جامها تباه کردی عیسی گفت جامها چون خواهی و بر چه رنگ خواهی تا چنانک تو خواهی از خنب بیرون آرم چنان کرد یکی سبز آمد یکی زرد یکی سرخ چنانک مراد بود آن مرد از کار وی عجب درماند و دانست که بجز صنع الهی نیست بوی ایمان آورد و اصحاب وی همه ایمان آوردند و نصرت دین وی کردند
این است که رب العالمین گفت قال الحواریون نحن أنصار الله کلبی گفت حواریون دوازده مرد بودند و از خاصگیان عیسی که بر راه اتباع وی راست رفتند و درست آمدند همیشه با وی بودند و هرگز از وی جدا نگشتند هر گه که گرسنه شدندی گفتندی یا روح الله جعنا عیسی دست بر زمین زدی و هر یکی را دو رغیف بیرون آوردی و در حال تشنگی میگفتند عطشنا یا روح الله عیسی دست در زمین زدی آب بر آمدی تا ایشان بیاشامیدندی پس ایشان گفتند یا روح الله کیست از ما فاضلتر که بتو ایمان آوردیم و بر پی تو ایستادیم چون گرسنه شویم ما را طعام دهی و در تشنگی آب دهی عیسی گفت از شما فاضلتر آنست که بدست خویش کار کند و از کسب خویش خورد ایشان چون این سخن بشنیدند حرفت گازری بیاموختند و از کسب خویش خوردند ایشانند که رب العالمین نام ایشان حواریان نهاد و از ایشان حکایت کرد که گفتند آمنا بالله و اشهد بأنا مسلمون ربنا آمنا هم از قول حواریان است میگوید خداوند ما ما ایمان داریم و بگرویدیم بما أنزلت بآنچه فرو فرستادی از آسمان یعنی کتاب انجیل و اتبعنا الرسول و بر پی رسول ایستادیم یعنی عیسی ع فاکتبنا مع الشاهدین ای مع محمد ص و امته و هم الذین ذکرهم الله فی قوله لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا
و مکروا یعنی الذین احس عیسی منهم الکفر ایشان که عیسی ازیشان کفر معلوم کرده بود مکر ساختند و مکر ایشان آن بود که چون عیسی و مادر از میان ایشان بیرون شدند و پس با حواریان بایشان باز آمد و دعوت کرد ایشان قصد عیسی کردند و دار زدند تا وی را بردار کنند رب العالمین گفت و مکر الله ایشان ساز نهانی ساختند و الله ساز نهانی ساخت گفتند که مکر سازی بود پوشیده ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالی فلما أحس عیسی منهم الکفر قال من أنصاری إلی الله بزرگ است و بزرگوار جلیل است و جبار خداوند جهانیان و دارنده آفریدگان و دادستان از گردنکشان و کین خواه از برگشتگان باز دارنده عدل خود از دوستان بازدارنده شر بدان از نیکان نگه دارنده آبروی دوستان خویش در آفریدگان
بنگر که چه فضل کرد و چه کرم نمود با عیسی بنده و رهی خویش و چه ساخت از ساز نهانی بر آن دشمنان آری دوستان خویش بدشمنان نماید اما بایشان ندهد و نسپارد اگر عیسی را بدشمنی می بگذاشتی در بدایت وجود در حال طفولیت شیطان را فرا پیش وی گذاشتی چنانستی که عیسی ع گوید من آن روز دانستم که در پرده عنایت احدیت و در پناه عصمت ربوبیت ام که در حال طفولیت و ضعف کودکی مهتر شیاطین از من بازداشت و مرا در حفظ و عصمت خود نگه داشت گویند که آن روز ابلیس فریاد برآورد و گفت بار خدایا اگر گرد عیسی نتوانم گشت که گفته ای إن عبادی لیس لک علیهم سلطان بعزت تو خداوندا که باز نگردم تا هر که بدو نگرست زناری بر نه بندد و سنب خری نپرستد رشک و غیرت آنکه عیسی را بنواختی و روشناس و مقرب کردی وز حضرت عزت فرمان می آید که أجلب علیهم بخیلک و رجلک اگر در ایشان خیری بود یا سعادتی در راه ایشان بودی از تو هم چون عیسی ع معصوم بودندی لکن حکم ما ایشان را در ازل به بیگانگی رفت و صولت قهر ما ایشان را از درگاه ما براند و داغ نومیدی بر جان ایشان نهاد ایشان را بر فتراک خویش بند که ایشان سزای تواند و تو سزای ایشان
پیش تو رهی چنان تباه افتادست ...
... گفت و نشان وی آنست که اعور بود و خدای شما اعور نیست و میان دو چشم دجال نام کافر نوشته چنانک دبیر و نادبیر میخواند و با وی بهشتی است و دوزخی مصطفی ص گفت آن دوزخ وی بهشت است و آن بهشت دوزخ کسی که با آن دوزخ و آتش وی گرفتار شود باید ابتداء سورة الکهف درگیرد و میخواند تا خدای تعالی آن آتش بر وی سرد کند
چنان که بر ابراهیم ع سرد کرد آن گه اعرابی را گوید چه بینی اگر من پدر و مادرت زنده کنم گواهی دهی که من خدای توام اعرابی گوید چنین کنم پس دو شیطان بر صورت مادر و پدر وی بیایند و گویند یا بنی اتبعه فانه ربک
گفتا و از فتنه دجال یکی آنست که او را مسلط کنند بر شخصی تا وی را بکشد و پاره پاره بکند آن گه گوید انظروا الی عبدی هذا فاننی ابعثه الآن ثم یزعم ان له ربا غیری ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالی إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم سبب نزول این آیت آنست که ترسایان نجران سید و عاقب و اسقف و اصحاب ایشان آمدند بر مصطفی ص و گفتند ما لک تشتم صاحبنا چه بودست ترا که صاحب ما را ناسزا می گویی یعنی عیسی ع رسول گفت آن چه ناسزاست که من وی را گفتم گفتند می گویی که وی بنده است گفت اجل هو عبد الله و رسوله و کلمته القاها الی مریم العذراء البتول
ایشان چون این سخن شنیدند همه در خشم شدند و کراهیت نمودند گفتند هل رأیت انسانا قط من غیر اب هرگز هیچ مردم دیدی که بی پدر باشد
اگر چنین است که تو می گویی مثال این با ما نمای رب العالمین بجواب ایشان و حجت بر ایشان این آیت فرستاد گفت قیاس خلق عیسی ع بی پدر همچون قیاس خلق آدم بی پدر و بی مادر است ...
... فإن تولوا اگر برگردند از مباهلت و نپذیرند کلمه حق و بیان راست فإن الله علیم بالمفسدین آن برگشتن ایشان بر خدای پوشیده نیست میداند از خلق خویش که تباه کار و بد کردار کیست و فردا جزاء وی دهد بسزاء وی
قل یا أهل الکتاب این خطاب هم بترسایان نجران است قتاده و ربیع گفتند که اهل کتاب اینجا جهودان مدینه و ترسایان نجران بهم اند که جایی دیگر ایشان را در ذم فراهم گرفت گفت اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله الآیة
قوله تعالوا إلی کلمة سواء این کلمه سواء کلمه لا اله الا الله است یعنی که مردم باید که در آن یکسان باشند در عابدی مفسران گفتند این آیت بجواب آن جهودان آمد که گفتند یا محمد ص تو از ما آن میخواهی که ما ترا بخدایی گیریم چنان که ترسایان عیسی ع را گرفتند و بجواب آن ترسایان گفتند یا محمد ص از ما آن میخواهی که در تو آن گوییم که جهودان در عزیر گفتند ...
... و لا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله این هم تفسیر کلمه سواء است یعنی که هیچ کس از ما کسی را بخدایی نگیرد و خدای نخواند نه اهل تورات عزیر را و نه اهل انجیل عیسی را و نه کس باطل از مبطل بپذیرد و گفته اند در معنی لا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله ای لا نطیع فی معصیة الله احدا یعنی در معصیت خدا هیچ کس را فرمان نبریم که هر که در معصیت خدا مخلوقی را فرمان برد همچنانست که جز خدای را کسی را سجده برد و او را بخدایی گرفت مصطفی ص گفت من اطاع مخلوقا فکأنما سجد سجدة لغیر الله
فإن تولوا فقولوا اشهدوا الآیة این خطاب با مصطفی ص است و با امت وی میگوید اگر ایشان از اجابت برگردند شما گویید که ما مسلمانانیم و خدای را یکتا و بی همتا گویانیم اگر کسی گوید این آیت بر سبیل حجت آورد بر ایشان و درین چه حجت است که گفت فإن تولوا فقولوا اشهدوا جواب آنست که رب العالمین ما را درین آیت ادب محاجت در آموخت و بیان کرد که معاند را بعد از آنکه حجت بر وی لازم گشت و حق بر وی ظاهر شد و هم چنان عناد مینماید راه آنست که از وی برگردند و ملاجت در محاجت وی بگذارند
و فی الخبر ان النبی ص کتب کتابا الی قیصر و دعاه الی الاسلام فقال من محمد رسول الله الی هرقل عظیم الروم سلام علی من اتبع الهدی اما بعد فانا ادعوک الی الاسلام اسلم تسلم اسلم یؤتک الله اجرک مرتین فان تولیت فان علیک اثم الاریسیین یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثالثة
... بی فروغ آن رخ گلرنگ نور و نار نیست
قوله فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم ای مهتر این بیگانگان با نهاد خراب و جهل بی اندازه و عقل مدخول ایشان را چه سیری کند این آیت اعتبار و قیاس که برایشان خواندی از راه اعجاز این آیت مباهلة بر ایشان خوان و پس بر ایشان قهر و سیاست ما گوش دار مصطفی ص گفت آتش آمده بر هوا ایستاده اگر ایشان مباهلت کردندی در همه روی زمین از ایشان یکی نماندی و اصحاب مباهله پنج کس بودند مصطفی ص و زهرا ع و مرتضی ع و حسن ع و حسین ع آن ساعت که بصحرا شدند رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت اللهم ان هؤلاء اهلی
جبرییل آمد و گفت یا محمد و انا من اهلکم ...
... خاک سر کوی آشنای تو
قوله تعالی إن هذا لهو القصص الحق این قرآن سخنی پاک است و کلامی راست و درست کلام بار خدای عزیز سخن آفریدگار حکیم عزیز و کلامش عزیز و رسولش عزیز عزت خود را گفت و إن الله لهو العزیز الحکیم عزت کلام را گفت و إنه لکتاب عزیز و عزت رسول را گفت لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز می گوید بنده من ار کتابم عزیز است امام تو است و رسولم عزیز است شفیع تو است ور خود عزیزم خدای توام چندین هزار سال است تا بندگان را میآفرینم ایشان در من عاصی و کافر می شوند مرا زن و فرزند میگویند و از گفت ناسزای ایشان در عزت وحدانیت ما نقصانی نیامد یا محمد ص تا ترا برسالت بخلق فرستادم چندین هزار کافران بر حسد تو بیرون آمدند و ترا ساحر و شاعر خواندند و مجنون و کاهن خواندند و در عزت رسالت تو هیچ نقصان نیامد و تا این قرآن بتو فرستادم چندان ملحدان و زنادقه قصد کردند که در آن طعنی کنند و عیبی آرند هم ایشان مطعون گشتند و در عزت کلام ما عیب نیامد مؤمنان عزیز کردگان من اند که گفته ام و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین شیاطین قصد ایمان ایشان کردند تا بربایند نتوانستند هر چند که وسوسه کردند لکن بتعبیه ایمان راه نبردند این همه بدان کردم که خود عزیزم و ایشان را عزیز کردم عزتی فی الولایة و عزة رسولی فی الکفایة و عزة کلامی فی الاعجاز و الحجة و عزة المؤمنین فی الرعایة و النصرة
قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم از روی تحقیق این خطاب با اهل توحید است و مریدان راه حقیقت میگوید شما که امروز سالکان منهج صدق اید اگر خواهید که فردا ساکنان مقعد صدق باشید نگر تا مذهب ارادت خویش از خاشاک رسوم صیانت کنید و بساط وقت خویش از کدورات بشریت فشانده دارید و مشرب همت از غبار اغیار پاک گردانید یک دل یک ارادت و یک همت باشید من اصبح و له هم واحد کفاه الله هموم الدنیا و الآخرة
اینست که گفت و لا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله با هر پراکنده دلی بهر کویی فرو مشوید نفس اماره را فرمان مبرید هواء مذمومه را مپرستید و لا تتخذوا إلهین اثنین إنما هو إله واحد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالی یا أهل الکتاب لم تحاجون فی إبراهیم الایة مفسران گفته اند این آیت بآن فرود آمد که دانشمندان جهودان و ترسایان نجران خصومت کردند در کار ابراهیم ع جهودان میگفتند ابراهیم از ما بود و بر دین ما و بما سزاوارتر و ترسایان دعوی میگردند که از ما بود و بر دین ما رب العالمین دعوای هر دو باطل کرد گفت لم تحاجون فی إبراهیم ای لم تدعون دعوی درین آیت حجت خواند از بهر آنکه هر که دعوی کند حجت آرد آن گه بیان کرد که این نسبت جهودان و ترسایان در حق وی محال است که ابراهیم متقدم بود و این هر دو علت متاخر یعنی که این ملت جهودان و ترسایان بعد از نزول تورات و انجیل فرا دیده آمد و تورات و انجیل بعد از وفات ابراهیم فرود آمدند بعمرهاء دراز
گفته اند که میان ابراهیم و موسی هزار سال بود و میان موسی و عیسی دو هزار سال أ فلا تعقلون می درنیابید که این دعوای شما باطل است و حجت شما تباه
ها أنتم قراء مدینة بی همزه و بی مد خوانند و قراء مکه مهموز و مقصور خوانند بر وزن معنتم و اهل کوفه بمد و همزه و باقی بمد بی همزه و اصل کلمه انتم است و ها تنبیه و همچنین هؤلاء اصل کلمه اولاء است و ها تنبیه ای التنبیه عما یضل عنه الانسان او یغفل و نهاد این کلمه تقریب راست چنان که کسی ترا گوید این انت تو او را جواب دهی ها انا ذا یعنی انا قریب منک
ها أنتم میگوید بیدار باشید و گوش دارید که شما جهودان و ترسایان اید هؤلاء یعنی یا هؤلاء ای شما هر که اینانید گرفتم که خصومت گیرید و حجت آرید در کار محمد ص که نعت و صفت وی در کتاب تورات و انجیل خوانده اید هر چند که در آن محاجت بر باطل آید فلم تحاجون فیما لیس لکم به علم باری در ابراهیم ع چرا حجت گیرید و دعوی کنید و شما را در کار وی علم و دانش نه که در کتاب شما نیست که ابراهیم یهودی بود یا ترسا بود و الله یعلم و أنتم لا تعلمون و خدای داند شأن و قصه ابراهیم و شما ندانید آن گه تفسیر کرد و گفت ما کان إبراهیم یهودیا و لا نصرانیا ابراهیم هرگز جهود نبود و نه ترسا نه گفته با خدای هیچ انباز لکن مسلمانی بود یکتا گوی مخلص
اهل تفسیر گفته اند که حنیف موحد است و مخلص و گفته اند که ابراهیم را بآن حنیف خواندند که حاج بود و گفته اند از بهر آن که مختتن بود
آن گه گفت و ما کان من المشرکین تا تنبیهی باشد که آن جهودان و ترسایان در آن دعوی که میکردند مشرک بودند و رب العالمین ابراهیم را از آن شرک مبرا کرد و بدین اسلام منسوب کرد آن دین که الله از آن خبر داد که إن الدین عند الله الإسلام و حسن بصری گفت و اجعل دیننا الاسلام القدیم
و از عهد آدم ع تا بمنتهای عالم هر پاک دینی و صاحب حقی بآن دین مخصوص است و بآن منسوب و الیه
اشار النبی ص بعثت بالحنیفیة السهلة المسحة
إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه قصه نزول این آیت آنست که روایت کرده اند از جماعتی یاران رسول ص که گفتند چون مصطفی ص بمدینة هجرت کرد و جعفر بن ابی طالب به حبشه و وقعه بدر افتاده بود و بر کافران و مشرکان قریش آن قهر و قتل رفته جمع قریش در دار الندوة حاضر شدند و اتفاق کردند که مالی فراوان جمع کنند و بنجاشی فرستند تا جعفر و اصحاب وی که بنزدیک وی بودند بدست ایشان باز دهد تا بجای کشتگان بدر از ایشان کین خواهند این اتفاق کردند و عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط بآن کار نامزد کردند و فرستادند ایشان رفتند بزمین حبشه و در پیش نجاشی شدند و وی را سجود کردند چنان که عادت ایشان بود و گفتند ما که آمدیم بآن آمدیم تا ترا شکر گوییم و نصیحت کنیم و ترا خبر دهیم از قصه و حال این قوم که نزدیک تو آمدند و دشمنی ایشان و بدخواهی ایشان مر ترا که ایشان از نزدیک مردی بیامدند دروغ زن جادوگر میگوید بدعوی که من رسول خداام و فرستاده او بخلق و آن گه وی را در آن دعوی کس متابع نیست مگر ازین سفهاء و نازیرکان و با پس افتادگان چند کس که با وی برخاسته اند و او را نصرت میکنند و ما که قریش ایم و سران و سروران عرب ایم ایشان را در پیچانیدیم و با شعبی راندیم از زمین خویش که کس در ایشان نشود و بیرون نیاید مگر گرسنگان و برهنگان و با گوشه ای افتادگان
و اکنون که کار بر ایشان دشخوار و جای بر ایشان ناخوش گشت ابن عم خویش بنزدیک تو فرستاد تا دین تو بر تو بزیان آرد و ملک تو بتو بتباه برد و رعیت تو بشوراند و نظام کار تو بهم برکند اکنون ما آمدیم تا ایشان را بدست ما بازدهی تا شر ایشان از تو باز داریم و کفایت کنیم و نشان درستی این حال آنست که ایشان چون بنزدیک تو آیند سجود نکنند و خدمت و تحیت تو چنان که مردمان کنند ایشان نکنند پس نجاشی کس فرستاد و جعفر و اصحاب او را بخواند چون بدر سرای نجاشی رسیدند جعفر هم از برون آواز داد که یستأذن علیک حزب الله نجاشی گفت فلیدخلوا بامان الله و ذمته پس در آمدند و سجود نکردند و تحیتی که ایشان را عادت بود نکردند چنان که عمرو بن عاص گفته بود نجاشی گفت چون است که سجود نکردید و مرا تحیت نگفتید چنان که دیگران کنند که بنزدیک من در آیند مؤمنان جواب دادند نسجد الله الذی خلقک و ملکک سجود آن کسی را کنیم که ترا بیافرید و ملک بتو داد و آن تحیت که تو میخواهی آن هنگام کردیم که بت پرست بودیم اکنون خدای عز و جل پیغامبری راست گوی بما فرستاد و ما را بسلام و تحیت اهل بهشت فرمود و نهی کرد از آن تحیت که در جاهلیت بر آن بودیم نجاشی از کتاب خدا تورات و انجیل شناخته بود که آنچه ایشان گفتند حق است هیچ چیز نگفت و از آن در گذشت آن گه گفت ایکم الهاتف یستأذن علیک حزب الله که بود از شما که آواز داد و دستوری در آمدن خواست جعفر گفت آن من بودم نجاشی گفت اکنون تو سخن گوی جعفر گفت تو پادشاهی از پادشاهان زمینی و از اهل کتاب خدایی در حضرت تو سخن فراوان نگویم که ترک ادب باشد مختصر گویم این دو مرد را بپرس یعنی عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط که ما آزادگان یا بندگانیم اگر بندگانیم که از خداوندان خویش گریخته ایم ما را با ایشان فرست و به ایشان باز ده نجاشی گفت یا عمرو چه کسانیند ایشان آزادان اند یا بندگان عمرو گفت بل احرار کرام آزادانند و کریمانند جعفر گفت بپرس ازیشان که ما هرگز خون بناحق ریختیم تا از ما قصاص خواهند عمرو گفت لا و لا قطرة جعفر گفت بپرس تا هرگز مال مردم بغصب و بی حق گرفتیم تا باز دهیم نجاشی گفت ای عمرو اگر قنطاری برده اند مال مردم بغصب من باز دهم عمرو گفت لا و لا قیراطا منه نه قنطار برده اند و نه یک قیراط نجاشی گفت پس چه خواهید از ایشان عمرو گفت ما همه بر یک دین بودیم آن دین که آباء و اجداد ما بر آن بودند و بر آن رفتند اکنون ایشان آن دین بگذاشتند و دیگری بر دست گرفتند و ما همه بر آن دین خویش مانده ایم نجاشی گفت یا جعفر آن چه دین بود که داشتید و بگذاشتید و اکنون چیست که دارید جعفر گفت ما اول بر دین شیطان بودیم بت پرستی و کافری بخدای عز و جل و فرمان برداری شیطان و اکنون خدای ما را دین اسلام کرامت کرد رسول ص آمد بما از خدا و کتاب آورد چون کتاب عیسی ع موافق کتاب و دین او بود نجاشی آن ساعت بفرمود تا ناقوس بزدند و هر قسیسی و راهبی که بودند حاضر شدند و نجاشی بر ایشان سوگند نهاد که بآن خدای که انجیل بعیسی فرو فرستاد هیچ یافتید در کتاب خویش که میان عیسی و قیامت پیغامبری مرسل خواهد بود ایشان گفتند خواهد بود که عیسی ما را بآن بشارت داده و گفته من آمن به فقد آمن بی و من کفر به فقد کفر بی
آن گه نجاشی گفت یا جعفر چه فرماید بشما آن مرد از کار دین جواب داد که کتاب خدا خواند بر ما و امر معروف کند و نهی منکر کند نیکویی با همسایگان و خویشاوندان و نواختن یتیمان و ما را بعبادت یک خدای خواند آن خدای که یگانه و یکتاست بی شریک و بی نظیر و بی همتاست نجاشی گفت از آن کتاب که بر شما میخواند چیزی بخوان جعفر سورة العنکبوت و سورة الروم بر خواند نجاشی و اصحاب او بسیار بگریستند چون آن شنیدند و گفتند یا جعفر زدنا من هذا الحدیث الطیب جعفر بر ایشان سورة الکهف خواند عمرو بن عاص چون آن حال و آن کار بر آن نسق دید خواست تا نجاشی را بخشم آرد گفت انهم یشتمون عیسی و امه ایشان در عیسی و مادر او ناسزا گویند نجاشی گفت در عیسی و مادر چه گویید
جعفر سورة مریم بر خواند نجاشی مانند سر خلالی برداشت و گفت و الله که عیسی بر آنچه ایشان گفتند باین قدر افزونی نگفت آن گه جعفر و اصحاب وی را گفت بزمین من ایمن روید که کس را نیست و نرسد که شما را ناسزا گوید و رنجاند که شما حزب ابراهیم اید عمرو گفت یا نجاشی و من حزب ابراهیم فقال هؤلاء الرهط و صاحبکم الذی جاءوا من عنده و من اتبعهم گفت حزب ابراهیم این گروه اند و آن کس که ایشان از نزدیک وی بیامدند و آن کس که پس رو ایشان باشد مشرکان را این سخن راست نیامد و بآن منکر شدند و در ابراهیم دعوی کردند که وی از ما بود و ما اولیترین بابراهیم و بدین وی پس رب العالمین در شأن ایشان و آن خصومت که در ابراهیم میگرفتند و دعوی که میکردند این آیت بمدینة فرو فرستاد بر وفق قول نجاشی
إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه الآیة روی ان النبی ص قال لکل نبی ولاة من المؤمنین و ان ولیی منهم ابی و خلیل ربی ثم قرأ ان اولی الناس بابراهیم الآیة
اولی از ولی است و ولی قرب است بنزدیک عرب و ولی قریب یقال هو ولی منه ای قریب منه و معنی آیت آنست که نزدیکتر مردمان به ابراهیم آنانند که بر پی او بودند یعنی در روزگار او و این پیغامبر یعنی محمد ص و الذین آمنوا و ایشان که به محمد ص ایمان آوردند یعنی ایشان را سزاست و رسد که گویند ما بر دین ابراهیم ایم
این یک معنی است که درین آیت گفتند و معنی دیگر گفته اند هو ان اصدق الناس موالاة لابراهیم من تبعه فی اعتقاده و افعاله و هذا النبی و الذین آمنوا هم المتبعون له فاذا هم احق به برین معنی هذا النبی ابتدا است نه عطف و خبر آن محذوف است
آن گه گفت و الله ولی المؤمنین موالات خدای در ایمان بنده بست تا بحکم این خطاب هر که با ایمان بود بهر وقت که بود بموالات الله رسد و کافران که از ایمان بی نصیب اند ازین نواخت محروم اند و موالات ایشان با شیطان باشد چنان که گفت و الذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت
قوله ودت طایفة من أهل الکتاب مودت در دو جای استعمال کنند در محبت و در تمنی و فرق آنست که چون در تمنی استعمال کنند لو در آن آید و با معنی محبت لو استعمال نکنند و طایفة جمع طایف است و هو الذی یطوف بالبیت او فی الاسفار پس بر سبیل توسع هر جمعی را طایفة گویند اگر طواف کنند و اگر نه هم چنان که رفقه گویند ترافقوا او لم یترافقوا معنی آیت آنست که جهودان آرزوی میکنند که شما را بی راه کردندی یا بفریفتندی و جز آن نیست که خود را بی راه میکنند و می فریبند که مؤمنان آن گفتار ایشان می نپذیرند
پس وبال و بزه آن از روی اضلال بایشان باز گردد و خود نمیدانند که آن زیان بخود میکنند نه بمؤمنان و خود را گمراه می کنند نه مؤمنان را و معنی دیگر و ما یشعرون ان الله عز و جل یطلعکم علی سرایرهم مفسران گفتند که این قوم جهودان بودند که عمار بن یاسر را و حذیفة بن یمان را با دین جهودی میخواندند و این قصه در سورة البقر رفت
یا أهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله اهل کتاب اینجا جهودان و ترسایان اند و آیات الله قرآن است و بیان نعت محمد ص میگوید شما که جهودان و ترسایان اید چرا بر قرآن که منزل است بر محمد ص می کافرید و شما گواهی میدهید و میدانید که تورات حق است و اثبات نبوت محمد ص در تورات است ...
... قوله ص من سیل عن علم فکتمه الجم یوم القیامة بلجام من النار
ثم قال و أنتم تعلمون ای تعرفون الحق الذی تکتمون و التلبیس الذی تأتون اگر کسی گوید چونست که ایشان را درین آیت علم اثبات کرد و در آن آیت پیش علم از ایشان نفی کرد و گفت و الله یعلم و أنتم لا تعلمون جواب آنست که آنچه از ایشان نفی کرد آنست که در ابراهیم ع دعوی کردند که جهود بود یا ترسا و آن نه در کتاب ایشان بود نه ایشان را در آن هیچ علم بود و آنچه ایشان را درین آیت اثبات کرد از علم بیان صفت نعت محمد ص که در تورات و انجیل خوانده بودند و دانسته و آن گه بپوشیده بودند و انکار کرده و این غایت ذم است که آنچه دانند انکار کنند و آنچه ندانند بآن دعوی کنند
قوله تعالی و قالت طایفة من أهل الکتاب الآیة قول سدی و حسن آنست که این جهودان خیبر بودند دوازده مرد از احبار ایشان که با یکدگر گفتند راه اینست که در اول روز در دین محمد ص شوید و آشکارا باو گروید و اقرار دهید بزبان بیرون از اعتقاد و دل و آن گه شبانگاه باز شوید و گویید ما با تورات باز رسیدیم و از نشانهای پیغامبر آخر الزمان در تو چیزی نمی بینیم و آن پیغامبر تو نه ای ما از اقرار خود باز آمدیم
لعلهم یرجعون این ها و میم با مؤمنان شود یعنی که ایشان با همدگر گفتند که چنین کنید مگر اصحاب محمد ص و ایشان که بوی گرویده اند چون شما را که اهل کتاب اید و دانایان در کار محمد ص چنین بینند ایشان در شک افتند و از تصدیق او باز گردند و بدین ما درآیند مجاهد و مقاتل و کلبی گفته اند این آیت در شأن قبله آمد که چون با کعبه گردانیدند بر جهودان دشخوار آمد کعب بن الاشرف و مالک بن الضیف با اصحاب خود گفتند که بامداد با محمد ص نماز بکعبه کنید و تصدیق وی کنید و در آخر روز بوی کافر شوید و با صخره گروید که قبله شما است رب العزت مصطفی را و مؤمنان را از مکر ایشان خبر کرد و سر ایشان آشکارا کرد و این آیت فرو فرستاد و قالت طایفة من أهل الکتاب آمنوا بالذی أنزل علی الذین آمنوا این که گفتند بالذی أنزل علی الذین آمنوا بر حسب گفت و اعتقاد مسلمانان گفتند نه بر حسب اقرار و اعتقاد خویش وجه النهار اول روز است بحکم آنکه اول چیزی از مردم که استقبال تو کند در مواجهت روی وی باشد اول روز را بآن باز خوانند و بسبب آنکه شریف ترین جوارح روی است در چیزهای شریف نیکو استعمال کنند گویند هذا وجه الثوب و غیره
در معنی این آیت وجهی دیگر گفته اند و آن آنست که جهودان پیش از بعثت مصطفی ص از وی خبر دادند و نعت و صفت وی گفتند پس چون دیدند که ریاست ایشان بوی باطل خواهد شد پشیمان گشتند با یکدگر گفتند که ما از عوام و سفله خویش از محمد ص خبر دادیم و گفتیم آنچه گفتیم و اکنون اگر بیک دفعه او را دروغ زن داریم متهم شویم راه آنست که ببعضی ایمان آریم و ببعضی نه یعنی اول چنان نماییم که ما او را راست گوی می پنداریم پس او را دروغ زن گیریم و آن گه ایشان یک بار اظهار ایمان کردند و یک بار اظهار کفر رب العالمین گفت إن الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا الآیة
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی یا أهل الکتاب لم تحاجون فی إبراهیم الآیة از روی حقیقت این آیت اشارتست بلطف خدای با بندگان و پسندیدن طاعت ایشان و جزاء آن دادن به اضعاف کردار ایشان خلیل الله ع که در راه توحید منزل داشت و در حقیقت تفرید هر چیز جز الله بگذاشت و همه درباخت مال بمهمان داد و فرزند بقربان داد و خود را بنیران رب العالمین آن از وی بپسندید و حکایت کرد از وی و گفت فإنهم عدو لی إلا رب العالمین ابراهیم ع آنست که هر چه دون ماست همه را بدشمن گرفت و دوستی ما بر همه اختیار کرد بزبان حال گوید
امروز که ماه من مرا مهمان است ...
... جان افشانم که روز جان افشانست
لا جرم رب العزة نقاب ضنت بر روی خلت وی فرو گذاشت و حجاب غیرت در میان وی و خلق نگه داشت همه در دعوی کردند که وی ماراست رب العزت گفت نی که او خدا راست و اتخذ الله إبراهیم خلیلا جهودان و ترسایان و مشرکان هر کسی در وی دعوی کردند رب العزت او را از همه بری کرد و بخود قریب کرد
ما کان إبراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما نظیر این قصه سلمان است بروز خندق هر کس درو دعوی کردند مهاجران گفتند از ماست انصار گفتند از ماست مصطفی ص گفت نه آن و نه این بلکه از ماست سلمان منا اهل البیت
سلمان در جستن دین حق و راه مصطفی ص چندان ریاضت بر خود نهاد تا خود را تسلیم کرد تا او را به بندگی بفروختند چنان که در قصه وی بیاید که بدایت کار که طالب حق بود و در جست وجوی مصطفی ص و دین وی بود در دیار حجاز زنی از جهینه او را بخرید و او را شبانی فرمود و زبان حالش میگوید
گردان گردان به بندگیت افتادم ...
... و فی الخبر من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا و من تقرب الی ذراعا تقربت الیه باعا و من اتانی مشیا اتیته هرولة
بعزت عزیز که اگر یک قدم در راه خدمت حق برداری هزاران نواله نعمت از مایده لطفش برداری منک یسیر خدمة و منه کثیر نعمة منک قلیل طاعة و منه جلیل رحمة منک قدم واحد و منه کرم وافر
خلیل ع قدمی چند برداشت در راه حق چنان که گفت انی ذاهب الی ربی رب العزت آن قدم از وی بپسندید و جهانیان را بر اتباع او خواند فاتبعوا ملة إبراهیم حنیفا ابراهیم روی بما نهاد و هر که ما را میخواهد تا بر پی وی روان باشد فرمان آمد که یا محمد ص یا مهتر عالم یا سید ولد آدم ابراهیم را فرزند نجیب تویی و قرة العین مملکت تویی تو سزاوارتری که اتباع وی کنی که قدر امیران امیران دانند و آن گه امت تو که بهترین امم ایشانند این است که رب العالمین گفت إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا آن گه تابع و متبوع همه فراهم گرفت و تاج ولایت و محبت بر فرق ایمان ایشان نهاد و گفت و الله ولی الذین آمنوا خدای یار و دوست مؤمنان است و بایشان نزدیک و لطیف و مهربان است و مهربانی وی نه امروزینه که از ازل تا جاودان است