گنجور

 
۳۶۲۱

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

... بباید خفت پیش چشمه آب

چو شاه این گفت حالی بارگاهش

کشیدند و بگرد او سپاهش ...

... ترا این زندگانی آشکاره

نهانی هست مرگ باره باره

برو عمری گزین زین به که داری ...

... زمین گردی فلک سوزی نگیرد

منه بر گردن ای غافل بسی بار

که در گردن کنی خود را بسی کار

هزاران بار اگر برپشت گیری

چنانست آنکه بر انگشت گیری ...

... ز پای افتاده بر سر خاک کرده

بریده موی عنبر بار از سر

فگنده جامه زر کار از بر ...

... که کس را هیچ خاکی ماند در پای

نه چندان اشک باریدند هر سوی

که خاکی ماند گل ناکرده در گوی ...

... ز دل بگداختی وز دم فسردی

شده یکبارگی بروی جهان تنگ

جهان بر خویش کرده چون دهان تنگ ...

... برامد تند بادی از کناری

ببرد آن هر دو تن را چون غباری

چه حاصل گرچه عمری غم کشیدند ...

... چو زهرت کشت چه حاصل ز تریاک

تو در دنیا که جای رنج و بارست

اگر صد کار داری هیچ کارست ...

... مپزسودا مشو مطمع مپندار

که جوکاری و آرد گندمت بار

بمویی گر بدنیا بسته باشی ...

... تو چون اوباش اگرهستی وفادار

اگر یاری کنی باری چنین کن

عزیزان را وفاداری چنین کن ...

عطار
 
۳۶۲۲

عطار » خسرونامه » بخش ۷۰ - در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر

 

... جهان باد جوانی از سرم برد

بسر باری پسر را از برم برد

کنونم زندگانی رخت بربست ...

... چو مردی حسرت جاوید بردی

بود صد بار چون عمرت شد از دست

بسر باری حساب جوجوت هست

چرا این حرصت اندر جمع مالست ...

... که هر دو هست در عقبی نجاست

زهی طوفان آتش بار دنیا

زهی خواب پریشان کار دنیا ...

... اگر آگاه بودی گاوازان کار

چو گنجشگی فرو ماندی ازان بار

تو خودغافل تری زان گاو بسته

که میدانی چنین فارغ نشسته

مرا باری ازین غم دل نماندست

ازین مشکلترم مشکل نماندست ...

عطار
 
۳۶۲۳

عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۵

 

... من ننگ زنان مستحاضه شدهام

کو گردن امردان که بار تو کشد

عطار
 
۳۶۲۴

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۳۱

 

... در سینه عاشقان به صد ناز آید

یک بار درآمد و مرا بیخود کرد

این بار گمم کند اگر باز آید

عطار
 
۳۶۲۵

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۴۳

 

... گویند کزان جهان کسی نامد باز

هر روز به چند بار باز آیم من

عطار
 
۳۶۲۶

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۴۴

 

... آن خویش ندیدمش که خویشش دیدم

در عمر دراز آن چه بدیدم یک بار

گویی که هزار بار بیشش دیدم

عطار
 
۳۶۲۷

عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۴۲

 

... چون زیستنی به جهل مینتوانم

روزی صد بار میبسوزد جانم

عطار
 
۳۶۲۸

عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۶

 

... زین بیش دریغ بر شمار است هنوز

هر روز هزار بار خود را کشتم

وین کافر نفس برقرار است هنوز

عطار
 
۳۶۲۹

عطار » مختارنامه » باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به » شمارهٔ ۲۰

 

... وز واقعه تو حاصلی میباید

خون میگردد دلم به هر دم صد بار

در راه تو از سنگ دلی میباید

عطار
 
۳۶۳۰

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۴

 

... یا چون دل من دلی جگر خواره شود

یک ذره ازین بار که بر جان من است

بر کوهی اگر نهی به صد پاره شود

عطار
 
۳۶۳۱

عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۲۵

 

بس خون که دلم اول این کار بریخت

تا آخر کار چون گل از بار بریخت

سر سبزی شاخ از چه سبب میبایست ...

عطار
 
۳۶۳۲

عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۵

 

... این درد دلم با که بگویم که بهار

بشکفت گل و گل من از بار بریخت

عطار
 
۳۶۳۳

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۸

 

... ور دل گویم رای صوابش بنماند

وز دیده سیل بار خود چتوان گفت

کز بس که گریست هیچ آبش بنماند

عطار
 
۳۶۳۴

عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۱۲

 

... در حضرت آفتاب حق کم ز یخم

صدبار و هزار بار معلومم شد

کز هیچ حساب نیستم چند چخم

عطار
 
۳۶۳۵

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۱۴

 

... از پرده برون نشسته بیشت بینم

هر روز هزار بار بیشت بینم

تا کی بود آن نفس که خویشت بینم

عطار
 
۳۶۳۶

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۷

 

... یک لحظه که ناگه شودم درد تو کم

از خواب هزار بار عاشق برخاست

عطار
 
۳۶۳۷

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۸

 

... یا درد نو و عشق کهن را چه کنی

با این همه کار و بار و عزت که تراست

بی خویشتنی بی سر و بن را چه کنی

عطار
 
۳۶۳۸

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷۶

 

... ز امید وصال و بیم هجرت هر روز

صد بار بزیستیم و صد ره مردیم

عطار
 
۳۶۳۹

عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۱۷

 

... گاه از غم تو پرده دل گیرد خون

هر روز هزار بار چون بوقلمون

میگرداند عشق توام گوناگون

عطار
 
۳۶۴۰

عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۲۹

 

... لطفی بکن و حجاب بردار آخر

چون شمع بسوختم ز عشقت صد بار

یکبارگیم بسوز یکبار آخر

عطار
 
 
۱
۱۸۰
۱۸۱
۱۸۲
۱۸۳
۱۸۴
۶۵۵