گنجور

 
۲۶۶۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

... و عجب آنست که این زنان را دام خواند و شیطان را دام نهنده پس کید دام نهنده را ضعیف گفت إن کید الشیطان کان ضعیفا و کید دام عظیم خواند إن کیدکن عظیم از بهر آنکه کید شیطان چون با رحمت خدای مقابل کنی ضعیف باشد و کید زنان چون با شهوت مردان و میل ایشان مقابل کنی قوی باشد و عظیم

و البنین و از شهوات دنیا که مردم آن را سخن دوست دارند پسرانند مصطفی ص گفت انهم لثمرة القلوب و قرة الاعین و انهم مع ذلک لمجبنة منجلة محزنة

و روی ما من اهل بیت یولد فیهم ولد ذکر إلا و اصبح فیهم عز لم یکن

و القناطیر المقنطرة قناطیر جمع قنطارست و در لغت عرب قطعی نیست بر کمیت و حد ان جایی که گذرگاه مردم بود آن را قنطره گویند و قنطار مالی باشد که گذرگاه زندگی تو بود پس باحوال مردم بگردد همچون بی نیازی و توانگری یکی باندک مال خود را بی نیاز و مستغنی بیند یکی تا مال بسیار جمع نکند خود را بی نیاز و مستغنی نداند و جماعتی از مفسران در قنطار سخن گفته اند و آن را حدی پدید کرده گفتند هزار دینار و گفتند که پانصد و گفتند که نصاب زکاة آن که زکاة در آن واجب شود و گفته اند که پری پوست گاو دینار یا درم و گفته اند دوازده هزار درم دیت مردی مسلمان و المقنطرة المجموعة قنطارا قنطارا آنچه قنطار قنطار با هم آری و گرد کنی گویند مقنطره همچون دراهم مدرهمه و دنانیر مدنرة و قیل المقنطرة المحکمة یقال قنطرت الشی ء اذا احکمته و منه سمیت القنطره و الخیل المسومة اسبان را خیل خواند لما فیه من الخیلاء هیچ کس بر پشت اسب سوار نشود که نه در خود خیلاء و کبر نبیند و اصل ذلک من خیلت الشی ء و هو ظن یقرب من الکذب و منه الخیال میگوید و از شهوات دنیا اسبان مسوم اند مسوم را دو معنی است یکی المطیة المعلمة فی الحرب یعنی اسبان با سومه نیکو نگاشت آن نیکو رنگ آن نیکو سومه نشانی باشد که متوسم عیب و هنر و نژاد اسب بآن بجای آرد دیگر معنی و الخیل المسومه ای المرسلة فی الرعی اسبان سایمه کرده کلها بصحرا گذاشته یقال سامت الخیل فسوم سوما فهن سایمة اذا رعت و اسمتها أنا اسامة فهی مسامة و سومتها تسویما فهی مسومة و منه قوله تعالی فیه تسیمون

روی علی ابن ابی طالب ع قال رسول الله ص لما اراد الله عز و جل ان یخلق الخیل قال لریح الجنوب انی خالق منک خلقا اخلقه عزا لاولیایی و مذلة لاعدایی و جمالا لاهل طاعتی قالت الریح اخلق فقبض منها قبضة فقال خلقتک فرسا و جعلتک عزیزا و جعلت الخیر معقودا بناصیتک و الغنایم محتازة علی ظهرک و انت بغیتی آثرتک فسحة من الرزق و آثرتک علی غیرک من الدواب

و اعطیت علیک صاحبک و جعلتک تطیر بلا جناح و انت المطلب و انت المهرب و ساجعل علی ظهرک رجالا یسبحوننی و یحمدوننی و یهللوننی و یکبروننی فسبحی اذا سبحوا و هللی اذا هللوا و مجدی اذا مجدوا و کبری اذا کبروا فقال رسول الله ص ما من تسبیحة و تحمیدة و تمجیدة و تکبیرة یکبر بها صاحبها فتسمعه الا فتجیبه بمثلها قال فلما ان سمعت الملایکه الصفة و خلق الفرس قالت یا رب نحن ملایکتک نسبحک و نحمدک فما ذا لنا قال فحلق لها خیلا بلغا لها اعناق کاعناق البخت تمر بهم الی من یشاء من انبیایه و رسله قال علی ع و البراق منهن قال فارسل الفرس فی الارض فلما استوت قدماه فی الارض صهل فمسح الرحمن تعالی بیده علی عرفه و ظهره فقال بورکت ما احسنک فلما ان عرض الله عز و جل علی آدم من کل شی ء مما خلق الله قال له اختر من خلقی ما شیت فاختار الفرس فقال له اخترت عزک و عز ولدک خالدا باقیا ما بقوا برکتی علیک و علیهم ما خلقت خلقا احب الی منک و منهم

و عن انس قال لم یکن شی ء احب الی رسول الله ص بعد النساء من الخیل و عن ابی ذر قال قال رسول الله ص ما من فرس عربی الا یوذن له عند کل فجر بدعوة اللهم من حولتنی من بنی آدم و جعلتنی له فاجعلنی احب اهله و ماله الیه

و عن خباب قال قال رسول الله ص الخیل ثلاثة فرس للرحمن و فرس للشیطان و فرس للانسان فاما فرس الرحمن فما اتخذ فی سبیل الله و قوتل علیه اعداء الله و اما فرس الانسان فما استطرق علیه و اما فرس الشیطان فما روهن علیه و قومر علیه

و الأنعام و ز شهوات دنیا که مردم را بر آراستند چهارپایانند یعنی شتر و گاو و گوسفند و الحرث و کشته زار فرق میان حرث و زرع آنست که حرث زمین ساختن و خویش کردن و تخم در آن ریختن است و زرع بعد از آن رویانیدن و پروریدن است ازینجا که رب العالمین اضافت حرث را با خلق کرد بیرون از زرع قال تعالی أ فرأیتم ما تحرثون أ أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون ذلک متاع الحیاة الدنیا آنچه گفتیم ازین شهوات و لذات چندان بجایست که دنیا بجایست بر خورداری ناپاینده پیدایی آن چندان ماند که دنیا ماند اهل معانی گفتند حیاة بر دو قسم است حیاة دانیه دنیه و هی الحیاة الدنیا حیاتی نزدیک یعنی این جهان با دنایت و خساست و دنایت و خست وی آنست که رب العالمین آن را لعب و لهو خواند و ذلک فی قوله اعلموا أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو الی قوله ثم یکون حطاما قسم دوم حیاة آن جهانی است با راحت و آسانی با شرف و شادی و شرف وی آنست که رب العالمین آن را حیاة طیبه خواند و حقیقت زندگی آن نهاد بآن که گفت و إن الدار الآخرة لهی الحیوان کافران و بیگانگان حیاة همان قسم اول دانند و بآن راه برند و قسم دوم خود نشناسند و در نیابند لا جرم آن را منکر شدند گفتند لا تأتینا الساعة إن نظن إلا ظنا و مومنان بنور معرفت و تأیید الهی این حیاة آن جهانی بشناختند و دریافتند و بآن ایمان آوردند رب العالمین آن ایمان ایشان بپسندید و ایشان را در آن بستود و گفت

و الذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون أنها الحق آنکه در آخر آیت گفت و الله عنده حسن المآب ای حسن المرجع و هی الجنة آنچه گفت درین آیت که رفت وصف کافرانست و بهره ایشان اکنون وصف مؤمنان در گرفت و آنچه از بهر ایشان ساخت گفت قل أ أنبیکم بخیر من ذلکم روی عن عمر رضی الله عنه لما سمع هذه الآیات قال ربنا انک زینت و بینت هذه ان ما بعدها خیر منها فاجعل لعمر و آل عمر الذی هو خیر منها معنی آیت آنست که یا محمد گوی شما را خبر کنم به از آنچه نصیب کافرانست اینجا سخن تمام شد

پس ابتداء کرد و گفت للذین اتقوا عند ربهم گفته اند که تقوی سه منزلست منزل اول ترک الکفر و الشرک از شرک پرهیز کردن و از کفر دور بودن منزل دوم ترک المحارم التی تحظرها الشریعة حرامها که شریعت آن را بسته است و حرام کرده و از آن پرهیز کردن سوم منزل حفظ الخواطر و النیات خاطر و نیت خویش را پاس داشتن وز پراکندگی نگاه داشتن اول منزل مسلمانانست دوم منزل مؤمنانست سوم منزل عارفانست میگوید ایشان که از شرک بپرهیزیدند و از محظورات شرع باز ایستادند و خاطر و نیت خویش را پاس داشتند تا در توحید درست آمدند و راست رفتند ایشان راست بنزدیک خداوند ایشان بهشتهای

جنات بلفظ جمع گفت از بهر آنکه نه یک بهشت است که هفت بهشت اند چنان که ابن عباس گفت جنة ۱ الماوی و جنة ۲ النعیم و دار الخلد ۳ و دار السلام ۴ و جنة ۵ الفردوس و جنة ۶ عدن و علیون ۷ و اشتقاق جنت از جن است و معنی جن پوشش است یعنی که از حس بصر پوشیده اند که ایشان را نه بینند و دل را جنان گویند که از چشمها پوشیده است همچنین جنات را بآن خوانند که امروز در دنیا از چشمها پوشیده است و لذلک قال تعالی فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین

آن گه صفت بهشت کرد تجری من تحتها الأنهار در همه قرآن این ها و الف با اشجار شود مگر آنجا که من تحتهم است و معنی همانست که میگوید میرود زیر ایشان جویهای روان یعنی زیر درختها و نشستگاههای ایشان

خالدین فیها جاودان در آن بهشت اند با ناز و نعیم جای دیگر فرمود و ما هم منها بمخرجین از آن ناز و نعیم شان هرگز بیرون نیارند و از عز وصال با ذل اخراج نگردانند و أزواج مطهرة و ایشان راست در آن بهشت جفتان پاکیزه و گزیده از قاذورات و تغیر لا یبلن و لا یتغوطن و لا یحضن و لا یشبن

روی ان یهودیا سأل النبی ص أ تزعم ان فی الجنة نکاحا و اکلا و شربا و من اکل و شرب کانت له عذرة فقال النبی ص و الذی نفسی بیده ان فیها اکلا و شربا و نکاحا و یخرج منهم عرق اطیب من ریح المسک فقال رجل صدق رسول الله خلق الله دودا یاکل مما تاکلون و یشرب مما تشربون فیخلف عسلا سایغا فقال علیه الصلاة و السلام هذا مثل طعام الجنة

و رضوان من الله بو بکر از عاصم رضوان در همه قرآن بضم رآ خواند و این لغت تمیم و قیس است باقی بکسر را خوانند بر لغت اهل حجاز یقال رضی یرضی رضی و مرضاة و رضوانا و رضوانا موسی گفت خدایا دلنی علی عمل اذا عملته رضیت عنی مرا کاری درآموز و بعملی راه نمای که چون آن بجای آرم تو از من راضی شوی رب العالمین گفت یا موسی طاقت نداری و آنچه میخواهی بر نتاوی موسی بسجود در افتاد و تضرع کرد آن گه رب العالمین گفت یا بن عمران رضایی فی رضاک بقضایی رضاء من در آنست که بحکم من راضی شوی مصطفی ص این دعا بسیار کردی اللهم انی اسألک الرضاء بعد القضاء و برد العیش بعد الموت و اسألک لذة النظر الی وجهک

شیخ ابو عثمان حیری را پرسیدند چه معنی را رضا بعد القضاء خواست گفت رضا پیش از قضاء عزم باشد بر رضا نه عین رضاء و بعد از قضاء حقیقت رضا آن بود ...

میبدی
 
۲۶۶۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی زین للناس حب الشهوات آن مهتر عالم و سید ولد آدم مصطفی ص خبر داد از کردگار قدیم جل جلاله و عز کبریاء گفت آن گه که بهشت بیافرید رب العالمین بجبریل گفت یا جبریل اذهب فانظر الیها

رو درین بهشت نظاره کن و آنچه من ساخته ام و آفریده ام بندگان و دوستان خود را یکی ببین جبرییل رفت و آن بهشتهای آراسته با ناز و نعیم بی نهایت دید و آن طرب گاه در آن منزلگاه در جوار حضرت الله ساخته و پرداخته عزیزان راه را و دوستان الله را جبرییل چون آن دید گفت بار خدایا

و عزتک لا یسمع بها احد الا دخلها

بعزت و خداوندی تو که هیچکس صفت این بهشتها نشنود که نه بآن قصد دارد و طاعت دار بود تا در آن شود پس رب العالمین هر چه دشواری و رنج بود ازین نابایستها و بی مرادیها گرد آن بهشت در گرفت و راهش را پل بلوی ساخت تا هر که قصد مولی دارد نخست پل بلوی باز گذارد

شیخ الاسلام انصاری رحمة الله گفت من چه دانستم که مادر شادی رنج است و زیر یک ناکامی هزار گنج است من چه دانستم که این باب چه بابست و قصه دوستی را چه جوابست من چه دانستم که صحبت تو مهینه قیامت است و عز وصال تو در ذل حیرتست جان و جهان کعبه جایی خوش است و معشش اولیاست و مستقر صدیقانست اما بادیه مردم خوار در پیش دارد میل در میل و منزل در منزل تا خود کرا جست آن بود که آن میلها و منزلها باز برد و بکعبه معظم رسد

عالمی در بادیه مهر تو سرگردان شدند ...

... و عزتک لا یسمع بها احد فیدخلها

بعزت تو خداوندا که کسی صفت این دوزخ نشنود و آن گه کاری کند که بأن کار در دوزخ شود پس رب العالمین هر چه از شهوات دنیا بود از آنچ درین آیت بشمرد من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومة و الأنعام و الحرث این همه گرد دوزخ در گرفت و راه آن بر مراد و هواء نفس نهاد تا هر که بر پی مراد و هواء نفس خود رود بعاقبت سر بدوزخ باز نهد آن گه گفت یا جبرییل اکنون بازنگر این دوزخ را یعنی که تا راه آن به بینی

جبرییل چون آن دید گفت بار خدایا ترسم که هیچ کس نماند از ایشان که نه در دوزخ شود پس مصطفی از راه هر دو سرای خبر داد گفت حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات

روندگان در نابایست قدم در بهشت نهند و اندکا که ایشان خواهند بود و روندگان در شهوت قدم در دوزخ نهند و فراوانا که ایشان خواهند بود آن راه بهشت پر بلاست و بانشیب و بالاست و آن راه دوزخ آسانست و بر نفسها نه گران است ألا ان عمل الجنة حزن بربوة الا ان عمل النار سهلة بشهوة

قل أ أنبیکم بخیر من ذلکم الآیة حدیث دشمنان و صفت زندگانی و غایت مقصور ایشان باز نمود و بیان کرد باز درین آیت دیگر قصه دوستان در گرفت آنان که امروز تقوی شعار ایشان و فردا بهشت و رضوان سرانجام کار ایشان گفت للذین اتقوا عند ربهم جنات هم چنان که تقوی را مراتب است بهشت را درجاتست اول درجه جنة المأوی است و اول رتبه در تقوی از حرام و هواء نفس پرهیز کردن است قرآن مجید هر دو درهم بست و گفت و نهی النفس عن الهوی فإن الجنة هی المأوی و اعلی درجات جنة عدن است و به از جنة عدن رضوان اکبر است پس غایت مقصد بهشتیان رضوان اکبرست چنان که رب العالمین گفت و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله أکبر و این رضوان اکبر کسی را بود که بنهایت تقوی رسد و نهایت تقوی این است که هر چه داغ حدوث و نشان آفرینش دارد همه را دشمن خود داند چنان که خلیل گفت فإنهم عدو لی إلا رب العالمین و از همه روی بر گرداند تا بدلی فارغ با غم عشق حقیقت پردازد و یقین داند که با غم عشق او زحمت اغیار در نگنجد وز همه دل و جان خود برد

دل باغ تو شد پاک ببر زان که درین دل

یا زحمت ما گنجد و یا نقش خیالت

جان نیز بنزد تو فرستیم بدین شکر

صد جان نکند آنچه کند بوی وصالت ...

... او بود سزای دل از آن دادم دل

اکنون رضوان اکبر گوییم و آیت بأن ختم کنیم روی انس بن مالک قال ابطأ علینا رسول الله ص یوما فلما خرج قلنا له لقد احتبست فقال ذلک ان جبرییل اتانی کهییة المرأة البیضاء فیها نکتة سوداء فقال ان هذه الجمعة فیها ساعة خیر لک و لامتک و قد ارادها الیهود و النصاری فاخطأوها قلت یا جبرییل ما هذه النکتة السوداء فقال هذه الساعة التی فی یوم الجمعة لا یرافقها مسلم یسأل الله فیها خیرا الا اعطاه ایاه او ذخر له مثله یوم القیامة او صرف عنه مثله من السوء و انه خیر الایام عند الله و ان اهل الجنة یسمونه یوم المزید فقلت یا جبرییل و ما یوم المزید فقال ان فی الجنة اودیا افیح فیه مسک ابیض ینزل الله کل یوم الجمعة فیه فیضع کرسیه ثم یجاء بمنابر من نور فتوضع خلفه فتحف به الملایکة ثم یجاء بکراسی من ذهب فتوضع و یجی بالنبیین و الصدیقین و الشهداء و المؤمنین اهل الغرف فیجلسون ثم یبتسم الله فیقول ای عبادی سلوا فیقولون نسألک رضوانک فیقول قد رضیت عنکم

میبدی
 
۲۶۶۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۵ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی الذین یقولون ربنا این الذین همان گروهند که للذین اتقوا در آیت اول اشارت به ایشانست میگوید گفتار ایشان اینست که ربنا اغفر لنا ذنوبنا و کردار ایشان الصابرین و الصادقین این آیت بیان گفت ایشان و آن آیت نعت کرد ایشان گفتار بجای اساس است و کردار بجای بنا و اساس بی بنا بکار نیاید و بنای بی اساس پای ندارد یعنی که تا هر دو خصلت سر درهم ندهند بنده بدرجه ایمان نرسد و اننا آمنا در حق وی محقق نشود

فاغفر لنا ذنوبنا میگوید خداوند ما بیامرز گناهان ما و قنا عذاب النار ای احفظنا من الشهوات و الذنوب المودیة الی النار و مگذار ما را فرا کاری و گفتی که سرانجام آن آتش بود

الصابرین مکسور است بآن لام که در للذین اتقوا است و صبر در لغت عرب حبس است و مصبوره که مصطفی از خوردن گوشت او نهی کرده است آن جانور است که در جاهلیت او را در جایی بیافتند و وی را می زدند تا مردار گشت هم موقوده است و هم مصبوره پس معنی الصابرین آنست که گله و نالش فرو خود گیرند و بیرون ندهند مفسران گفتند الصابرین ای علی ما امر الله عز و جل و فرایضه و الصابرین علی دینهم و علی ما اصابهم یعنی که شکیبایان اند بر گذاردن فرمان الله و بجای آوردن فرایض و لوازم و شکیبایان اند بهر چه بایشان رسد از رنجها و مصیبتها و بی کامیها

و الصادقین یعنی فی الاعتقاد و القول و العمل و ذلک غایة الایمان راست گویان و راست روان و راست کاران در دل با صدق اعتقادند و در زبان با صدق گفتارند و در ارکان با صدق کردارند و القانتین ای المطیعین لله و الدایمی العبادة فی السر و الجهر خدای را فرمان برداران اند و همیشه وی را پرستندگان چه در نهان و چه در آشکارا در همه حال چنانند و المنفقین یعنی من الحلال فی طاعة الله هزینه کنندگان و صدقه دهندگانند و آنچه دهند حلال دهند و در راه خدا دهند نعمت الله در طاعت الله خرج کننده و المستغفرین بالأسحار

یعنی المصلین من آخر اللیل نماز کنندگان اند در سه یک بازپسین از شب جماعتی از مفسران بر آنند که این مستغفران ایشان اند که نماز بامداد بجماعت گذارند و ذکر استغفار در قرآن سی و سه جایست و معنی استغفار آمرزش خواستن است و آنچه بنده گوید استغفر الله و اتوب الیه عزم است بر استغفار نه حقیقت استغفار

ربیع خثیم کسی را دید که میگفت استغفر الله و اتوب الیه گفت ای جوانمرد تو می گویی که من از الله آمرزش میخواهم وز معصیت با طاعت وی میگردم نی اگر نکنی دروغ باشد این سخن و گناهی دیگر آن مرد گفت یا ربیع اکنون چون گویم گفت بگو اللهم اغفر لی و تب علی شهر حوشب گفت این معنی در خبر است که مصطفی ص کسی را دید که همان سخن میگفت جواب وی همین داد که ربیع خثیم داد

وهب ابن منبه گفت که در زبور داود خوانده ام که یا داود بشنو از من که من حق ام و حق میگویم اگر بنده از بندگان من بپری دنیا گناه دارد پس پشیمان شود باندازه یک دوشش پستان و از من که خدایم آمرزش خواهد یک بار راست و من دانم از دل وی که آن صدق است و نمی خواهد که با سر گناه رود یا داود من آن گناهان از وی زودتر از آن بیفکنم که قطرات باران که از هوا بزمین افتد

و عن عبد الرحمن ابن دلهم ان رجلا قال یا رسول الله علمنی عملا ادخل به الجنة قال لا تغضب و لک الجنة قال یا رسول الله زدنی قال لا تسأل الناس شییا و لک الجنة قال زدنی قال استغفر الله فی الیوم سبعین مرة یغفر لک ذنب سبعین عاما قال یا رسول الله لیس لی ذنب سبعین عاما قال فلامک قال لیس لامی قال فلابیک قال و لیس لابی قال فلاهل بیتک قال لیس لاهل بیتی قال فلجیرانک

و عن ابن عباس قال قال رسول الله رأس الاستغفار کل یوم الف مره

این سه خبر که گفتیم در استغفار اشارة است بسه مقام از مقامات راه دین بر ترتیب اول مقام سابقانست ایشان را یک بار استغفار فرمود که گفتشان با کمال صدقست و حقیقت اخلاص و در خبر است که اخلص العمل یجزک منه القلیل

دوم مقام مقتصدانست از الله بهشت خواستند ایشان را هفتاد بار استغفار فرمود سوم مقام ظالمانست معیشت دنیا و روزی فراخ خواستند ایشان را هزار بار فرمود و کلید روزی فراخ استغفار بسیار ساخت مصطفی گفت من استبطأ رزقه فلیکثر من الاستغفار

در آثار بیارند که یکی از فرزندان عباس نام وی ابو جعفر از بنی مروان بگریخت که قصد وی میکردند باعرابی فرود آمد و روزگاری در تواری با آن اعرابی بماند پس که اعرابی بیامد وی را گفت اگر شنوی که خلافت ما را راست شد و بر ما قرار گرفت قصد حضرت ما کن تا با تو نیکویی کنیم اعرابی بعد از روزگاری بیامد بحضرت او و خلافت بر وی راست شده و از وی طلب معیشت کرد ابو جعفر گفت من ترا چیزی بیاموزم اگر بکارداری پیش از یک سال الله ترا مستغنی گرداند اعرابی گفت آن چیست گفت هر روز هزار بار استغفار کن و عیال خود را هم چنین بفرمای تا هزار بار استغفار کند اعرابی رفت و وصیت امیر المؤمنین بر کار گرفت نه بسی بر آمد که بمال دفین در افتاد عاملان امیر المؤمنین از وی خمس خواستند برخاست و بحضرت خلافت باز آمد و گفت یا امیر المؤمنین من وصیت تو بر کار گرفتم و بمال فراوان دفین در افتادم اکنون عاملان تو خمس میخواهند امیر المؤمنین گفت مال چند باشد گفت سی و شش هزار درهم امیر المؤمنین ساعتی سر در پیش افگند آن گه گفت یا اعرابی رو که آن مال همه آن تو است و کس را نیست که از تو خمس خواهد پس آن گه از ابو جعفر پرسیدند که این از کجا گفتی

گفت از قول خداوند عز و جل استغفروا ربکم إنه کان غفارا الی قوله و یجعل لکم أنهارا میگوید استغفار کنید تا روزی شما فراخ و روان شود مصطفی ص گفت رأس الاستغفار کل یوم الف مرة

دانستم که هر که بحکم این خبر و بر وفق این آیت استغفار کند روزی وی فراخ شود که الله تعالی و عده خود خلاف نکند

و المستغفرین بالأسحار جعفر بن محمد ع گفت من صلی من اللیل ثم استغفر فی آخره سبعین مرة کتب من المستغفرین بالاسحار

ابن عمر نماز شب کردی تا بوقت سحر و بعد از سحر استغفار کردی تا بوقت صبح و این تخصیص بوقت سحر بآنست که عبادت در آن وقت بر تن دشوارتر بود و وقت صافی تر و دل حاضرتر و رقیق تر داود علیه السلام از جبرییل پرسید که در شب کدام ساعت فاضلتر گفت این ندانم و لکن هر شب بوقت سحر عرش عظیم در اهتزاز و جنبش می آید

روی عن النبی ص قال ان ثلاثة اصوات یجیبهم الله صوت الدیک و صوت الذی یقرأ القرآن و صوت المستغفرین بالاسحار

و عن معاذ بن جبل قال قال الله تبارک و تعالی حقت محبتی بعبادی الذین یعمرون مساجدی و یکثرون ذکری و یستغفرون بالاسحار اولیک الذین اذا اردت نقمة بعبادی خففت بهم نقمتی من عبادی

شهد الله أنه لا إله إلا هو الایة مصطفی ص گفت هر که این آیت برخواند آن ساعت که در خواب میشود تا آنجا که گفت لا إله إلا هو العزیز الحکیم و أنا علی ذلکم من الشاهدین رب العالمین هفتاد هزار فرشته بر وی گمارد تا از بهر وی استغفار میکنند تا بقیامت و بخبری دیگر می آید هر که این آیت برخواند و بآخر گوید ...

... روز قیامت این خواننده را بیارند و رب العالمین گوید ان لعبدی هذا عهدا و انا احق من وافی بالعهد ادخلوا عبدی الجنة

گوید این بنده را با من عهدیست و کیست از من سزاوارتر بوفاء عهد فرود آرید بنده مرا ببهشت

زبیر ابن العوام گفت عشیه عرفه نزدیک مصطفی فرا رفتم تا بدانم که چه میخواند گفتا شهد الله می خواند تا بآخر آن گه میگفت و انا علی ذلک من الشاهدین هم چنان باز پس میخواند تا بوقت افاضت حکایت کنند که مردی شهد الله برخواند آن گه گفت بار خدایا ودیعت منست بنزدیک تو تا روز حاجتم باز دهی پس بوقت وفات آن مرد گویند زبانش گشاده گشت و میخواند شهد الله أنه لا إله إلا هو تا باین کلمه شهادت فروشد و در آن حال هاتفی آواز داد که هذه ودیعتک رددناها الیک کلبی گفت سبب نزول این آیت آن است که دو حبر از احبار شام آمدند نزدیک مصطفی ص چون چشم ایشان بر مدینه افتاد یکدیگر را گفتند چه نیکو ماند این مدینه بمدینة آن پیغامبر که در آخر الزمان بیرون آید پس چون مصطفی را دیدند او را بآن صفت و نعت دیدند که خوانده بودند و دانسته گفتند انت محمد تو محمدی جواب داد که آری من محمدم گفتند تو احمدی گفت آری من احمدم گفتند ترا از شهادتی پرسیم اگر ما را از آن خبر دهی و بیان کنی ناچار بتو ایمان آریم و بگرویم رسول خدا گفت بپرسید آنچه خواهید

گفتند اخبرنا عن اعظم شهادة فی کتاب الله عز و جل ما را بخبر کن که کدام شهادة است بزرگوارتر و عظیم تر در کتاب خدای جبرییل آمد و آیت آورد شهد الله أنه لا إله إلا هو ...

... حاصل معنی آنست که لا تستوحش من تکذیب الکافرین لک فقد اظهرک الله من الآیات ما ینبی انه تعالی شاهد لک بصدق دعواک و الملایکة و أولوا العلم ای و شهدت الملایکة گفته اند که شهادت الله اخبار و اعلام است و شهادت فرشتگان و اولوا العلم اقرار است چنان که گفت هدنا علی أنفسنا

ای اقررنا و این شهادة ایشان که معطوف است بر شهادت الله نه از روی معنی است که از روی لفظ است چنان که جای دیگر گفت ان الله و ملایکته یصلون علی النبی ص و شهادت علماء که در شهادة خود بست و در شهادت فرشتگان دلیل است بر فضل علماء و شرف ایشان مصطفی ص گفت ساعة من عالم یتکی علی فراشه ینظر فی علمه خیر من عبادة العابد سبعین عاما

و روی انه قال خیار امتی علمایها و خیار علمایها رحمایها الا و ان الله تعالی یغفر للعالم اربعین ذنبا قبل ان یغفر للجاهل ذنبا واحدا ألا و ان العالم الرحیم یجی ء یوم القیامة و ان نوره أضاء ما بین المشرق و المغرب ...

... و گفته اند که معنی قایما بالقسط آنست که مدبر رازق مجاز بالاعمال یقال فلان قایم بامر فلان ای مدبر له متعهد لاسبابه و قایم بحق فلان ای مجاز له قسط نامیست داد را و اقساط مصدرست و قسوط مصدر قاسط است یقال معنی قسط ای اخذ قسط غیره و هو جور و اقسط ای اعطی غیره قسطه و ذلک عدل

لا إله إلا هو اول این کلمه شهادت است و آخر آیت همان کلمت یعنی که اول بجای دعوی و شهادتست و آخر بجای حکم جعفر ابن محمد ع گفت اول وصف و توحید است و آخر رسم و تعلیم و گفته اند لا إله إلا الله در آخر آیت از آن باز آورد که العزیز الحکیم از پس آن بود و مخلوق را باین هر دو نام خوانند یعنی که عزت او نه چون عز مخلوقاتست و حکمت او نه همچون حکمت ایشان هر چند که هم نامی هست هم سانی نیست که هیچ خدا جز ازو نیست تا هم سانی میان ایشان باشد لا إله إلا هو در پیش داشت تا این معنی را تنبیه کند

العزیز عزیز در اصل شدید است و عزت شدت است و غلبه پارسی عزت زور است عرب گوید عز علی ای شق علی عزیز علیه ما عنتم ای شدید شاق

و عزنی فی الخطاب ای غلبنی و شادنی

یعز علی فراقی لکم ...

... و اصل حکیم زیرکست و حکمت به است از علم حکمت نامیست علم محکم درواخ را که اختلاف نپذیرد و بران تهمت نبود و در آن گمان نیامیزد

إن الدین عند الله الإسلام الایة کسایی خوانده است تنها إن الدین بنصب الف معطوف در آن که شهد الله أنه و إن الدین و کسانی آن از کس نشنیده است و بر کس نخوانده جز زان که قرایت ابن عباس است معنی آنست که دین معروف که آن را ملت و کیش خوانند آن نزدیک خدا اسلام است و اگر تفصیل آن خواهی که بدانی قول و عمل و نیت است و اگر روشن تر و گشاده تر خواهی پنج چیز است یکی قرآن و حکم آن دیگر رسول و سنت وی سدیگر اجماع علماء اهل سنت چهارم آثار پیشینیان پنجم قیاس سمعی این همان دینست که رب العالمین گفت و رضیت لکم الإسلام دینا و بعضی مفسران گفته اند که این جواب مشرکان است که هر کسی ازیشان بآنچه داشت از ملت و کیش فخر می آورد و میگفت لا دین الا دیننا و هو دین الله پس رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد باین آیت و گفت نه چنان است که ایشان می گویند ان الدین عند الله السلام الذی جاء به محمد ص و دین را چند معنی است فرمان داری و ولایت داری و پاداش و شمار و عادت و این همه در دین ملت داخل اند

و اصل اسلام خویشتن فرادست دادن است و فرماینده را خویشتن بیفکندن است و اختیار خود برگرفتن و کسی در دست کسی دهند که او را چنانک خواهی میکن او را گویند او را مسلم در دست وی نهادند و اسلام و استسلام هر دو یکسان است ...

... فما شیت فافعل بمستسلم

قوله و ما اختلف الذین أوتوا الکتاب إلا من بعد ما جاءهم العلم ایشان که مختلف شدند جهودان اند و کتاب توریت است و علم اینجا قرآن است و گفته اند که محمد است و از بهر آن او را علم نام نهادند که معلوم ایشان بود بنعت و صفت وی بیش از بعثت وی میگوید تا نیامده بود یک گروه بودند بیک قول که او آمدنی است و بودنی براستی و چون بیامد دو گروه شدند قومی گفتند که استوارست قومی گفتند که نیست آن گه گفت بغیا بینهم یعنی این اختلاف که افتاد بحسدی بود که در میان ایشان بوده حسد آنست که در دلست چون بگفت و کرد آید بغی است

و من یکفر بآیات الله قیل یعنی بمحمد و القرآن فإن الله سریع الحساب ای سریع التعریف للعامل عمله ...

... أ تشهدون ان عیسی کلمة من الله و عبده و رسوله

ایشان گفتند معاذ الله که عیسی بنده باشد این است که رب العالمین گفت و إن تولوا فإنما علیک البلاغ بلاغ اسم است و تبلیغ مصدر میگوید اگر ایشان از اسلام و دین برگردند بر تو جز تبلیغ رسالت نیست و راه نمودن کار تو نیست لیس علیک هداهم و این آیت پیش از نزول آیت قتال فرود آمد پس چون آیت قتال فرود آمد این آیت منسوخ گشت

و الله بصیر بالعباد یعنی بصیر بمن آمن بک و صدقک و بمن کفر بک و کذبک مومن و کافر را می بیند و اعمال همه می داند و فردا همه را پاداش می دهد هر کسی را سزاء خویش و جزاء خویش چنان که گفت و وفیت کل نفس ما عملت و هو اعلم بما یفعلون

میبدی
 
۲۶۶۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی قل اللهم مالک الملک ابن عباس گفت معاذ بن جبل از مسجد رسول بازماند و نمی شد رسول او را دید گفت یا معاذ چرا از مسجد باز ماندی و نمی آیی گفت یا رسول الله یوحنای جهود را بر من دینی است و بر راهم مترصد نشسته و چیزی ندارم که این دین بگذارم ترسم که اگر بیرون آیم مرا بمسجد نگذارد و از حضرت تو باز دارد رسول گفت یا معاذ خواهی که الله گردن تو ازین دین آزاد کند و کار فروبسته بگشاید بر خوان قل اللهم تا آخر هر دو آیت معاذ گفت خواندم و الله تعالی آن کار بر من آسان کرد و دین گذارده شد و بروایتی دیگر این قصه دین با علی ع رفت رسول الله ص علی را گفت قل اللهم مالک الملک بر خوان آن گه بآخر گوی

یا رحمن الدنیا و الآخرة و رحیمهما تعطی منها ما تشاء و تمسک منها ما تشاء اقض عنی الدین و اغننی عن العیلة ابن عباس گفت که از مصطفی ص شنیدم که نام اعظم خدای در سوره آل عمران است در آیت قل اللهم مالک الملک

اما سبب نزول این آیت مفسران گفتند که مصطفی ص را فتح مکه برآمد و امت خود را وعده داد بملک پارس و روم منافقان و جهودان را این سخن بس دور آمد و مستبعد داشتند و گفتند کجا صورت بندد که ملک فارس و روم باین امت قرار گیرد محمد را مکه و مدینه نه بس است تا نیز به فارس و روم طمع دارد رب العالمین آیت فرستاد قل اللهم مالک الملک و گفته اند که وعده دادن مصطفی امت خود را بملک پارس و روم آنست که روز خندق بر یاران قسمت کرد که هر ده کس را چهل گز خندق می باید کند و سلمان مردی با قوت بود مهاجران گفتند از ماست انصار گفتند از ماست مصطفی ص گفت و نواخت سلمان را سلمان منا اهل البیت

عمرو بن عوف گفت من بودم و سلمان و حذیفه نعمان و شش کس دیگر از انصار و چهل گز نصیب ما چنان که رسول خدا در آن خط کشیده بود گفت ما را سنگی سخت پیش آمد که آلات ما همه در آن شکسته شد و از آن درماندیم و از آن جا برگشتن و خط بگذاشتن روی نبود سلمان را بحضرت مصطفی ص فرستادیم تا وی را ازین حال خبر دهد مصطفی بیامد و تبر از دست سلمان فرا گرفت و یکی بر آن سنگ زد پاره شکافته شد و از آن زخم تبر وی نوری بتافت که چهار گوشه مدینه از آن روشن گشت ماننده چراغ روشن در شب تاریک مصطفی ص تکبیری گفت مسلمانان همچنین تکبیر گفتند یکی دیگر بزد هم برین صفت و هم بران سان روشنایی بتافت سوم بار هم چنان بر آن نسق و آن سنگ شکسته گشت و پاره پاره شد سلمان گفت یا رسول الله عجب چیزی دیدم که هرگز مانند آن ندیده بودم رسول خدا با قوم نگریست و گفت شما همان دیدید که سلمان دید گفتند آری دیدیم رسول گفت باول ضرب که آن نور پیدا شد کوشکهای حیره و مداین کسری جمله بدیدم و جبرییل آمد و مرا خبر کرد که امت تو بر آنچه دیدی غلبه کنند و پادشاهی آن دیار و اقطار ایشان را باشد و ضربت دوم که نور پیدا شد کوشکهای حمیر از زمین روم بمن آشکارا شد و جبرییل آمد و همان گفت و بضربت سوم کوشکهای صنعاء آشکارا بدیدم جبرییل همان گفت آن گه مصطفی ص ایشان را بشارت داد مومنان همه شاد شدند گفتند الحمد لله که ما را وعده نصرت و قوت داد منافقان گفتند عجب نیست این سخن که محمد میگوید و وعده باطل که می دهد از مدینه او قصور حیره و مداین کسری چون بینند و ایشان را امروز چندان ترس است از دشمنان که حاجت بآن است که خندق پی امن مدینه فرو برند کی توانند که بیرون آیند و بملک صنعاء و روم و حمیر رسند رب العالمین در شان آن منافقان گفت و إذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله إلا غرورا و تسکین دل مومنان را و تصدیق وعده مصطفی را این آیت فرستاد قل اللهم مالک الملک الایة

و معنی آنست که یا محمد بگوی ای خداوند پادشاهان پادشاهی آن را دهی که خودخواهی او را که خواهی بپادشاهی عزیز کنی و بنوازی و گرامی داری چون محمد مصطفی مهتر عالمیان و گزیده جهانیان و امت وی بهینه امتان و نزدیک خدا پسندیدگان او را که خواهی خوار داری و بیوکنی چون دشمنان وی منافقان و جهودان و مشرکان بدانکه این ملک کاری عظیم است و صفتی بزرگ

رب العالمین در قرآن با کتاب و نبوت قرین کرد و گفت فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما و قال تعالی إذ جعل فیکم أنبیاء و جعلکم ملوکا و گفته اند الدین بالملک یقوی و الملک بالدین یبقی جای دیگر اضافت ملک با خود کرد تخصیص و تعظیم ملک را و الله یؤتی ملکه من یشاء این اشارت بملک مطلق است آن ملک حقیقی که در آن جور و غصب و بی دیانتی نباشد و چهار معنی قرین آن بود علم و قدرت و سیاست و عدد بالعلم یدبر و بالقدرة ینفذ و بالسیاسة ینظم و بالجمع یحفظ ملک حقیقی این است نه آن تسلط و غصب که بر سبیل مجاز ملک گویند و علی ذلک قوله و کان وراءهم ملک یأخذ کل سفینة غصبا سماه ملکا مع کونه عاصیا و هم از این باب است آنچه مصطفی گفت اغیظ رجل عند الله عز و جل یوم القیامة و اخبشه رجل یسمی ملک الاملاک لا ملک الا لله

قل اللهم این میم مشدد در افزود بجای یاء ندا که از سر بیفکنده بود

اصل آنست که یا الله و ضمه هاء بر جای گذاشت که نداء مفرد بود بو رجاء عطاردی گفت هفتاد نام از نامهای خداوند عز و جل درین میم اللهم تعبیه است نصر ابن شمیل گفت هر آن کس که بگفت اللهم خدای را بهمه نامهای وی خواند پس ثواب وی چندان است که خدای را بهمه نامهای وی یاد کند و برخواند ابو الدرداء روایت کرد از مصطفی

قال ان الله عز و جل یقول انا الله لا اله الا انا مالک الملوک و ملک الملوک قلوب الملوک بیدی و ان العباد اذا اطاعونی حولت قلوب ملوکهم علیهم بالرأفة و الرحمة و ان عصونی حولت قلوب ملوکهم علیهم بالسخطه و النقمة فساموهم سواء العذاب فلا تشغلوا انفسکم بالذل علی الملوک و لکن اشغلوا انفسکم بالذکر و التضرع الی اکفیکم ملوککم

قوله تؤتی الملک من تشاء میگوید پادشاهی او را دهی که خود خواهی یعنی مصطفی ص و اصحاب وی که ایشان را فتح مکه داد و نصرت بر کافران با ده هزار مرد مسلمان در مکه شد و کافران را مقهور و مخذول کرد و شرک را با طی ادبار خویش برد و تذل من تشاء و او را که خواهی خوارداری و مقهور داری یعنی ابو جهل و اصحاب وی که سرهای ایشان بریدند و در قلیب بدر افکندند و گفته اند تؤتی الملک من تشاء یعنی آدم و فرزندان وی و تنزع الملک ممن تشاء یعنی ابلیس و پس رو آن وی تؤتی الملک من تشاء گویند ملک داود است چنان که گفت و آتاه الله الملک و الحکمة و تنزع الملک ملک طالوت است که از وی با داود شده و گفته اند که مراد باین ملک عافیت و قناعت است چنان که مصطفی ص گفت من اصبح آمنا فی شربه معافی فی بدنه و عنده قوت یومه فکأنما حیزت له الدنیا بحذافیرها

و گفته اند که ملک بهشت است که رب العالمین از آن خبر داد بقوله ثم رأیت نعیما و ملکا کبیرا عبد العزیز بن یحیی گفت تؤتی الملک من تشاء یعنی الملک علی ابلیس و قهر الشیطان کما

قال رسول الله فی حق عمر بن الخطاب ان الشیطان لیفرق من جیش عمر و ما سلک عمر فجا الا سلک الشیطان فجا آخر

و تنزع الملک ممن تشاء حتی یغلبه الشیطان کما

قال علیه السلام ان الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدم

ابن المبارک سفیان ثوری را گفت اخبرنی ما الناس مرا خبر کن که مردمان که اند یعنی ایشان که اوصاف مردمی و خصال ستوده در ایشان است و بآن مستحق ثنا و مدح گشته اند جواب داد که دانشمندان و زیرکان گفت ملوک که اند گفت زاهدان گفت اشراف که اند گفت پرهیزگاران گفت سفله که اند گفت ظالمان گفت اغویا که اند گفت الذین یکتبون الاحادیث لیستا کلوا به اموال الناس

و تعز من تشاء و تذل من تشاء گفته اند که این اشارتست به کمال قدرت خدای که قادر بر کمال آن باشد که جمع کند میان هر چیزی با ضد وی چنان که هر دو داند و هر دو تواند اگر خواهد عزیز کند و بران قادر و اگر خواهد خوار کند و بران قادر و برین صفت جز خداوند ذو الجلال و قادر بر کمال نیست

بیدک الخیر ای النصر و الغنیمة و عز الدنیا و الآخرة میگوید بدست تست خدایا عز دنیا و آخرت و نصرت بر دشمنان و نیکی کردن با دوستان إنک علی کل شی ء من العز و الذل قدیر همه تو دادی و بر همه توانایی خواهی عزیز کنی خواهی خوار داری خواهی بخوانی و بنوازی خواهی برانی و بیندازی همه تویی کار تو داری کریم و مهربانی رحیم و رحمانی عزیز و سلطانی اگر کسی گوید چون خیر و شر همه درید اوست و بخواست او پس چرا خیر مفرد گفت و این تخصیص خیر بذکر از کجاست جواب آنست که این تخصیص از آن است که خلق که ازو همه چیز می خواهند و خیر میجویند و رغبت بخیر دارند پس آنچه رغبت بآنست و خواست و همت خلق بآنست بر زبان در دعا و ذکر همان گفتند اگر چه باعتقاد داشتند که خیر و شر همه ازوست و آفریده اوست و بارادت و مشیت اوست

تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل ینقص من احدهما و یزید فی الآخر و معنی این درآورد آنست که روز پانزده ساعت است در اطول الایام و شب نه ساعت از روز می کاهد و در شب می افزاید تا شب به پانزده ساعت شود و روزها نه ساعت آید در اقصر الایام هر چه ازین کاهد در آن افزاید و هر چه از آن بکاهد درین بیفزاید قال بعض العلماء ان الله تعالی احب ان یریکم عزته فأراکم اللیل و احب ان یریکم من رحمته فاراکم النهار فاللیل یذکر النار و ما فیها و النهار یذکر الجنة و ما فیها ...

... قوله لا یتخذ المؤمنون الکافرین أولیاء این در شأن قومی آمد از مومنان که پنهان دوستی داشتند با جهودان رب العالمین ایشان را از آن باز زد و نهی کرد و گفت مبادا که مؤمن کافر را بدوستی گیرد همانست که گفت لا تتخذوا عدوی و عدوکم أولیاء و جای دیگر گفت و من یتولهم منکم فأولیک هم الظالمون

من دون المؤمنین ای من غیر المؤمنین و سواهم میگوید بیرون از مؤمنان کسی را بدوست مگیرید این استحثاث مؤمنان است از رب العالمین بدوستی گرفتن یکدیگر را و پسند آن بنزدیک خدای و الیه الاشارة بقوله و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض ولی دوست بود از دل مدار او مداجات و آمیختن بظاهر نه اولیاء باشند

و من یفعل ذلک الاتخاذ فلیس من الله فی شی ء ای فارق دینه و بری الله منه و میگوید هر مومن که موالات گیرد با کافران الله ازو بیزارست یعنی از تولای وی بیزارست نپذیرد خدای طاعت وی و نپسندد ...

... آن گه این را تقیة گویند تقیه در اسلام رواست بدو شرط بیم سر و سلامت دل در خبر است که مسیلمه کذاب دو مرد را از یاران رسول خدا بگرفت با یکی گفت که گواهی میدهی که من رسول خداام گفت آری گواهی میدهم دست از وی باز گرفت و رهایی یافت آن دیگر سرباز زد و نگفت آنچه مراد مسیلمه بود و او را بکشت این قصه با مصطفی بگفتند مصطفی علیه السلام گفت اما المقتول فمضی علی صدقه و یقینه و اخذ بالفضل و اما الآخر فاخذ برخصة الله و الله یغفر له

و قال صعصعة بن صوحان لاسامة بن زید خالص المؤمن و خالق الکافر فان الکافر یرضی منک بالخلق الحسن و یحق علیک ان تخالص المؤمن این در حال تقیه است و مذهب جماعت مفسران است امام مذهب معاذ بن جبل و مجاهد و جماعتی از علما آنست که این تقیه در ابتداء اسلام بود و پیش از آنکه دین اسلام مستحکم شود و قوت گیرد اما امروز تقیه در دار الحرب است نه در دار الاسلام که بحمد الله رکن اسلام قوی است و رایت اسلام ظاهر و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا

آن گه مسلمانان را بترسانید و حذر نمود از خشم خویش اگر با کافران دوستی گیرند گفت و یحذرکم الله نفسه ای عذاب نفسه و إلی الله المصیر میگوید بازگشت همه با الله است یعنی آنچه در دنیا بندگان را داده بود از ملک و ملک و تصرفات آن همه ازیشان در قیامت واستانند و با الله شود و همانست که جایها در قرآن گفت إلی الله ترجع الأمور و إلیه یرجع الأمر کله و الأمر یومیذ لله

آن گه تمامی تحذیر را گفت قل إن تخفوا ما فی صدورکم گوی اگر پنهان کنید آنچه در دل دارید از موالات کفار یا از نااستوار گرفتن رسول و بگذاشتن حق او أو تبدوه یا آنچه در دل دارید بکردار پیدا کنید که با رسول بحرب و قتلا بیرون آیید یعلمه الله فیجازیکم علیه خدای میداند هر دو حال از شما و شما را بآن پاداش دهد چنان که سزای شما و کردار شما بود ...

... و ما عملت من سوء یعنی القبیح من العمل یقرأ من کتابه تود ای تمنی النفس عند ذلک لو أن بینها و بینه أمدا بعیدا من المشرق الی المغرب

آن گه تاکید را و استظهار بر ایشان کلمه تحذیر اعادت کرد و گفت و یحذرکم الله نفسه و نیز رأفت و رحمت و مهربانی در تحذیر بست گفت و الله رؤف بالعباد و معنی آنست که من بر شما سخت مهربانم و بخشاینده که تعجیل عقوبت نکردم و شما را باید کرداری فرانگذاشتم بلکه از عاقبت کار و سرانجام کردار خبر دادم و حذر نمودم تا بیدار و هشیار باشید و بعاقبت رستگار شوید

میبدی
 
۲۶۶۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی قل اللهم مالک الملک بزرگست و بزرگوار خداوند کردگار مهربان وفادار بار خدای همه بار خدایان و پادشاه همه پادشاهان نوازنده رهیگان راه نمای ایشان دانست که ایشان بسزاء ثنای او نرسند و حق او نشناسند و قدر عظمت او ندانند بمهربانی و کرم خود ایشان را گرامی کرد و بنواخت و بآن ثناء خود خود کرد آن گه با نام ایشان کرد و ایشان را در آن بستود و نیک مردان کرد و گفت ای بندگان و رهیگان مرا همان گویید که من خود را گفتم گویید یا مالک الملک ای پادشاه بر پادشاهی و پادشاهان ای آفریننده جهان ای یگانه یکتا از ازل تا جاودان ای یگانه یکتا در نام و نشان ای سازنده کار کارسازندگان ای بسر برنده کار بندگان بی بندگان خداوندا ستوده خودی بی ستاینده خداوندا تمام قدری نه کاهنده نه افزاینده خداوندا بزرگ عزتی بی پرستش بنده پادشاهی ترا انداز نیست و کس با تو در پادشاهی انباز نیست که خود بکست نیاز نیست تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء یکی را برکشی و بنوازی و یکی را بکشی و بیندازی یکی را بانس خود آرام دهی و او را غم عشق خود سرمایه دهی تا بی غم عشق تو آسایش دل و آرام جانش نبود

تا جان دارم غم ترا غمخوارم ...

... ما ذا تجرع من بؤس و أقتاد

تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل ای خداوندی که شب محنت بروز شادی در آری تا أمن بنده برداری که ایمنی نیست در راه تو و روز شادی بر شب محنت درآری تا نومیدیی بنده باز بری که ناامیدی نیست در دین تو لا تقنطوا من رحمة الله لا تیأسوا من روح الله

و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی ای خداوندی که از بیگانه آشنا بیرون آری چنان که محمد ص از آمنه و ابراهیم ع از آذر و از آشنا بیگانه بیرون آری چون قابیل از آدم ع و کنعان از نوح ع و مصطفی ص روزی در حجره عایشه شد و زنی بنزدیک عایشه بود که هییتی نیکو داشت و صالحه بود رسول ص پرسید که این کیست عایشه گفت که این خالده دختر اسود بن عبد یغوث مصطفی ص گفت سبحان الذی یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی

و این بهر آن گفت که او مؤمنه بود و صالحه و پدرش کافر بود

لا یتخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین حقیقت ایمان بنده و غایت روش وی در راه توحید سر بدوستی خدای باز نهد و حقیقت دوستی موافقت است یعنی که با دوست وی دوست باش و با دشمن وی دشمن اشارت صاحب شرع این است اوثق عری الایمان الحب فی الله و البغض فی الله در آثار بیارند که رب العالمین به پیغامبری از پیغامبران پیشینه وحی فرستاد که بندگانم را بگوی که درین دنیا زهد پیش گرفتید تا راحت خویش تعجیل کنید و از رنج دنیا بر آسایید و بیرون از زهد طاعتی و عبادتی که کردید بآن عز خود و نیکنامی خویش جستید اکنون بنگرید که برای من چه کردید هرگز دوستان مرا دوست داشتید یا با دشمنان من دشمنی گرفتید همانست که با عیسی ع گفت یا عیسی اگر عبادت آسمانیان و زمینیان در راه دین با تو همراه باشد و آن گه در آن دوستی دوستان من و دشمنی با دشمنان من نبود آن عبادت ترا بکار نیاید و هیچ سود ندارد

در خبر است که بو ادریس خولانی فرا معاذ گفت که من ترا در راه خدا دوست دارم معاذ رض گفت بشارت باد که از رسول خدا شنیدم که روز قیامت کرسیها بنهند پیرامن عرش مجید گروهی را که رویهای ایشان چون ماه شب چهاردهم باشد همه از هیبت رستاخیز در هراس باشند و ایشان ایمن همه با بیم باشند و ایشان ساکن گفتند یا رسول الله این قوم که باشند گفت المتحابون فی الله

و روی ان الله عز و جل یقول وجبت محبتی للمتحابین فی و المتجالسین فی و المتزاورین فی و المتباذلین فی

مجاهد گفت دوستان خدا چون در روی یکدگر خندند گناهان از ایشان فرو ریزد هم چنان که برگ از درختان تا آنکه پاک بخدای رسند و برستاخیز ایشان را با پناه خود گیرد و ایمن کند بزرگان دین گفتند هر که امروز بر حذر نباشد فردا باین امن نرسد که امن بعد از حذر باشد لا محالة و حذر بنده ثمره تحذیر حق است عز و علا که در دو جایگه گفت و یحذرکم الله نفسه و این خطاب نه با عامه مؤمنانست بلکه با خواص اهل معرفت است ایشان را بخود ترسانید بی واسطه ای که در میان آورد باز که خطاب با عامه مؤمنان کرد ایشان را بروز قیامت و آتش دوزخ ترسانید گفت و اتقوا النار التی و اتقوا یوما ترجعون فیه إلی الله هر که صاحب بصیرت است داند که در میان هر دو خطاب چه فرقست آن گه گفت و الله رؤف بالعباد تابنده در گردش احوال افتد گه در خوف گه در رجا گه در قبض گه در بسط گه در سیاست گه در کرامت قهر و سیاست و یحذرکم الله نفسه بنده را در دهشت و حیرت افگند تا از خود بی خود شود آن گه نواخت و الله رؤف بالعباد او را بر کشتی لطف نشاند و از غرقاب دهشت بساحل انس رساند پیری از بزرگان دین گفت گویی هرگز بادا که ما از غرقاب خود با کشتی خلاص افتیم هرگز بادا که دست عطف ما را از موج امانی دست گیرد هرگز بادا که برهان وحدانیت حجاب تفرقت از پیش ما بردارد هرگز بادا که این دل از بار این تن بر آساید

صد هزاران کیسه سوداییان در راه حرص ...

میبدی
 
۲۶۶۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۸ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن کنتم تحبون الله الایة سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی ص کعب اشرف و اصحاب او را از جهودان با دین اسلام دعوت کرد و سید و عاقب را از ترسایی با اسلام خواند ایشان گفتند نحن أبناء الله و أحباؤه نحن أبناء الله سخن ترسایانست و أحباؤه سخن جهودان گفتند ما خود پسران و دوستان الله ایم بوی نزدیکتر از آنیم که تو ما را بآن میخوانی رسول خدا و مؤمنان گفتند اگر آنک شما پسران و دوستانید چرا بر شما غضب و لعنت است ازو گفتند این چنان است که پدر بر پسر خشم گیرد یکبارگی ازو نبرد و دوستی برنخیزد پس رب العالمین آیت فرستاد قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی معنی آنست که یا محمد ص ایشان را گوی که اگر الله را دوست میدارید چنان که می گویید پس مرا دوست دارید که نسبت وی دارم از روی نبوت و رسالت و محبت و بر پی من باشید که من بر طاعت و عبادت وی میخوانم و دوستی شما مر او را لا محالة از آنست که او نیز شما را دوست میدارد و آن گه شما را دوست دارد که وی را طاعت دار و فرمان بردار باشید پس واجب است بر شما که اتباع من کنید در طاعت او تا شما را دوست دارد درین آیت نشان دوستی و محبت اتباع رسول ساخت جای دیگر آرزوی مرگ نشان دوستی کرد إن زعمتم أنکم أولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت إن کنتم صادقین میگوید اگر راست می گویید که الله را دوست می دارید آرزوی مرگ کنید که دوستی داعیه شوق است و شوق زده را همان مراد وی دیدار دوست بود و آن کس که همه مراد وی دیدار دوست بود همیشه آرزوی آن باشد که بر دوست برسد و راه رسیدن بر دوست جز مرگ نیست پس چرا کراهیت می دارید مرگ را و مرگ سبب وصال دوست است اما گفتند که این مرگ قومی را راحت است و قومی را آفت آن را که راحت است از آن است که من احب لقاء الله احب الله لقایه

و آن را که آفت است از آن است که من کره لقاء الله کره الله لقایه ...

... مصطفی ص گفت احبوا الله لما یغذوکم به من نعمة و احبونی لحب الله ایای و احبوا اهل بیتی لحبی

آن گه گفت و یغفر لکم ذنوبکم درین تنبیه است که محبت نه معلول است نه باکتساب بنده تا بتحصیل طاعت یا از اجتناب معصیت فرا دست آید یغفر لکم ذنوبکم پس آنچه گفت یحببکم الله که بنده باشد که گناهان دارد آن گه خدا را دوست دارد و الله وی را دوست دارد هم ازین بابست خبر نعمان که وی را بخمر خوردن چند بار حد زدند پس یکی وی را لعنت کرد رسول خدا گفت لعنت مکن که وی خدا و رسول او را دوست میدارد مفسران گفتند چون این آیت فرو آمد عبد الله بن ابی سر منافقان با اصحاب خویش گفت محمد طاعت خود در طاعت خدا بست میخواهد تا چنان که خدای را طاعت داریم وی را نیز طاعت داریم و میفرماید تا وی را دوست داریم چنانک ترسایان عیسی ع را دوست داشتند

رب العالمین در جواب ایشان این آیت فرستاد یعنی من که خدایم بطاعت داری میفرمایم

قل أطیعوا الله و الرسول بگوی ایشان را که فرمان بردار باشید و او را یگانه و یکتا دانید و بخداوندی و معبودی وی اقرار بدهید و رسول وی را فرمان بردار باشید و او را بنبوت و رسالت استوار دارید و در آیت اول اتباع وی فرمود و درین آیت طاعت وی فرمود از بهر آنکه افتد طاعت داری که اتباع سیرت و افعال و اخلاق با آن نبود و این جا هم طاعت داری باید و هم اتباع تا بنده بر راه حق افتد و بر سنن صواب آن راه که بنده در آن بکمال سعادت خویش رسد و قرآن مجید بآن اشارت میکند قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا و من اتبعنی بزرگان دین گفتند این راه بر سه منزل نهادند منزل اول شناخت احکام ظاهر شرع است و بآن کار کردن و شرط آن بجا آوردن منزل دوم شناخت علم و زهد و ورع است که حاصل آن شناختن عیب خویش است و قمع شهوات و مجاهدت نفس و منزل سوم شناخت خواطر است که آن توقیعات سلطان ربوبیت است و خاطری که توقیع ربوبیت باشد خطا در آن راه نبرد و بلکه همه شکستگیها بوی درست شود مصطفی ص گفت اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله

این سه منزل که گفتیم رسول بسه کلمه باز آورده و راه تحصیل آن باز نموده گفت سایل العلماء و خالط الحکماء و جالس الکبراء ...

... فقال سوف ادعولکم و لآل محمد قالوا یا رسول الله و من آل محمد قال سألتمونی عن شی ء ما سألنی عنه احد غیرکم المسلمون آل محمد ص کل مؤمن تقی

و گفته اند که اهل دین که نسبت ایشان با رسول خداست بر دو قسم اند گروهی خاصیگان وی اند و متبعان وی بعلم متقن و عمل محکم شرایط شرع او بجا آورند و براه دین وی راست روند ایشان را آل گویند قسم دیگر گروهی اند که با وی نسبت دارند و عمل ایشان بر سبیل تقلید باشد و با تقصیر و تفریط بود نه ایشان را علم متقن است نه عمل محکم ایشان را امت گویند نه آل پس آل پیغامبر همه امت اواند نه همه امت او آل اواند اینجاست که جعفر بن محمد ع را گفتند چه گویی باین مردمان که می گویند مسلمانان همه آل محمداند جواب داد که کذبوا و صدقوا گفتند این چه معنی دارد دروغ و راست هر دو جمع کردن گفت دروغ است آنچه میگویند که مردمان با این همه تقصیر در دین آل محمداند و راست است چون شرایط شریعت او بجای آرند و براه اتباع او تمام روند و راست روند

و آل عمران و برگزید آل عمران یعنی موسی ع و هارون ع مقاتل گفت این عمران پدر موسی و هارون است هو عمران بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب ع

و گفته اند آل عمران مریم است و پسر وی عیسی ع و آن عمران بن ماثان است النجار نیک مردی بود از نیک مردان زمین مقدس

علی العالمین ای عالمی زمانهم گفته اند که عالم نامی است از هر چه در موجودات است از زمین و آسمان و هوا و فضا و بر و بحر و حیوانات و جمادات و چون عقلاء از آدمیان و فریشتگان در جمله آن بودند جمع بنام ایشان باز کرد که در آفرینش ایشان اصل اند و دیگر چیزها تبع ایشانست و گفته اند که هر جنسی از موجودات که هست آن را عالمی گویند چنان که جنس آدمیان و جنس فریشتگان و جنس پریان و جنس مرغان و غیر ایشان و گفته اند که اهل هر عصری را عالمی گویند اهل تحقیق گفتند عالم دو است عالم کبیر و عالم صغیر

کبیر آنست که گفتیم و صغیر هر آدمی بنفس خویش عالمیست و هر چه در عالم کبیر است نمودگار آن در عالم صغیر است از زمین و کوه و نبات و جوی روان و باد و آب و آتش و سرما و گرما و پیشه وران و فریشتگان و چهارپایان و غیر آن ازین جاست که رب العالمین در نفس آدمیان همان نظر فرمود که در عالم کبیر فرمود و گفت و فی أنفسکم أ فلا تبصرون و در آیت دیگر هر دو در هم بست گفت سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم مصطفی ص گفت اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه

و جای دیگر گفت و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم تنبیها علی انهم لو تفکروا فی انفسهم لما خفی معرفته علیهم ...

میبدی
 
۲۶۶۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۹ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی إذ قالت امرأت عمران گفت زن عمران در دعاء خویش رب خداوند من إنی نذرت لک من نذر کردم ترا ما فی بطنی محررا این که در شکم من است آزاد داشته بود از همه کار این جهانی فتقبل منی فرا پذیر از من إنک أنت السمیع العلیم ۳۵ که تویی شنوا و دانا

فلما وضعتها چون آن فرزند را بنهاد قالت رب گفت خداوند من إنی وضعتها أنثی من این فرزند که نهادم دختر زادم و الله أعلم بما وضعت و خدا خود داناتر بآنچه زاد و نهاد و لیس الذکر کالأنثی و پسر نه چون دختر است و إنی سمیتها مریم و من او را نام مریم نهادم و إنی أعیذها بک و ذریتها و من وی را و او که از وی زاید بزنهار بتو میسپارم من الشیطان الرجیم ۳۶ از دیو رانده

فتقبلها ربها بپذیرفت آن را خداوند آن بقبول حسن بپذیرفتنی نیکو

و أنبتها نباتا حسنا و برویانید و برآورد او را به نبات نیکو و کفلها زکریا و الله او را بداشتن فرا ذکریا ع سپرد کلما دخل علیها زکریا المحراب هر گه که در شدی زکریا بر مریم در محراب وجد عندها رزقا بنزدیک وی روزی یافتی قال یا مریم گفت ای مریم أنی لک هذا این ترا از کجاست قالت هو من عند الله گفتی آن از نزدیک خداست إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب ۳۷ خدای روزی میدهد او را که خواهد بی قیاس و بی حساب

هنالک دعا زکریا ربه آن گه بر آنجا زکریا ع خواند خداوند خویش را قال رب گفت خداوند من هب لی من لدنک بخش مرا از نزدیک خود ذریة طیبة فرزندی پاک و نیک بخت إنک سمیع الدعاء ۳۸ که تو شنونده دعایی ...

... قال رب گفت خداوند من أنی یکون لی غلام مرا پسری چون بود و قد بلغنی الکبر و پیری بمن رسید و امرأتی عاقر و زن من نازاینده قال گفت فریشته ای از پیغام خدا کذلک الله یفعل ما یشاء ۴۰ چنین است خدا آن کند که خود خواهد

قال رب زکریا ع گفت خداوند من اجعل لی آیة نشانی بخش مرا قال آیتک جواب داد وی را که نشانی تو آنست ألا تکلم الناس ثلاثة أیام که سخن نگویی با مردمان سه روز إلا رمزا مگر نمونی و اشارتی و اذکر ربک کثیرا و یاد کن خداوند خویش را فراوان و سبح بالعشی و الإبکار ۴۱ و وی را بپاکی بستای بشبانگاه و بامداد

میبدی
 
۲۶۶۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۹ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إذ قالت امرأت عمران الایة اذ در اول این آیت تعلق بآخر آیت گذشته دارد یعنی سمیع علیم إذ قالت میگوید الله شنوا و دانا است بحال و گفتار آن زن عمران که گفت رب إنی نذرت لک و گفته اند که تعلق باصطفاییت دارد یعنی و اصطفی امرأة عمران اذ قالت و گفته اند تقدیر آنست که اذکر یا محمد بنیوش تا گویم از آنچه زن عمران گفت بو عبیده گوید این اذ را حکمی نیست و بهیچ چیز تعلق ندارد و ازین جنس فراوان آید در قرآن در ابتداء آیات و قصص إذ قالت امرأت عمران معنی آنست که زن عمران بن ماثان گفت نام وی حنه و به مریم بارور بود لان نجانی الله و وضعت ما فی بطنی لاجعلنه محررا اگر خداوند عز و جل مرا ازین عقبه برهاند و این فرزند که در شکم دارم بسلامت از من جدا شود بر خود واجب کردم که وی را آزاد دارم از کارهاء این جهانی تا خدای را پرستد و خدمت بیت المقدس کند و ایشان بزرگ می داشتند خدمت مسجد قدس و فرزندان بآن میدادند تقرب را بخدای عز و جل

و در شرع ایشان بر فرزندان فریضه بود طاعت داشتن و گردن نهادن و خود را بسپردن در چنین نذر که بایشان رفتی و این در حال کودکی بودی تا ببلوغ و بعد از بلوغ اختیار ایشان را بودی از خدمت مسجد کردن و تیمار داشتن هم چنان بر عادت تا آخر عمر یا بگذاشتن آن و بیرون شدن اما معنی محرر خالص است چنان که بهیچ چیز تعلق ندارد و هیچ چیز در وی نگیرد و یقال رجل حر ای خالص من العیوب و طین حر ای خالص من الرمل و الحصاة و الحر هو الذی صار لله تعالی فی الحقیقة عبدا

آن گه دعا کرد مادر مریم تا آن نذر از وی پذیرفته شود گفت فتقبل منی إنک أنت السمیع العلیم از آنکه آن فرزند را هدیه ای ساخته بود در راه حق و در کار خیر و نه هر هدیه بمحل قبول افتد و لهذا قال الله تعالی إنما یتقبل الله من المتقین قوله فلما وضعتها الایة ای وضعت حملها اشارت بمعنی کرد از آن جهت بلفظ تأنیث گفت قالت رب إنی وضعتها أنثی عادت انبیاء و علماء ایشان چنان بود که هر کسی ازیشان فرزندی بخدمت مسجد قدس دادی تقرب را بخدای عز و جل و پسر دادی نه دختر که دختر عورت باشد و ناقص عقل و دین و نیز زنان را عذر باشد گاه گاه پس دختر شایستگی تحریر ندارد مادر مریم گمان برد که پسر زاید نذر از آن جهت کرد پس که دختر بود این سخن بر سبیل اعتذار برون داد و گفت رب إنی وضعتها أنثی خداوندا من دختر زادم و دختر چون پسر نبود و شایستگی تحریر ندارد و آن گه گفت و الله أعلم بما وضعت ای اعلم بمآلها و حقیقة احوالها گفت خدا داناتر است که عاقبت کار وی بچه باز آید و حقیقت حال وی چه بود

قراءة شامی و عاصم بروایة بو بکر عیاش و یعقوب بما وضعت بضم تا است و این از قول مادر مریم است و روا بود برین قراءة که و لیس الذکر کالأنثی عارض بود نه از قول مادر مریم و بر قراءة دیگران که وضعت باسکان تا خوانند لا بد و الله أعلم بما وضعت عارض بود نه از قول مادر مریم و لیس الذکر کالأنثی برین قراءة هر دو وجه پذیرد و إنی سمیتها مریم بزبان رومی مریم امة الله است حنة گفت من این دختر را مریم نام نهادم و کذلک اسمها عند الله عز و جل مصطفی ص گفت حسبک من نساء العالمین اربع مریم بنت عمران و آسیة امرأة فرعون و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد

و إنی أعیذها بک ای امنعها و اجیرها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم الملعون المطرود

عن النبی ص انه قال ما من مولود الا و الشیطان ینال منه طعنة و لها یستهل الصبی الا ما کان من مریم و ابنها فانها لما وضعتها قالت انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم فضرب من دونها حجاب

ذریة زایندگانند که ذریت از ایشان بود و نیز فرزندان باشند که زادگانند از ذرو گرفته اند یعنی از خلق خدا که بر زمین پراکنده اند ذرا یذرو و تذروه الریاح ازینست و رواست که از ذرأ بود و قد تقدم ذکره شیطان نامیست از جن و انس هر ناپاک را و در خبر است که از خلفاء راشدین یکی مردی را دید در پی کبوتر گفت شیطان یتبع شیطانة تأنیث روا داشت در شیطان و الله در قرآن از جن و انس شیاطین گفت و عرب کسی را که داهی بود شیطان گویند و بآن ذم نخواهند و شیطان را دو وجه است از روی معنی یکی آنکه از شاط بدمه است یعنی که او در خون ولد آدم شده است برین تأویل نون نه اصلی است و بر وزن فعلان است چون عطشان دیگر وجه اشتقاق آن از شطون است عرب گویند نوی شطون ای بعیدة و برین تأویل نون اصلی است و بر وزن فیعال ...

... قبول مصدر است بر وزن فعول چنان که وضوء و طهور و ولوع و وقود و انبات سخنی روانست در میان عرب در کار پروردن فرزند و کفلها زکریا قراءة کوفی مشدد است و زکریا مقصور ای و کفلها الله زکریا میگوید وی را بداشتن فرا زکریا ع سپرد و باقی بتخفیف خوانند و زکریاء ممدود و معنی آنست که زکریا مریم را بداشتن بپذیرفت و صح فی الخبر انا و کافل الیتیم فی الجنة کهاتین و اشار باصبعیه

و زکریا پیغامبری بود از خداوند عز و جل باهل شام در آن زمان و از فرزندان سلیمان بن داود ع بود کلبی گفت چون مریم از مادر جدا شد مادر او را در خرقه ای پیچید و بمسجد بیت المقدس فرستاد پیش احبار و دانشمندان ایشان و رییس و مهتر احبار زکریا بود گفت من او را برگیرم و من بداشت او اولی ترم که خواهر او نزدیک من است بزنی احبار گفتند اگر او را بخویشان و قرابت باز می گذاشتندی هیچکس بوی نزدیکتر از مادر وی نبود بوی بگذاشتندی پس باتفاق قرعه بزدند و سهم زکریا بقرعه بیرون آمد بوی تسلیم کردند زکریا رفت و از بهر وی غرفه ای بساخت چنان که بنردبان پایه بر آن غرفه میشدند و او را در آن غرفه بنشاند این است که رب العالمین گفت کلما دخل علیها زکریا المحراب

محراب نامیست شریف تر جای را و گرامی تر چون غرفها و کوشکها إذ تسوروا المحراب این محراب کوشک داود است و محاریب مقاصیر است و گفته اند که محراب مسجد است و مسجد و نمازگاه از بهر آن محراب گویند لکونه موضع محاربة النفس و الشیطان

کلما دخل میگوید هر گه که زکریا بر مریم در شدی در آن محراب وجد عندها رزقا بنزدیک وی روزیی یافتی در تفسیر آورده اند که در تابستان میوه زمستانی تازه یافتی و در زمستان میوه تابستانی تازه قال یا مریم گفت ای مریم أنی لک هذا این ترا از کجاست انی در لغت عرب دو چیز بود بمعنی کیف بود چنان که گفت أنی یحیی و بمعنی من أین چنان که این جا گفت أنی لک هذا قالت هو من عند الله مریم گفت این از نزدیک خداست

گفته اند که جبرییل می آورد از آسمان آن گه گفت إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب محتمل است که این هم از قول مریم بود معنی آنست که درین هیچ شگفتی نیست که ما را از غیب روزی میرسد که خدای دارنده و روزی گمارست آن را که خواهد روزی میدهد از خزانه فراخ بکرم فراخ بی میونت و بی قیاس

روی عن جابر بن عبد الله ان رسول الله ص اقام ایاما لم یطعم طعاما حتی شق ذلک علیه فطاف فی منازل ازواجه فلم یجد عند واحدة منهن شییا فاتی فاطمة فقال یا بنیة هل عندک شییا آکله فانی جایع فقالت لا و الله بابی انت و امی فلما خرج من عندها رسول الله ص بعثت إلیها جارة رغیفین و بضعة لحم فاخذته منها فوضعته فی جفنة لها و غطت عندها و قالت و الله لاؤثرن بها رسول الله ص علی نفسی و من عندی و کانوا جمیعا محتاجین الی شبعة طعام فبعثت حسنا او حسینا الی رسول الله فرجع الیها فقالت بابی انت و امی قد اتانا الله بشی ء فخبأته لک فکشفت عن الجفنة فاذا هی مملوءة خبزا و لحما فلما نظرت الیها عرفت انها برکة من الله عز و جل فحمدت الله و صلت علی نبیه ص فقال علیه السلام من این لک یا بنیة فقالت هو من عند الله إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب فحمد الله و قال الحمد لله الذی جعلک شبیهة سیدة نساء بنی اسراییل فانها کانت اذا رزقها الله شییا فسیلت عنها قالت هو من عند الله ان الله یرزق و بعث رسول الله الی علی ع ثم اکل رسول الله ص و فاطمة و علی و الحسن و الحسین و جمیع ازواج النبی ص و اهل بیته جمیعا حتی شبعوا قالت فاطمة و بقیت الجفنة کما هی و اوسعت منها علی جمیع جیرانی و جعل الله عز و جل فیها برکة و خیرا

قوله هنالک دعا زکریا ربه هنالک بلام و کاف هناک بکاف و بی لام و هنا بی لام و بی کاف هر سه بمعنی ثم است عرب آن را بیشتر در موضع حین نهند میگوید هم بر آن جای و هم در آن هنگام که زکریا ع میوه تازه دید نه در هنگام خویش و دانست که آن از قدرت فراخ خداوندست و نه از هنگام طبع طمع افتاد او را بفرزند و زن او عاقر بود که نه زایید با خود گفت که او که میوه تواند آفرید بی هنگام فرزند تواند آورد از عاقر در آن هنگام زکریا ع خداوند خویش را خواند گفت رب هب لی من لدنک لد و لدی و لدن هر سه بمعنی عند است ...

... روی ان النبی ص قال ایما رجل مات و ترک ذریة طیبة اجری الله علیه مثل اجر عملهم لا ینقص من اجورهم شییا

فنادته الملایکة حمزه و کسایی فنادیه بیاء خوانند بر تقدیم فعل و ملایکة هر چند که جمع است این جا جبرییل خواهد عرب روا دارند کسی را که رییس و مهتر قوم باشد که از وی خبر بلفظ جمع باز دهند چنانک رب العالمین گفت الذین قال لهم الناس در تفسیر است که باین ناس ابو سفیان بن حرب خواهد بود فنادته الملایکة و هو قایم یصلی فی المحراب میگوید جبرییل آواز داد زکریا ع را و او بر پای بود نماز میکرد در محراب این محراب مسجد بیت المقدس استان الله بکسر الف قراءة شامی و حمزه یبشرک بتخفیف قراءة حمزه و کسایی میگوید خدا ترا شاد میکند به پسری نام وی یحیی ع و در سوره مریم است که هرگز پیش از وی یحیی نیافریدیم مفسران گفتند سمی یحیی لان الله احیا قلبه بالایمان و النبوة یحیی از حیاة است و حیاة حقیقی حیاة دل است و حیاة دل بنبوت و ایمان است و یحیی را هم نبوت بود و هم ایمان و گفته اند که یحیی نام کردند او را که الله بعلم قدیم خود دانست که از دنیا شهید بیرون شود و رب العالمین شهیدان را زندگان خواند بل أحیاء عند ربهم یرزقون

روی ان النبی ص قال من هوان الدنیا علی الله ان یحیی بن زکریا قتلته امرأة

و قیل سمی یحیی لان الله تعالی احیا به عقر امه و قیل لانه احیاه بالطاعة حتی لم یعص قط و لم یهم بمعصیة

قال رسول الله ص ما من احد الا یلقی الله عز و جل قد هم بخطییة او عملها الا یحیی بن زکریا فانه لم یهم و لم یعملها

مصدقا نصب علی الوصف او الحال بکلمة من الله و این بکلمه را سه معنی است یکی آنست که یبشرک بیحیی بکلمة من الله یعنی که این بشارت سخنی است از خداوند عز و جل دیگر وجه آنست که خدای ترا بشارت میدهد به پسری از زن عاقر بکلمه کن سدیگر معنی آنست که مصدقا بعیسی بن مریم انه ابن مریم من غیر أب و انه عبد الله و رسوله گویند اول کسی که بعیسی بن مریم ایمان آورد و بنبوت و رسالت وی اقرار داد یحیی بود یحیی بسه سال مه از عیسی بود و هر دو پسر خاله یکدیگر بودند عیسی از مریم بنت عمران زاد و یحیی از حنة بنت عمران و گفته اند مصدقا بکلمة من الله معنی آنست که یحیی از عاقر زاده قدرت خدای را گواهست عیسی عن را از مادر بی پدر زاده

روی ان امرأة زکریا أتت مریم لیلة تزورها فلما فتحت الباب التزمتها فقالت امرأة زکریا یا مریم اشعرت انی حبلی قالت مریم اشعرت انی ایضا حامل قالت امرأة زکریا فانی وجدت ما فی بطنی سجد لما فی بطنک و ذلک قوله مصدقا بکلمة من الله و سیدا ...

... و نبیا من الصالحین این صالح در قرآن پیغامبران را جایهاست پارسی آن شایسته است چنانک گویی فلان یصلح لهذا الامر

روی ابو هریرة قال سمعت رسول الله ص کل بنی آدم یلقی الله بذنب قد اذنبه یعذبه الله ان شاء او یرحمه الا یحیی بن زکریا فانه کان سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین

قال رب الایة مفسران گفتند زکریا ع این خطاب با جبرییل کرد و گفت یا سیدی أنی یکون لی غلام و قد بلغنی الکبر مرا فرزند چون بود ...

... قوله قال رب اجعل لی آیة زکریا ع از آن پس نشان خواست که وقت حمل این فرزند کی بود و چه نشان دارد تا در شکر و سپاس داری و عبادت بیفزایم قال آیتک ألا تکلم الناس ثلاثة أیام إلا رمزا این رمز همان وحی است که جای دیگر گفت فأوحی إلیهم و معنی هر دو درین قصه اشارتست او را

گفتند شرط آنست که با اهل خود مباشرت کنی در حال طهر و نشان حمل آنست که سه روز سخن با مردم نتوانی گفتن مگر اشارتی بدست یا بسر و زبان هم چنان بجای بی خرس و بی مرض بعضی علماء گفتند آن زبان بستن وی از سخن با مردمان عقوبتی بود که رب العالمین بوی خواست که بعد از آنکه بمشافهه با فرشته سخن گفته بود آیت و علامت میخواست قومی دیگر بعکس این گفته اند و آن آنست که زکریا ع از رب العزت قربتی و عبادتی خواست تا آن بجای آرد شکر نعمت اجابت دعا را رب العزت وی را فرمود که جملگی خویش سه روز در کار عبادت و تسبیح و ذکر ما کن و با مردم سخن مگوی آن ترا شکر نعمت است و پذیرفته ما

و اذکر ربک کثیرا این دلیل است که زبان وی از تسبیح نماز و ذکر خدا بسته نبود و سبح بالعشی و الإبکار تسبیح نامی است همه سخنان را که بآن خدای ستایند هر چند که استعمال آن بیشتر در سبحان الله رود و سبوح پاک بی عیب است مصطفی ص گفت هیچ روز نبود که نه منادی ندا کند ایها الخلایق سبحوا الملک القدوس عایشه گفت مصطفی ص در سجود گفتی سبوح قدوس رب الملایکة و الروح

روایت است از عبد العزیز بن ابی داود گفت روزی مصطفی ص در مدینه با یاران نشسته بود یاران بکوهی نگریستند و گفتند یا رسول الله ما اعظم هذا الجبل چه عظیم است این کوه رسول ص گفت هیچکس از شما در بهشت نشود تا چندان که این کوه است وی را عمل نبود یاران همه دلتنگ شدند و سر در پیش افکندند و از آن گفت خویش پشیمان شدند که ما چرا آن گفتیم تا این شنیدیم رسول خدا گفت مالی أراکم محزونین

چه بودست مرا که شما را دلتنگ می بینم ایشان گفتند کاشکی ما را این نظر و این گفت نبودی یعنی که این دشخوار کاریست عمل فراوان باید تا چندانک باین کوه برآید رسول ص گفت دلتنگی مکنید این آسان تر از آنست که شما پندارید

نه شما می گویید سبحان الله این گفت شما از آن عظیم تر است و تمام تر در روزگار عمر رض مردی را حد می خوردن می زدند آن مرد در میانه ضرب گفت سبحان الله عمر رض فرا جلاد گفت دعه فان التسبیح لا یستقر الا فی قلب مؤمن و روی ان علیا ع قال سبحان الله کلمة احبها الله و رضیها و قالها لنفسه و احب ان یقال له و لم تقل الا لربنا و الیها یفزع الخلایق بالعشی و الإبکار ابکار در بامداد شدن است و این جا بمعنی بکرة است مصدر بجای اسم نهاد چنانک گفت فالق الإصباح اصباح بمعنی صبح است مصدر بجای اسم گفت اینجا همچنانست عرب از وقت آفتاب برآمدن تا بچاشتگاه بکرة گویند و از وقت آفتاب فرو شدن تا پاره ای از شب بگذرد عشی گویند

و مراد باین دو کلمه نه آنست که تا زکریا ع در تسبیح و نماز بهر دو طرف روز اختصار کند بلکه دوام ذکر و عبادت خواهد در همه اوقات شبانروز باین سه روز مخصوص

روی عن ابی الدرداء رض قال یا ایها الناس اذکروا لله یذکرکم ما من عبد یقول لا اله الا الله الا قال الله تعالی صدق عبدی لا اله إلا انا وحدی و ما من عبد یقول الحمد لله الا قال الله تعالی صدق عبدی منی بدأ الحمد و الی یعود و انا احق به و ما من عبد یقول الله اکبر الا قال الله تعالی صدق عبدی انا اکبر کل شی ء و لا شی ء اکبر منی و ما من عبد یقول سبحان الله و بحمده الا قال الله تعالی صدق عبدی سبحانی و بحمدی منی بدأ التسبیح و الی یعود و هی لی خالصا و ما من عبد یقول لا حول و لا قوة الا بالله الا قال الله صدق عبدی لا حول و لا قوة الا بی سل عبدی تؤت

روی ان یحیی بن زکریا ع مر علی قبر دانیال النبی ع فسمعه و هو فی القبر یقول سبحان الذی تعزز بالقدرة و البقاء قهر العباد بالموت و الفناء قال فسمع ثم مضی

فنادی به مناد من السماء یا یحیی انا الذی تعززت بالقدرة و قهرت العباد بالموت استغفرت له السماوات و الارض و من فیهن و روی ان النبی ص قال أ لا ادلکم علی کلمات هن افضل الکلام الا القرآن و هن من القرآن خفاف علی اللسان ثقال فی المیزان یرضین الرحمن و یطردن الشیطان سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر ...

میبدی
 
۲۶۶۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۹ - النوبة الثالثة

 

... نشان آزادی آنست که از آن فرید عصر خویش بو بکر قحطبی حکایت کنند که او را پسری بود سر به بی رسمیها برآورده و از شوخی و ناپاکی با جوانان فساق درآمیخته یکی از پیران طریقت باین پسر برگذشت و وی با اقران خویش در مجلس ملاهی نشسته و آن بی رسمیها بر دست گرفته و مردم از غیبت وی در دندنه ای افتاده آن پیر را رحمت آمد بر بو بکر قحطبی که تا این مقاسات چون میکشد و با این گفتگوی مردم در حق پسر وی چون روزگار بسر می برد هم چنان میرفت تا بر در قحطبی شد او را بصفتی دید از خود بیخود شده و از آن قصه و آن احوال بی خبر لا بل که از خویش و بیگانه بی خبر لا بل که از دنیا و دنیاویان بی خبر این شیخ از حال وی در تعجب شد گفت فدیت من لا یؤثر فیه الجبال الرواسی قحطبی بفراست بدانست که او تعجب میکند گفت انا قد حررنا عن رق الاشیاء فی الازل

إذ قالت امرأت عمران گفته اند که چون آن مخدره مریم بنت عمران در وجود آمد مادر وی دلتنگ شد و خجل گشت گفت من پنداشتم که این فرزند پسر خواهد بود و در راه خدا آزادش کردم اکنون دختر آمد و دختر این معنی را چون شاید از سر دلتنگی گفت رب إنی وضعتها أنثی گفتند این چه خطاب است که میکنی خدای خود میداند و می بیند گفت آری دانم که می داند لکن تا مرهمی بر نهد پس مرهم دل وی این بود که و الله أعلم بما وضعت نظیر این آنست که مصطفی ص را از کفار قریش و اعداء دین رنجها رسید و از کرد و گفت ایشان محنتها کشید تا تسکین دل وی را این فرمان آمد که و اصبر لحکم ربک سید ص بحکم فرمان صبر می کرد و در دل آن اندوه می داشت چون تقاضایی از درون دل وی پدید آمدی که اگر نواختی بودی این رنج کشیدن بر شاهد آن نواخت آسان بودی رب العزت تسکین و تسلیت وی را آیت فرستاد و لقد نعلم أنک یضیق صدرک بما یقولون ترا آن نواخت نه بس که ما در دل تو نظر میکنیم و هر چه بر تو می رود می بینیم و می دانیم مادر مریم را همچنین نواخت آمد که و الله أعلم بما وضعت ترا آن نه بس که ما میدانیم فرزند که نهادی و بآن که دختر بود خجل گشتی آری بمقصود آن زن تحریر دو چیز بود یکی نواختی که از حق بوی رسید دیگری قبول آن فرزند و هر دو مقصود در کنارش نهادند پس او را چه زیان که دختر آمد نواخت اینست که و الله أعلم بما وضعت و قبول اینست که فتقبلها ربها بقبول آن گه بقبول مجدد اقتصار نکرد که حسن فرا آن پیوست و گفت بقبول حسن نیکوش قبول کرد که وی را بنعمت عصمت بپرورد و به نبات نیکو برآورد و بلباس طاعت بداشت و بشریفترین بقعتها فروآورد و پیغامبری چون زکریا ع بر وی قیم گماشت این همچنانست که به داود ع وحی فرستاد اذا رأیت لی طالبا فکن له خادما

و آن گه وی را به زکریا ع باز نگذاشت که از غیب روزی او روان کرد که رب العالمین گفت کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا تا عالمیان بدانند که خدای تعالی دوستان خود را خود دارد و ایشان را بکس بازنگذارد این جا لطیفه ایست یعنی که تا خادمان که فقرا را خدمت میکنند و توانگران که اولیاء را تعهد میکنند بدانند که ایشان در رفق اولیاء و فقرااند و اولیاء و فقراء در رفق و نواخت حق اند و آنچه زکریا ع از مریم بپرسید أنی لک هذا از آن بود که ترسید اگر دیگری بر زکریا ع سبق برد بتعهد وی خود ندانسته بود و نشناخته آن قربت و منزلت مریم بنزدیک خداوند عز و جل از آنکه کودک بود نه سابقه طاعتی نه وسیله عبادتی از وی دیده و نه وقت آن دریافته مریم بتأیید الهی و عنایت ازلی از عین توحید او را جواب داد و گفت هو من عند الله یعنی الله روزی که دهد و نواخت که فرستد نه بسابقه طاعت دهد نه بوسیله عبادت بلکه از نزدیک خود فرستد و بمشیت خویش دهد نه بینی که درین آیت روزی دادن در مشیت خویش بست نه در طاعت و عبادت بندگان فقال تعالی إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب

زکریا ع از آن پس چنان ادب گرفت که در محل طاعت و عبادت لا بلکه در مقام نبوت و رسالت استحقاق یک اجابت دعوت خود ندید الا از فضل محض و مشیت حق و آن در قصه فرزند خواستن است چون او را بشارت داد بفرزند گفت أنی یکون لی غلام یک قول آنست که بای استحقاق منی تکون لی هذه الاجابة لو لا مشیتک و فضلک یک قول دیگر آنست که زکریا ع گفت خداوندا این فرزند هم ازین زن باشد که روزگاری به پیری با من بسر آورد یا از زن دیگر جواب دادند او را که هم ازین زن باشد از بهر آنکه چون با وحشت انفراد هر دو بهم بودندی امروز که روز شادی و بشارت فرزند است با دیگری شرط نباشد و درین اشارتی است و در آن اشارت بشارتی فردای قیامت که رب العالمین تجلی کند و بندگان را بکرامت دیدار باز رساند همین دیده باز دهد که امروز است این دیده که امروز در راه خدای گریست و وحشت فراق کشید هر آینه همان بعز وصال رسد و بتجلی ذو الجلال بر آساید

قال رب اجعل لی آیة زکریا ع نشان وجود فرزند خواست او را گفتند نشان آنست که سه روز زبان تو از سخن با مردم باز برم تا همه رازت با ما بود و بر زبانت همه حدیث ما رود از روی اشارت میگوید ترا فرزندی دهم که وی را از دنیا و خلایق باز برم و روی دل وی فرا خود گردانم تا قبله خود جز حضرت ما نداند و جز با حدیث ما نیارامد ...

... بر لفظ و دل و دیده مرا نیست عیان

زکریا ع را بر خصوص همین فرمود و اذکر ربک کثیرا و سبح بالعشی و الإبکار و مؤمنان را بر عموم همین فرمود و اذکروا الله کثیرا میگوید خدای را یاد کنید و در طاعت و خدمت وی روزگار سر آید همه او را باشید و در همه حال و همه کار او را خوانید و او را دانید اگر آسایید با ذکر و پیغام او آسایید و گر نازید بنام و نشان وی نازید

در سرای مرا گه گهی تو حلقه بزن ...

... سدیگر ذکر حقیقی است و آن شهود ذکر حق است ترا و ذلک قوله و اذکر ربک إذا نسیت ای نسیت نفسک فی ذکرک ثم نسیت ذکرک فی ذکرک ثم نسیت فی ذکر الحق ایاک کل ذکر

پیر طریقت گفت الهی چه باد کنم که خود همه یادم من خرمن نشان خود فرا باد دادم یاد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگانی زندگانی وراء دو گیتی است و کسب چنانک دانی الهی یک چندی بکسب یاد تو ورزیدم باز یک چندی بیاد خود ترا نازیدم دیده بر تو آمد با نظاره پردازیدم اکنون که یاد بشناختم خاموشی گزیدم چون من کیست که این مرتبت را سزیدم فریاد از یاد باندازه و دیدار بهنگام وز آشنایی بنشان و دوستی به پیغام

میبدی
 
۲۶۷۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۰ - النوبة الاولى

 

... ذلک من أنباء الغیب این از خبرهای غیب است نوحیه إلیک پیغام می دهیم آن را بتو و ما کنت لدیهم و تو نبودی نزدیک ایشان إذ یلقون أقلامهم که قرعه ها زدند أیهم یکفل مریم و بقرعه می جستند که کیست آنکه مریم را بردارد و بپرورد و ما کنت لدیهم و نبودی نزدیک ایشان إذ یختصمون ۴۴ که ایشان از بهر مریم با یکدگر خصومت میکردند

إذ قالت الملایکة یا مریم فریشتگان گفتند ای مریم إن الله یبشرک بکلمة منه خدای بشارت می دهد ترا بکلمتی ازو اسمه المسیح نام او مسیح عیسی ابن مریم عیسی پسر مریم وجیها روی شناس با آب روی فی الدنیا و الآخرة هم درین جهان هم در آن جهان و من المقربین ۴۵ و او از نزدیک کردگانست

و یکلم الناس و سخن گوید با مردمان فی المهد در گهواره و کهلا و بهنگام کهلی و من الصالحین ۴۶ و مردیست از شایستگان ...

... و یعلمه الکتاب و الحکمة و التوراة و الإنجیل ۴۸ و در وی آموزد خدای نامه و دین و حکمت و تورات و انجیل

و رسولا إلی بنی إسراییل و پیغامبری به بنی اسراییل أنی قد جیتکم بآیة من ربکم که من بشما آمدم و نشانی آوردم از خدای شما أنی أخلق لکم من الطین

که شما را آفرینم از گل کهییة الطیر چون سان مرغ

فأنفخ فیه آن گه دمم در آن فیکون طیرا تا مرغی بود بإذن الله بخواست خدا و فرمان وی بمرغ و دستوری او مرا و أبری الأکمه و الأبرص و بی عیب کنم اکمه و پیس را و أحی الموتی بإذن الله و زنده کنم مردگان را بدستوری خدا و أنبیکم بما تأکلون و شما را خبر کنم که بخانه چه خورده اید و ما تدخرون فی بیوتکم و در خانه خویش چه باز نهاده اید إن فی ذلک لآیة لکم درین نشانیست شما را بر راستی و استواری من إن کنتم مؤمنین ۴۹ اگر گرویدگانید

و مصدقا و استوار دارنده ای ام و گواهی لما بین یدی من التوراة آن توریت که پیش از من فرا آمد و لأحل لکم و فرستادند مرا نیز تا شما را حلال کنم و گشاده بعض الذی حرم علیکم لختی از آنچه حرام کرده اند و بسته اند بر شما و جیتکم بآیة من ربکم و بشما آوردم نشانی از خداوند شما فاتقوا الله و بپرهیزید از انباز گفتن و فرزند گفتن خدای را و أطیعون ۵۰ و فرمان برید مرا

إن الله ربی و ربکم الله خداوند منست و خداوند شما فاعبدوه وی را بنده باشید و پرستید هذا صراط مستقیم ۵۱ اینست راه راست درست

میبدی
 
۲۶۷۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثانیة

 

... قال الحواریون نحن أنصار الله حواریون گفتند که ما یارانیم خدای را و این بر فراخی مجال عرب است در سخن ایشان مراد بآن نصرت دین است چنان که گفت إن تنصروا الله ینصرکم یعنی ان تنصروا دین الله جای دیگر گفت و ینصرون الله و رسوله ای و ینصرون دین الله و رسوله

اما حواریون خلافست میان علما که این نام ایشان را از بهر چه نهادند قومی گفتند از بهر آنکه جامهای سپید داشتند عیسی ع بایشان در رسید و ایشان همه سپید جامه بودند صید ماهی میکردند و درست آنست که گازران بودند کانوا یحورون الثیاب ای یبیضونها و زن را حوراء گویند به آن معنی که سیاهه چشم وی سیاه باشد و سپیده سخت سپید و خالص رسول خدا ص گفت هر پیغامبری را حواری است حواری ما زبیر بن العوام است این خبر دلیل است که حواری نامیست خاصگیان هر پیغامبری را ازین جاست که قتاده گفت ان الحواریین کلهم من قریش ابو بکر و عمر و علی و حمزة و جعفر و ابو عبیدة بن الجراح و عثمان بن مظعون و عبد الرحمن ابن عوف و سعد بن ابی وقاص و عثمان ابن عفان و طلحه ابن عبید الله و الزبیر ابن العوام و در قصه این آیت گفته اند که مریم عیسی ع را با حرفت صباغی داد پیش مهتر صباغان چون آن حرفت بدانسته بود و دریافته آن مهتر صباغان جامهای بسیار بوی داد و بر هر جامه نشان کرد بر آن رنگ که میخواست آن گه به عیسی گفت این جامها رنگارنگ می باید هر یکی چنان که نشان کرده ام به رنگ میکن این بگفت و به سفری بیرون شد و جامها بعیسی سپرد عیسی رفت و آن جامها همه در یک خنب نهاد بر یک رنگ راست و گفت کونی باذن الله علی ما ارید منک پس آن گه مهتر صباغان زود از سفر باز آمد و آن جامها دید در یک خنب نهاده و بیک رنگ داده دل تنگ شد گفت این جامها تباه کردی عیسی گفت جامها چون خواهی و بر چه رنگ خواهی تا چنانک تو خواهی از خنب بیرون آرم چنان کرد یکی سبز آمد یکی زرد یکی سرخ چنانک مراد بود آن مرد از کار وی عجب درماند و دانست که بجز صنع الهی نیست بوی ایمان آورد و اصحاب وی همه ایمان آوردند و نصرت دین وی کردند

این است که رب العالمین گفت قال الحواریون نحن أنصار الله کلبی گفت حواریون دوازده مرد بودند و از خاصگیان عیسی که بر راه اتباع وی راست رفتند و درست آمدند همیشه با وی بودند و هرگز از وی جدا نگشتند هر گه که گرسنه شدندی گفتندی یا روح الله جعنا عیسی دست بر زمین زدی و هر یکی را دو رغیف بیرون آوردی و در حال تشنگی میگفتند عطشنا یا روح الله عیسی دست در زمین زدی آب بر آمدی تا ایشان بیاشامیدندی پس ایشان گفتند یا روح الله کیست از ما فاضلتر که بتو ایمان آوردیم و بر پی تو ایستادیم چون گرسنه شویم ما را طعام دهی و در تشنگی آب دهی عیسی گفت از شما فاضلتر آنست که بدست خویش کار کند و از کسب خویش خورد ایشان چون این سخن بشنیدند حرفت گازری بیاموختند و از کسب خویش خوردند ایشانند که رب العالمین نام ایشان حواریان نهاد و از ایشان حکایت کرد که گفتند آمنا بالله و اشهد بأنا مسلمون ربنا آمنا هم از قول حواریان است میگوید خداوند ما ما ایمان داریم و بگرویدیم بما أنزلت بآنچه فرو فرستادی از آسمان یعنی کتاب انجیل و اتبعنا الرسول و بر پی رسول ایستادیم یعنی عیسی ع فاکتبنا مع الشاهدین ای مع محمد ص و امته و هم الذین ذکرهم الله فی قوله لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا

و مکروا یعنی الذین احس عیسی منهم الکفر ایشان که عیسی ازیشان کفر معلوم کرده بود مکر ساختند و مکر ایشان آن بود که چون عیسی و مادر از میان ایشان بیرون شدند و پس با حواریان بایشان باز آمد و دعوت کرد ایشان قصد عیسی کردند و دار زدند تا وی را بردار کنند رب العالمین گفت و مکر الله ایشان ساز نهانی ساختند و الله ساز نهانی ساخت گفتند که مکر سازی بود پوشیده

و باشد که مفسدت را کنند و باشد که مصلحت را و مکر الله جز مصلحت را نباشد و غدر با آن نبود که الله تعالی پاک است و منزه از غدر کردن این هم چنان است که خود را جل جلاله کید گفت و آن گه در آن کید از غرور پاک و منزه است بخلاف مخلوق که کید او با غرور است و مکر او با غدر پس مکر خالق بمکر مخلوق نماند هم نامی هست لکن هم سانی نیست و درین آیت رد جهمیان ظاهر است و اهل سنت را بحمد الله در آن حجت قاهر

و مکر الله گفته اند که مکر الله اینجا آنست که پیغام داد به عیسی تا فرا حواریان گفت که آن کیست از شما که رضا دهد تا شبه من بر وی افکنند و وی را ببدل من بردار کنند و بهشت او را بود یکی از ایشان اجابت کرد آنست که الله تعالی گفت شبه لهم وهب ابن منبه گفت در بیان این قصه که عیسی شبی نشسته بود با حواریان و ایشان را وصیتها میکرد و نصیحتها میگفت آن گه گفت یکی از شما امشب بمن کافر شود و مرا بچند درم بفروشد پیش از آنکه خروه بانگ کند و روشنایی روز پدید آید تا درین سخن بودند جهودان بیامدند و عیسی ع را در آن میانه شب ببردند و دار زده بودند تا وی را بردار کنند الله تعالی آن شب فرمان داد تا جهان تاریک گشت تاریکی عظیم که ایشان یکدگر را نمی دیدند فریشتگان آمدند در آن ساعت و عیسی ع را رهانیدند از دست ایشان آن مرد که عیسی ع او را نام زد کرده بود بکفر و بیگانگی نام وی یهودا بود بجهودان گفت مرا چه دهید اگر من شما را بعیسی دلالت کنم سی درم بوی دادند وی بیامد و عیسی در خانه بود که روزن به بیرون داشت چون در خانه شد الله تعالی شبه عیسی بر وی افکند و جبرییل آمد عیسی را از آن روزن به آسمان برد جهودان از پس آن مرد در رفتند و آن مرد را بر صورت عیسی دیدند وی را بگرفتند و بردار کردند و بعد از آن مادر عیسی و زنی دیگر آمدند بپای دار و میگریستند رب العالمین فرمان داد تا عیسی بیامد و ایشان را گفت چرا می گریید ایشان گفتند بتو میگرییم عیسی گفت شما دلتنگ نباشید که الله تعالی مرا بآسمان برد و با من نیکوییها کرد و جز خیر و راحت پیشم نیامد و این مرد را که بردار کردند الله تعالی شبه من بر وی افکند تا جهودان پنداشتند که آن من بودم این است که رب العالمین گفت و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین جهودان پنداشتند که ایشان دست بردند بآن مکر که ساختند و مکر الله به است و ساز او مه

تواریخیان گفتند که عیسی سی و سه ساله بود که او را بآسمان بردند از بیت المقدس شب قدر از ماه رمضان و سی ساله بود که از آسمان بوی وحی آمد ...

... مصطفی ص شب معراج آنجا فرود آمد و نماز کرد

قوله إذ قال الله یا عیسی إنی متوفیک در معنی متوفیک دو قول گفته اند یکی آنست که الله گفت یا عیسی من ترا ستاننده ام و گیرنده و از دنیا بسوی خود بر آورنده بی مرگ همانست که جای دیگر گفت فلما توفیتنی ای قبضتنی الی السماء و أنا حی این قول کعب است و حسن و کلبی و مطر وراق و ابن جریج و ابن زید و برین قول توفی را دو تأویل است یکی آنکه رافعک الی وافیا ای تاما لم ینالوا منک شییا چیزی که بتمامی از کسی بستانی گویی توفیت کذا و استوفیته یعنی که من ترا به آسمان بر آرم با شخص تمام که این دشمنان از تو هیچ چیز نکاهند و نگیرند دیگر آنست که انی متوفیک ای متسلمک یقال توفیت منه ای تسلمته یعنی که من ترا با خود پذیرم و سوی خویش برآرم قول دیگر آنست که از ابن عباس روایت کرده اند انی متوفیک ای ممیتک توفی برین قول مرگ است و آن را دو تأویل است یکی آنکه وهب گفت توفی الله عیسی ثلاث ساعات من النهار ثم رفعه الیه تأویل دیگر آنست که ضحاک گفت بر تقدیم و تأخیر انی رافعک الی و مطهرک من الذین کفروا و متوفیک بعد انزالک من السماء

میگوید ترا بسوی خویش برآرم و از کافران برهانم و آن گه بعاقبت ترا بدنیا فرستم و بمیرانم

روی ان النبی ص قال انا اولی بعیسی بن مریم لانه لم یکن بینی و بینه نبی و انه نازل علی امتی و خلیفتی علیهم فاذا رأیتموه فاعرفوه فانه رجل مربوع الحلق الی الحمرة و البیاض سبط الشعر یهلک الله فی زمانه مسیح الضلالة الکذاب الدجال و یلبث فی الارض اربعین سنة و فی روایة کعب اربعا و عشرین سنة ثم یتزوج و یولد له یتوفی و یصلی المسلمون علیه و یدفنونه فی حجرة النبی ص

و روی ان النبی ص قال کیف یهلک امة أنا فی اولها و عیسی فی آخرها و المهدی من اهل بیتی فی وسطها

قال ابن عباس ما لبس موسی الا الصوف حتی قبض و ما لیس عیسی الا الشعر حتی رفع

و قال ابن عمر رأینا النبی ص یبتسم و هو فی الطواف فقیل له فی ذلک فقال استقبلنی عیسی فی الطواف و معه ملکان

و مطهرک من الذین کفروا تطهیره من الکافرین اخراجه من بینهم

و قیل تخلیصه من قتلهم لان ذلک نجس طهره منه

و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیامة ابن زید گفت این ترسایان اند که در هر شهری که باشند مه از جهودان باشند نه بینی که ترسایان را در دنیا مملکت و عزت و منعت است و جهودان را جز خواری و مهانت و فرومایگی نیست و برین قول معنی اتباع دعوی محبت است نه اتباع دین و ملت و قول درست آنست که اتباع جز اتباع دین و ملت نیست و این کاف اتبعوک با مصطفی ص میشود و معنی آنست که ایشان که بر پی تو رفتند یا محمد در توحید و تصدیق هم ایشانند که اتباع دین عیسی ع و ملت وی کردند براستی و درستی و او را ببندگی الله و رسالت وی اقرار دادند یا محمد اینان برتر جهودان و ترسایانند امروز در برهان و حجت تا بقیامت و فردا در درجات بهشت با نعمت و کرامت آن جهودان و ترسایان در اسفل السافلین و این مؤمنان در اعلی علیین

ثم إلی مرجعکم فأحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون این مختلفان درین آیت پنج قوم اند یکی مسلمانان اند که می گویند که الله یکی و موسی ع و عیسی ع و محمد ص رسولان او و دیگر جهودان اند که میگویند موسی رسول او و عیسی و محمد ص نه و سدیگر گروه ترسایان اند یک گروه می گویند که عیسی ع خداست و یک گروه می گویند که فرزند است و مادر وی زن و محمد ص پیغامبر نه آن گه خبر داد از سرانجام این چهار گروه که کافرند و آن یک گروه که مسلمان اند فأما الذین کفروا الآیة اما این چهار گروه که کافران اند فأعذبهم عذابا شدیدا فی الدنیا و الآخرة ایشان را عذاب کنم عذابی سخت در دنیا بشمشیر و گزیت و در آخرت آتش جاوید

و أما الذین آمنوا و عملوا الصالحات اما آن یک گروه که مسلمان اند که ایشان را ایمان است و عمل صالح ایمان فعلی باشد از بنده که مقتضی آن امن بود از عذاب خدا و عمل صالح فعلی بود که مقتضی آن صلح باشد میان بنده و میان خدا

فیوفیهم أجورهم میگوید جزاء کردار ایشان و ثواب طاعات ایشان بتمامی بایشان رسانیم و از مزد کار ایشان هیچ چیز ضایع نکنیم و نکاهیم همانست که جای دیگر گفت إنا لا نضیع أجر من أحسن عملا ...

میبدی
 
۲۶۷۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم سبب نزول این آیت آنست که ترسایان نجران سید و عاقب و اسقف و اصحاب ایشان آمدند بر مصطفی ص و گفتند ما لک تشتم صاحبنا چه بودست ترا که صاحب ما را ناسزا می گویی یعنی عیسی ع رسول گفت آن چه ناسزاست که من وی را گفتم گفتند می گویی که وی بنده است گفت اجل هو عبد الله و رسوله و کلمته القاها الی مریم العذراء البتول

ایشان چون این سخن شنیدند همه در خشم شدند و کراهیت نمودند گفتند هل رأیت انسانا قط من غیر اب هرگز هیچ مردم دیدی که بی پدر باشد

اگر چنین است که تو می گویی مثال این با ما نمای رب العالمین بجواب ایشان و حجت بر ایشان این آیت فرستاد گفت قیاس خلق عیسی ع بی پدر همچون قیاس خلق آدم بی پدر و بی مادر است

إن مثل عیسی عند الله میگوید سان و صفت عیسی بنزدیک خدا و در حکم وی همچون سان و صفت آدم است آدم را از خاک بیافرید و قالب وی بساخت و روزگاری آن جسد بی روح میان مکه و طایف چنان که در خبر است بگذاشت آن گه آن جسد را گفت که ای آدم باش بشری زنده گویا نه پدر بود نه مادر همچنین باد را گفت عیسی باش پدر نه بود و مادر بود یعنی در تخلیق بنزدیک الله در قدرت او هر دو یکی اند چنان که آفرینش آدم بی پدر و مادر بر وی دشخوار نبود آفرینش عیسی ع بی پدر دشخوار نبود

الحق من ربک میگوید آنچه با تو گفتیم از قصه و خبر عیسی درست است و راست و پیغام از خداوند تو و حق اینست و راست که خدا گفت نه آن که ترسایان گفتند در کار عیسی و روا باشد که الحق ابتدا نهند و من ربک خبر ابتدا و معنی آن باشد که الحق فی ذلک بل فی الامور کلها ما یکون مصدره من الله عز و جل

فلا تکن من الممترین هر چند که ظاهر این خطاب با مصطفی ص است اما مقصد این خطاب عموم امت است یعنی شما که امت محمداید بشک مباشید که مثل عیسی هم چون مثل آدم است و در گمان میفتید چنان که ترسایان در گمان افتادند و این مثل نپذیرفتند

فمن حاجک فیه معنی محاجه و محاقه حجت آوردن است و خویشتن را حق نمودن میگوید هر که با تو حجت آرد در کار عیسی و آنچه الله گفت و بیان کرد نپذیرد من بعد ما جاءک من العلم پس از آنکه از خدا بتو پیغام آمد و بدانستی که عیسی بنده خدا بود و رسول وی فقل تعالوا ایشان را گوی یعنی ترسایان نجران و مهتران ایشان سید و عاقب که با تو خصومت میکردند تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم بیایید تا خوانیم ما پسران خویش و شما پسران خویش و ما زنان خویش و شما زنان خویش و ما خود بخویشتن و شما خود بخویشتن آن گه مباهلت کنیم مباهلت آن بود که دو تن یا دو قوم بکوشش مستقصی یکدیگر را بنفرینند و از خدای عز و جل لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزنان اند و بهلة نامیست لعنت را مباهلت و تباهل و ابتهال در لغت یکی اند و تفسیر ابتهال خود در عقب لفظ بگفت فنجعل لعنت الله علی الکاذبین گفته اند که روز مباهلت روز بیست و یکم از ماه ذی الحجه بود

مصطفی ص بصحرا شد آن روز دست حسن ع گرفته و حسین ع را در بر نشانده و فاطمه ع از پس میرفت و علی ع از پس ایشان و مصطفی ص ایشان را گفت چون من دعا کنم شما آمین گویید دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را بصحرا دیدند بر آن صفت بترسیدند و عام را نصیحت کردند و گفتند یا قوم انا نری وجوها لو سألوا الله عز و جل ان یزیل جبلا من مکانه لازاله فلا تبتهلوا فتهلکوا و لا یبقی علی وجه الارض نصرانی الی یوم القیامة ترسایان آن سخنان از مهتران خویش بشنیدند همه بترسیدند و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت بپذیرفتند بآنکه هر سال دو هزار حله بدهند هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب مصطفی ص با ایشان در آن صلح بست آن گه رسول خدا گفت و الذی نفسی بیده لو تلاعنوا لمسخوا قردة و خنازیر و لاضطرم علیهم الوادی نارا و لاستأصل الله نجران و اهله حتی الطیر علی الشجر و لما حال الحول علی النصاری کلهم حتی هلکوا

قوله إن هذا لهو القصص الحق و ما من إله إلا الله ای ان الذی اوحینا الیک لهو الخبر الحق و ان المستحق للعبادة هو الله عز و جل لا غیر و لا عز و لا حکم الا له میگوید این پیغام که بتو فرستادیم از قصه عیسی ع و آدم ع راست است و درست و گفت ترسایان در عیسی باطل که معبود جز خدایی عز و جل نیست و عزت جز عزت او نیست و حکم جز حکم او نیست آن گه تعظیم را نام الله اعادت کرد و گفت و إن الله لهو العزیز الحکیم خدای است که کس با وی نتاود و خدایی را او بشاید و فرزند و انباز ندارد حکیم است که کارها بحکمت کند و عدل و راستی در آن نگه دارد ...

... رب العالمین گفت ایشان را گوی تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله بیایید که جز خدای را نپرستیم و جز او را عبادت نکنیم

روی ان النبی ص قال لا تطرؤنی کما اطرأت النصاری ابن مریم فانما انا عبد فقولوا عبد الله و رسوله و انطلقت وفد بنی عامر الی النبی ص فقالوا انت سیدنا فقال السید الله فقالوا افضلنا و اعظمنا طولا فقال قولوا قولکم او بعض قولکم و لا یستجرینکم الشیطان

و لا نشرک به شییا این کلمه همان فایده داد که ألا نعبد إلا الله داد و زیادة فایده درین کلمه آنست که عبادت خدا صورت بندد با بعضی شرک چنان که رب العالمین جای دیگر گفت و ما یؤمن أکثرهم بالله إلا و هم مشرکون

و مصطفی ص گفت الشرک اخفی فیکم من دبیب النمل علی الصخرة الصماء فی اللیلة الظلماء پس ألا نعبد إلا الله اشارت بتوحید دارد و لا نشرک به شییا اشارت باخلاص ...

میبدی
 
۲۶۷۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

... اشار النبی ص بعثت بالحنیفیة السهلة المسحة

إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه قصه نزول این آیت آنست که روایت کرده اند از جماعتی یاران رسول ص که گفتند چون مصطفی ص بمدینة هجرت کرد و جعفر بن ابی طالب به حبشه و وقعه بدر افتاده بود و بر کافران و مشرکان قریش آن قهر و قتل رفته جمع قریش در دار الندوة حاضر شدند و اتفاق کردند که مالی فراوان جمع کنند و بنجاشی فرستند تا جعفر و اصحاب وی که بنزدیک وی بودند بدست ایشان باز دهد تا بجای کشتگان بدر از ایشان کین خواهند این اتفاق کردند و عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط بآن کار نامزد کردند و فرستادند ایشان رفتند بزمین حبشه و در پیش نجاشی شدند و وی را سجود کردند چنان که عادت ایشان بود و گفتند ما که آمدیم بآن آمدیم تا ترا شکر گوییم و نصیحت کنیم و ترا خبر دهیم از قصه و حال این قوم که نزدیک تو آمدند و دشمنی ایشان و بدخواهی ایشان مر ترا که ایشان از نزدیک مردی بیامدند دروغ زن جادوگر میگوید بدعوی که من رسول خداام و فرستاده او بخلق و آن گه وی را در آن دعوی کس متابع نیست مگر ازین سفهاء و نازیرکان و با پس افتادگان چند کس که با وی برخاسته اند و او را نصرت میکنند و ما که قریش ایم و سران و سروران عرب ایم ایشان را در پیچانیدیم و با شعبی راندیم از زمین خویش که کس در ایشان نشود و بیرون نیاید مگر گرسنگان و برهنگان و با گوشه ای افتادگان

و اکنون که کار بر ایشان دشخوار و جای بر ایشان ناخوش گشت ابن عم خویش بنزدیک تو فرستاد تا دین تو بر تو بزیان آرد و ملک تو بتو بتباه برد و رعیت تو بشوراند و نظام کار تو بهم برکند اکنون ما آمدیم تا ایشان را بدست ما بازدهی تا شر ایشان از تو باز داریم و کفایت کنیم و نشان درستی این حال آنست که ایشان چون بنزدیک تو آیند سجود نکنند و خدمت و تحیت تو چنان که مردمان کنند ایشان نکنند پس نجاشی کس فرستاد و جعفر و اصحاب او را بخواند چون بدر سرای نجاشی رسیدند جعفر هم از برون آواز داد که یستأذن علیک حزب الله نجاشی گفت فلیدخلوا بامان الله و ذمته پس در آمدند و سجود نکردند و تحیتی که ایشان را عادت بود نکردند چنان که عمرو بن عاص گفته بود نجاشی گفت چون است که سجود نکردید و مرا تحیت نگفتید چنان که دیگران کنند که بنزدیک من در آیند مؤمنان جواب دادند نسجد الله الذی خلقک و ملکک سجود آن کسی را کنیم که ترا بیافرید و ملک بتو داد و آن تحیت که تو میخواهی آن هنگام کردیم که بت پرست بودیم اکنون خدای عز و جل پیغامبری راست گوی بما فرستاد و ما را بسلام و تحیت اهل بهشت فرمود و نهی کرد از آن تحیت که در جاهلیت بر آن بودیم نجاشی از کتاب خدا تورات و انجیل شناخته بود که آنچه ایشان گفتند حق است هیچ چیز نگفت و از آن در گذشت آن گه گفت ایکم الهاتف یستأذن علیک حزب الله که بود از شما که آواز داد و دستوری در آمدن خواست جعفر گفت آن من بودم نجاشی گفت اکنون تو سخن گوی جعفر گفت تو پادشاهی از پادشاهان زمینی و از اهل کتاب خدایی در حضرت تو سخن فراوان نگویم که ترک ادب باشد مختصر گویم این دو مرد را بپرس یعنی عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط که ما آزادگان یا بندگانیم اگر بندگانیم که از خداوندان خویش گریخته ایم ما را با ایشان فرست و به ایشان باز ده نجاشی گفت یا عمرو چه کسانیند ایشان آزادان اند یا بندگان عمرو گفت بل احرار کرام آزادانند و کریمانند جعفر گفت بپرس ازیشان که ما هرگز خون بناحق ریختیم تا از ما قصاص خواهند عمرو گفت لا و لا قطرة جعفر گفت بپرس تا هرگز مال مردم بغصب و بی حق گرفتیم تا باز دهیم نجاشی گفت ای عمرو اگر قنطاری برده اند مال مردم بغصب من باز دهم عمرو گفت لا و لا قیراطا منه نه قنطار برده اند و نه یک قیراط نجاشی گفت پس چه خواهید از ایشان عمرو گفت ما همه بر یک دین بودیم آن دین که آباء و اجداد ما بر آن بودند و بر آن رفتند اکنون ایشان آن دین بگذاشتند و دیگری بر دست گرفتند و ما همه بر آن دین خویش مانده ایم نجاشی گفت یا جعفر آن چه دین بود که داشتید و بگذاشتید و اکنون چیست که دارید جعفر گفت ما اول بر دین شیطان بودیم بت پرستی و کافری بخدای عز و جل و فرمان برداری شیطان و اکنون خدای ما را دین اسلام کرامت کرد رسول ص آمد بما از خدا و کتاب آورد چون کتاب عیسی ع موافق کتاب و دین او بود نجاشی آن ساعت بفرمود تا ناقوس بزدند و هر قسیسی و راهبی که بودند حاضر شدند و نجاشی بر ایشان سوگند نهاد که بآن خدای که انجیل بعیسی فرو فرستاد هیچ یافتید در کتاب خویش که میان عیسی و قیامت پیغامبری مرسل خواهد بود ایشان گفتند خواهد بود که عیسی ما را بآن بشارت داده و گفته من آمن به فقد آمن بی و من کفر به فقد کفر بی

آن گه نجاشی گفت یا جعفر چه فرماید بشما آن مرد از کار دین جواب داد که کتاب خدا خواند بر ما و امر معروف کند و نهی منکر کند نیکویی با همسایگان و خویشاوندان و نواختن یتیمان و ما را بعبادت یک خدای خواند آن خدای که یگانه و یکتاست بی شریک و بی نظیر و بی همتاست نجاشی گفت از آن کتاب که بر شما میخواند چیزی بخوان جعفر سورة العنکبوت و سورة الروم بر خواند نجاشی و اصحاب او بسیار بگریستند چون آن شنیدند و گفتند یا جعفر زدنا من هذا الحدیث الطیب جعفر بر ایشان سورة الکهف خواند عمرو بن عاص چون آن حال و آن کار بر آن نسق دید خواست تا نجاشی را بخشم آرد گفت انهم یشتمون عیسی و امه ایشان در عیسی و مادر او ناسزا گویند نجاشی گفت در عیسی و مادر چه گویید

جعفر سورة مریم بر خواند نجاشی مانند سر خلالی برداشت و گفت و الله که عیسی بر آنچه ایشان گفتند باین قدر افزونی نگفت آن گه جعفر و اصحاب وی را گفت بزمین من ایمن روید که کس را نیست و نرسد که شما را ناسزا گوید و رنجاند که شما حزب ابراهیم اید عمرو گفت یا نجاشی و من حزب ابراهیم فقال هؤلاء الرهط و صاحبکم الذی جاءوا من عنده و من اتبعهم گفت حزب ابراهیم این گروه اند و آن کس که ایشان از نزدیک وی بیامدند و آن کس که پس رو ایشان باشد مشرکان را این سخن راست نیامد و بآن منکر شدند و در ابراهیم دعوی کردند که وی از ما بود و ما اولیترین بابراهیم و بدین وی پس رب العالمین در شأن ایشان و آن خصومت که در ابراهیم میگرفتند و دعوی که میکردند این آیت بمدینة فرو فرستاد بر وفق قول نجاشی

إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه الآیة روی ان النبی ص قال لکل نبی ولاة من المؤمنین و ان ولیی منهم ابی و خلیل ربی ثم قرأ ان اولی الناس بابراهیم الآیة

اولی از ولی است و ولی قرب است بنزدیک عرب و ولی قریب یقال هو ولی منه ای قریب منه و معنی آیت آنست که نزدیکتر مردمان به ابراهیم آنانند که بر پی او بودند یعنی در روزگار او و این پیغامبر یعنی محمد ص و الذین آمنوا و ایشان که به محمد ص ایمان آوردند یعنی ایشان را سزاست و رسد که گویند ما بر دین ابراهیم ایم

این یک معنی است که درین آیت گفتند و معنی دیگر گفته اند هو ان اصدق الناس موالاة لابراهیم من تبعه فی اعتقاده و افعاله و هذا النبی و الذین آمنوا هم المتبعون له فاذا هم احق به برین معنی هذا النبی ابتدا است نه عطف و خبر آن محذوف است

آن گه گفت و الله ولی المؤمنین موالات خدای در ایمان بنده بست تا بحکم این خطاب هر که با ایمان بود بهر وقت که بود بموالات الله رسد و کافران که از ایمان بی نصیب اند ازین نواخت محروم اند و موالات ایشان با شیطان باشد چنان که گفت و الذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت

قوله ودت طایفة من أهل الکتاب مودت در دو جای استعمال کنند در محبت و در تمنی و فرق آنست که چون در تمنی استعمال کنند لو در آن آید و با معنی محبت لو استعمال نکنند و طایفة جمع طایف است و هو الذی یطوف بالبیت او فی الاسفار پس بر سبیل توسع هر جمعی را طایفة گویند اگر طواف کنند و اگر نه هم چنان که رفقه گویند ترافقوا او لم یترافقوا معنی آیت آنست که جهودان آرزوی میکنند که شما را بی راه کردندی یا بفریفتندی و جز آن نیست که خود را بی راه میکنند و می فریبند که مؤمنان آن گفتار ایشان می نپذیرند

پس وبال و بزه آن از روی اضلال بایشان باز گردد و خود نمیدانند که آن زیان بخود میکنند نه بمؤمنان و خود را گمراه می کنند نه مؤمنان را و معنی دیگر و ما یشعرون ان الله عز و جل یطلعکم علی سرایرهم مفسران گفتند که این قوم جهودان بودند که عمار بن یاسر را و حذیفة بن یمان را با دین جهودی میخواندند و این قصه در سورة البقر رفت

یا أهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله اهل کتاب اینجا جهودان و ترسایان اند و آیات الله قرآن است و بیان نعت محمد ص میگوید شما که جهودان و ترسایان اید چرا بر قرآن که منزل است بر محمد ص می کافرید و شما گواهی میدهید و میدانید که تورات حق است و اثبات نبوت محمد ص در تورات است

قوله تعالی یا أهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل حق دین اسلام است و باطل جهودی و ترسایی ابن زید گوید حق تورات است که بموسی ع فرو فرستادند و باطل تحریف و تبدیل ایشان که در تورات آوردند و گفته اند حق تصدیق ایشان است ببعضی تورات و باطل تکذیب ایشان ببعضی یعنی که ببعضی نعت محمد ص که در تورات است اقرار میدهند و بعضی بدروغ میدارند و تکتمون الحق نعت و صفت محمد ص است که بپوشیدند بعد از آن که اشارت تورات و انجیل بر آن دلالت کرد و مصطفی ص نهی کرد از آنکه کسی علمی دارد و از خلق بپوشد و باز گیرد بعد از آنکه اظهار آن واجب بود و ذلک فی

قوله ص من سیل عن علم فکتمه الجم یوم القیامة بلجام من النار ...

... قوله تعالی و قالت طایفة من أهل الکتاب الآیة قول سدی و حسن آنست که این جهودان خیبر بودند دوازده مرد از احبار ایشان که با یکدگر گفتند راه اینست که در اول روز در دین محمد ص شوید و آشکارا باو گروید و اقرار دهید بزبان بیرون از اعتقاد و دل و آن گه شبانگاه باز شوید و گویید ما با تورات باز رسیدیم و از نشانهای پیغامبر آخر الزمان در تو چیزی نمی بینیم و آن پیغامبر تو نه ای ما از اقرار خود باز آمدیم

لعلهم یرجعون این ها و میم با مؤمنان شود یعنی که ایشان با همدگر گفتند که چنین کنید مگر اصحاب محمد ص و ایشان که بوی گرویده اند چون شما را که اهل کتاب اید و دانایان در کار محمد ص چنین بینند ایشان در شک افتند و از تصدیق او باز گردند و بدین ما درآیند مجاهد و مقاتل و کلبی گفته اند این آیت در شأن قبله آمد که چون با کعبه گردانیدند بر جهودان دشخوار آمد کعب بن الاشرف و مالک بن الضیف با اصحاب خود گفتند که بامداد با محمد ص نماز بکعبه کنید و تصدیق وی کنید و در آخر روز بوی کافر شوید و با صخره گروید که قبله شما است رب العزت مصطفی را و مؤمنان را از مکر ایشان خبر کرد و سر ایشان آشکارا کرد و این آیت فرو فرستاد و قالت طایفة من أهل الکتاب آمنوا بالذی أنزل علی الذین آمنوا این که گفتند بالذی أنزل علی الذین آمنوا بر حسب گفت و اعتقاد مسلمانان گفتند نه بر حسب اقرار و اعتقاد خویش وجه النهار اول روز است بحکم آنکه اول چیزی از مردم که استقبال تو کند در مواجهت روی وی باشد اول روز را بآن باز خوانند و بسبب آنکه شریف ترین جوارح روی است در چیزهای شریف نیکو استعمال کنند گویند هذا وجه الثوب و غیره

در معنی این آیت وجهی دیگر گفته اند و آن آنست که جهودان پیش از بعثت مصطفی ص از وی خبر دادند و نعت و صفت وی گفتند پس چون دیدند که ریاست ایشان بوی باطل خواهد شد پشیمان گشتند با یکدگر گفتند که ما از عوام و سفله خویش از محمد ص خبر دادیم و گفتیم آنچه گفتیم و اکنون اگر بیک دفعه او را دروغ زن داریم متهم شویم راه آنست که ببعضی ایمان آریم و ببعضی نه یعنی اول چنان نماییم که ما او را راست گوی می پنداریم پس او را دروغ زن گیریم و آن گه ایشان یک بار اظهار ایمان کردند و یک بار اظهار کفر رب العالمین گفت إن الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا الآیة

میبدی
 
۲۶۷۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و لا تؤمنوا إلا لمن تبع دینکم الآیة این آیت هم در شأن جهودان است و حکایت از قول ایشان که یکدیگر را وصیت کردند و گفتند و لا تؤمنوا ای لا تصدقوا و لا تفرقوا ب أن یؤتی أحد مثل ما أوتیتم من العلم و الکتاب و الحکمة و الحجة و المن و السلوی و الفضایل و الکرامات إلا لمن تبع دینکم الیهودیة و قام بشرایعه و صلی الی قبلتکم میگوید اقرار مدهید و استوار مدارید که کسی را آن فضایل و کرامات و علم و حکمت دهند که شما را دادند مگر کسی که هم دین و هم کیش شما باشد ابن کثیر أن یؤتی أحد ممدود خواند بر معنی استفهام یعنی که هرگز بود که او را آن دهند که شما را دادند و از شواذ قراءة است ان یؤت احد بکسر الف و معنی آنست که هیچ کس را جز از هم دینان خویش استوار مگیرید اگر کسی را چنان دهند که شما را دادند و درین همه وجوه این احد محمد ص است و این ما تورات است و آن مثل قرآن و آنچه گفت قل إن الهدی هدی الله عارض است در میان گفت جهودان و معنی آن رد جهودانست و تکذیب گفت ایشان یعنی که آن علم و حکمت و دین و هدایت که دعوی میکنید نه آن شما است که آن خداست و عطاء وی است آن را دهد که خود خواهد

أو یحاجوکم عند ربکم این هم از سخن جهودان است یعنی و لا تؤمنوا بان یحاجوکم عند ربکم لانکم اصح دینا منهم فلا یکون لهم الحجة علیکم میگوید استوار مدارید که ایشان فردا بنزدیک خدا با شما حجت گیرند از بهر آنکه دین شما راست ترست و حجت شما قوی تر و ایشان را بر شما حجت نه ابن جریح گفت معنی آیت آنست که جهودان سفله خویش را میگفتند که جز هم دینان خویش را تصدیق مکنید و استوار مگیرید نباید که کسی دیگر را آن دهند که شما را دادند پس چه فضل بود شما را بر ایشان چون ایشان آن دانند که شما دانید و آن گه فردا بنزدیک خدا با شما حجت گیرند و گویند دین ما شناختید و بدرستی آن اقرار دادید مکنید ایشان را تصدیق تا امروز بعلم چون شما نباشند و فردا بنزدیک خدا بر شما حجت نیارند پس رب العالمین بجواب ایشان گفت ردا علیهم و تکذیبا لهم قل إن الفضل بید الله یؤتیه من یشاء ای محمد ص گوی ایشان را که افزونی در علم و حکمت و این فضل و کرامت در ید خدا است آن کس را دهد که خود خواهد

یختص برحمته من یشاء رحمت اینجا قرآن و اسلام است بر قول ابن عباس و نبوت است بر قول ربیع و حسن و مجاهد و گفته اند که حسنی است در آن آیت که گفت إن الذین سبقت لهم منا الحسنی و گفته اند که این رحمت که قومی را مخصوص است آنست که خواص بندگان خود را بحقایق و لطایف سخن خود راه نمود تا بتوقیر و تعظیم فرا سر آن شدند و همگی خویش فرا آن دادند و بسمع حقیقت نیوشیدند رب العزت ایشان را در آن بستود و بپسندید گفت و تعیها أذن واعیة و الی هذا المعنی

اشار النبی ص ان من العلم کهییة المکنون لا یعرفه الا العلماء بالله عز و جل فاذا نطقوا به لم ینکره الا اهل العزة بالله عز و جل

و الله ذو الفضل العظیم یعنی علی المؤمنین این فضل همان احسان است که در آن آیت گفت إن الله یأمر بالعدل و الإحسان عدل آنست که عطا بقدر استحقاق بنده دهد و فضل آنست که بقدر استحقاق بر افزاید و بکرم خود فراخ بنوازد

و من أهل الکتاب الآیة این آیت در ذم قومی آمده از اهل کتاب که ایشان با مسلمانان در معاملت بدسازی میکردند و فام دیر باز میدادند و امانت دیر باز میگزاردند و با ایشان خیانت و معاملت بد روا میداشتند و میگفتند ما در کار عرب نه مخاطب ایم نه معاتب و در نمودن اذی ایشان بزه ای نمیدیدند رب العالمین این آیت فرو فرستاد بجواب ایشان و من أهل الکتاب من إن تأمنه بقنطار یؤده إلیک میگوید از اهل تورات کس است که اگر قنطاری مال بامانت نزدیک وی نهی آن مال با تو دهد و این عبد الله بن سلام است که هزار و دویست اوقیه زر بامانت بوی دادند آن امانت بشرط خویش و ذمت خویش باز گزارد

و منهم من إن تأمنه بدینار لا یؤده إلیک این یکی فنحاص بن عازورا است یک دینار بودیعت باو دادند در آن خیانت کرد یؤده و لا یؤده بجزم هاء قراءة ابو عمرو و حمزه و ابو بکر است فراء گفت این مذهب بعضی عرب است که جزم در ها روا دارند چون ما قبل آن متحرک باشد

إلا ما دمت علیه قایما یعنی بالتقاضی و المطالبة و بالاجتماع معه فان انظره و اخره انکره ذلک بأنهم ای ذلک الاستحلال و الخیانة بانهم یقولون لیس علینا فی الأمیین سبیل امیان در قرآن عرب اند که ایشان قومی بودند بی کتاب میگوید آن استحلال و خیانت ایشان بآنست که میگویند در کار عرب بر ما ملامت و عتاب نیست و اموال ایشان ما را مباح است که نه هم دین مااند و نه کتاب ما ایشان را حرمتی اثبات کرده رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد بآنچه دعوی کردند که در کتاب ما مال عرب ما را مباح است و بازگرفتن امانت ایشان ما را رواست

گفت و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون بر خدای می دروغ گویند این جهودان که امانت در همه ملتها و شریعتها بازدادنی و گزاردنی است آن روز که این آیت فرو آمد مصطفی ص گفت کذب اعداء الله ما من شی ء فی الجاهلیة الا و هو تحت قدمی الا الامانة فانها مؤداة الی البر و الفاجر

و قال علی بن ابی طالب ع ادوا الامانة و لو الی قاتل اولاد الانبیاء

و مردی از ابن عباس پرسید که ما را در غزاها که پیش آید با اهل کتاب و اهل ذمت بگذریم و باشد که از ایشان طعام بستانیم و مرغ خانه گیریم فتوی چه دهی ابن عباس گفت روا نباشد بعد از اداء جزیه الا بطیب نفس منهم مگر که برضاء و خوش دلی ایشان باشد آن گه این آیت بر خواند ذلک بأنهم قالوا لیس علینا فی الأمیین سبیل و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون

پس رب العالمین آنچه گفتند لیس علینا فی الأمیین سبیل بر ایشان رد کرد و گفت بلی یعنی بلی علیهم سبیل فی ذلک بلی وقف است وقفی تمام

آن گه بر سبیل ابتدا گفت من أوفی بعهده اوفی لغت حجاز است و وفی لغت نجد و معنی هر دو یکی است میگوید هر که بوفاء عهد باز آید آن عهد که بر او گرفتند در تورات از ایمان آوردن به محمد ص و استوار گرفتن قرآن و گزاردن امانت و اتقی آن گه از کفر و خیانت و شکستن عهد بپرهیزید هر که این کند از متقیان باشد فإن الله یحب المتقین خدای متقیان را دوست دارد درین آیت اشارتست که رب العزت جهودان را بهیچ وجه دوست ندارد که ایشان بوفاء عهد باز نیامدند وز محارم پرهیز نکردند پس ایشان را از تقوی نصیب نیست و آن کس که متقی نیست بحکم این آیت الله دوست وی نیست قوله إن الذین یشترون بعهد الله و أیمانهم ثمنا قلیلا کلبی و عکرمه گفتند این آیت هم در شأن جهودان آمد علماء و احبار ایشان که از رؤساء و مهتران خویش چون کعب اشرف و حیی اخطب رشوت میستدند تا کار رسول خدا ص می پوشیده داشتند بر علم خویش و تبدیل و تحریف در نعت و صفت وی آوردند و سوگندان بدروغ در آن یاد میکردند که این تورات است و از نزدیک خدا است رب العالمین گفت أولیک لا خلاق لهم فی الآخرة الآیة ابن جریح گفت سبب نزول این آیت آن بود که اشعث بن قیس ضیعتی داشت و دیگری بر وی دعوی کرد بآن ضیعت مصطفی ص از وی بینت خواست گواهان نداشت بر اشعث سوگندان عرض کرد اشعث همت کرد که سوگند خورد رب العالمین این آیت فرو فرستاد مصطفی ص بر وی خواند اشعث نکول کرد از سوگند و گفت اشهد الله و اشهدکم ان خصمی صادق آن ضیعت بخصم خویش تسلیم کرد و نیز از زمین خویش در آن افزود

آن گه مصطفی ص گفت من اقتطع حق امری مسلم بیمینه فقد اوجب الله له النار و حرم علیه الجنة فقال له رجل و ان کان شییا یسیرا فقال و ان کان قضیبا من اراک

و عن ابی هریرة قال قال رسول الله ص ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة و لا یزکیهم و لهم عذاب الیم رجل بایع اماما لا یبایعه الا للدنیا ان اعطاه منها ما یرید و فی له و الا لم یف له و رجل بایع رجلا سلعة بعد العصر فحلف بالله لقد اعطی بها کذا و کذا فصدقه فاخذها و لم یعط بها قال و رجل علی فضل ماء بالطریق یمنعه ابن السبیل

و روی ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة و لا ینظر الیهم و لا یزکیهم و لهم عذاب الیم قیل یا رسول الله من هم خابوا و خسروا فقال المسبل و المنان و المنفق سلعته بالحلف کاذبا

و روی ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة و لا یزکیهم و لهم عذاب الیم شیخ زان و ملک کذاب و عامل مستکبر

مفسران گفتند در معنی و لا یکلمهم الله یعنی بکلام یسرهم و لا ینظر الیهم نظر الرحمة میگوید الله با ایشان سخن نگوید سخنی که بآن شاد شوند و بایشان ننگرد بنظر رحمت اما بنظر سخط نگرد و با ایشان سخنی که غمناک شوند و ببدی افتند گوید که جای دیگر گفته است فو ربک لنسیلنهم أجمعین عما کانوا یعملون و در خبر است که با یکی گوید الیوم انساک کما نسیتنی

و لا یزکیهم و ایشان را تزکیه نکنند نه در دنیا نه در عقبی تزکیة دنیا آن باشد که بنده را توفیق طاعت دهد و در آنچه صلاح وی در آنست و بصیرت وی بآن افزاید ارشاد کند و تزکیة عقبی آنست که وی را ثواب دهد و بسعادت ابد رساند و این همه از کافران ممنوع است

آن گه گفت و لهم عذاب ألیم یعنی که عقوبت ایشان نه خود اینست که این کرامتها از ایشان ممنوع است که با آن عذاب دردناک است ...

میبدی
 
۲۶۷۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و لا تؤمنوا إلا لمن تبع دینکم بعضی مفسران گفتند این خطاب خدای با مسلمانان است و نواخت اهل معرفت و ایمانست و منت نهادن خدای در دین اسلام بر ایشان است و آن گه این خطاب را دو طریق است از یک روی خطابست با عامه مؤمنان این امت و از یک روی خطاب عارفانست و خواص اهل طریقت وجه اول آنست که یا معشر المسلمین گمان مبرید و استوار مدارید که کسی را آن دهند که شما را دادند چون دین اسلام دینی نه و شما را دادند چون قرآن کتابی نه و شما را دادند چون محمد ص پیغامبری نه و شما راست چون کعبه قبله ای نه و شما راست چون ماه رمضان ماهی نه و شما راست چون روز آدینه روزی نه و شما راست همه شرعها منسوخ شرع شما و همه عقدها منسوخ عقد شما همه کمال دین و شریعت و جمال حقیقت و طریقت در عهد شما و ذلک فی قوله تعالی الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا

اکنون شکر این نعمت بجا آرید و معبود خود را سپاس داری کنید و فرمان برید فرمان اینست که و لا تؤمنوا إلا لمن تبع دینکم جز با هم دینان خویش موالات مگیرید و جز با مؤمنان برادری مکنید و از بیدینان و بیگانگان کرانه گیرید همانست که گفت و لا ترکنوا إلی الذین ظلموا فتمسکم النار و قال تعالی لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و آن گه این نعمت و کرامت همه از معبود خود بینید و او را منت دارید و با او سببی در میان میارید و شرک مگویید که این هدایت و غوایت و این برتری و فروتری همه از فضل و عدل اوست همه بارادت و حکم اوست قل إن الهدی هدی الله قل إن الفضل بید الله ...

... چون زنی کم با ندیم زیرک هشیار زن

شبلی را با حق رازی بود در میان گفت بار خدایا چون بود که حسین منصور را از میان ما بر گرفتی گفت رازی بوی دادم و سری با وی نمودم بنااهلان بیرون داد بوی آن فرود آوردم که دیدی

فرمان در آمد که یا محمد ص و تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون

تو پنداری که عتبه و شیبه و ولید بن مغیرة و بو جهل ترا می بینند کلا و لما ایشان دیده نامحرم دارند شایسته شواهد جمال تو نیند بگذار تا شوند گوشه دل خویش بایشان مشغول مدار یکی را بلال و سلمان و صهیب پرداز که مقبول شواهد مملکت و مرفوع درگاه احدیت ایشان اند یا محمد ص تو تصرف از میان بردار حکم ما را قابل باش و نعمت ما را شاکر این تخصیص هدایت و موهبت معرفت کار الهیت ما است و خاصیت ربوبیت ما این است که رب العالمین گفت یختص برحمته من یشاء ای بنعمته یختص من یشاء فقوم اختصهم الارزاق و قوم اختصهم بنعمة الاخلاق و قوم اختصهم بنعمة العبادة و آخرین بنعمة الارادة و آخرین بتوفیق الظاهر و آخرین بتحقیق السرایر و آخرین بعطاء الأبشار و آخرین بلقاء الاسرار

یقول الله تعالی و قوله الحق و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها و یختص برحمته من یشاء

مبهم فراهم گرفت و کس را معین نکرد تا امید داران در امید بیفزایند و ترسندگان در ترس بمانند که بنده را در مقام عبادت و طاعت به از اومید و ترس حالی نه بینی که رب العالمین بندگان را درین دو حال بستود گفت یرجون رحمته و یخافون عقابه

و نیز تنبیه میکند که بنده اگر چه در طاعت بغایت کوشش رسد و شرط بندگی بتمامی بجای آرد آخر الامر آن بود که رحمة الله او را رهاند و فی ذلک ما

روی عن النبی ص لا یدخل الجنة احد بعمله قیل و لا انت یا رسول الله قال و لا أنا الا ان یتغمدنی الله برحمته

میبدی
 
۲۶۷۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۵ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی ما کان لبشر هرگز روا نباشد مردمی را أن یؤتیه الله الکتاب که خدای او را نامه دهد و الحکم و النبوة و علم راست و پیغامبری دهد ثم یقول للناس پس آن گه فرا مردمان گوید کونوا عبادا لی من دون الله مرا بندگان باشید و مرا بخدایی گیرید فرود از الله و لکن کونوا ربانیین لکن چنین گفتند پیغامبران امت خویش را که بندگان خدا بید بما کنتم تعلمون الکتاب بآنچه کتاب من میدانید و بما کنتم تدرسون ۷۹ و بآنچه میخوانید از آن

و لا یأمرکم و نفرماید شما را خدای و نه هیچ بشری از پیغامبران أن تتخذوا الملایکة و النبیین أربابا که فریشتگان و پیغامبران را بخدایی گیرید أ یأمرکم بالکفر بکفر میفرماید شما را بعد إذ أنتم مسلمون ۸۰ پس آنکه شما مسلمانان باشید و گردن نهادگان

و إذ أخذ الله میثاق النبیین پیمان گرفت الله از پیغامبران لما آتیتکم من کتاب و حکمة که هر چه دهم هر گه که دهم شما را از نامه و دانش راست و پیغام محکم ثم جاءکم رسول پس آن گه بشما آید رسولی مصدق لما معکم استوار دار و گواه آن را که با شما است لتؤمنن به و لتنصرنه بگروید باو و یاری دهید او را قال أ أقررتم خدای گفت اقرار دادید بپیذیرفتن این پیمان از من و أخذتم علی ذلکم إصری و این پیمان بزرگ گران از من بستدید

قالوا أقررنا پیغامبران یک یک جواب دادند که اقرار دادیم قال فاشهدوا خدای گفت بر یکدیگر گواه بید و أنا معکم من الشاهدین ۸۱ و من با شماام از گواهان یکی ...

... أ فغیر دین الله یبغون بجز دین خدای و تصدیق محمد ص دینی خواهند جست

و له أسلم و خدای را گردن نهاد من فی السماوات و الأرض هر که در آسمانها و زمین کس است طوعا و کرها بعضی از میان جان و بعضی از بن دندان و إلیه یرجعون ۸۳ و همه را با وی خواهند برد

قل آمنا بالله بگوی ایمان آوردیم بخدای و ما أنزل علینا و هر چه فرو فرستاده آمد بر ما و ما أنزل علی إبراهیم و هر چه فرو فرستاده آمد بر ابراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و پیغامبران که از فرزندان یعقوب بودند و ما أوتی موسی و عیسی و هر چه موسی را دادند و عیسی را و النبیون من ربهم و هر چه دیگر پیغامبران را دادند از خداوند ایشان لا نفرق بین أحد منهم یکی را از پیغامبران جدا نکنیم در تصدیق بتکذیب و نحن له مسلمون ۸۴ و ما وی را گردن نهادگانیم و خویشتن فرا دادگان

میبدی
 
۲۶۷۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۷ - النوبة الاولى

 

... و ما تنفقوا من شی ء و هر چه نفقت کنید از هر چه کنید فإن الله به علیم ۹۲ خدای بآن دانا است

کل الطعام همه خوردنیها کان حلا لبنی إسراییل حلال و گشاده بود بنی اسراییل را إلا ما حرم إسراییل علی نفسه مگر آنچه یعقوب حرام کرد و بسته بر خویشتن من قبل أن تنزل التوراة پیش از آنکه تورات فرو فرستاده آمد قل فأتوا بالتوراة جهودان را گوی تورات بیارید فاتلوها إن کنتم صادقین ۹۴ بر خوانید اگر می راست گویید

فمن افتری علی الله الکذب من بعد ذلک ...

میبدی
 
۲۶۷۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون مفسران گفتند بر اینجا بهشت است و انفاق بیرون کردن زکاة از مال میگوید تا زکاة از مال بیرون نکنید و بدرویشان ندهید ببهشت نرسید این قول خطاب با توانگران است علی الخصوص و گفته اند که این خطاب با عامه مؤمنانست توانگران و درویشان هر کسی بر اندازه و توان خویش باین انفاق مخاطب است و آن از ایشان پسندیده

چنان که جای دیگر ایشان را در هزینه کردن و ایثار نمودن با فقر و فاقه بستود و بپسندید و گفت و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة

آن روز که این آیت آمد لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون زید بن حارثه آمد و اسپی آورد و گفت یا رسول الله هذا مما احبه

این اسپ دوست دارم خواهم که در راه خدای خرج کنم از من بپذیر مصطفی ص اسامة بن زید را بخواند و اسپ بوی داد زید دلتنگ گشت گفت من این از بهر صدقه آوردم مصطفی ص گفت اما ان الله قد قبلها منک

دل تنگ مکن یا زید که الله آن صدقه از تو پذیرفت و بو طلحه انصاری را بستانی بود برابر مسجد در آن نخل فراوان و آب روان چون این آیت آمد گفت یا رسول الله از مال خویش هیچ چیز دوست تر ازین بستان ندارم و خدای میگوید آنچه دوستر دارید خرج کنید تا بآن نواخت رسید که از من می پیوسید اکنون این بستان در راه خدا بصدقه دادم و امید دارم که مرا ذخیره ای باشد آن جهانی نزدیک خداوند عز و جل

مصطفی ص گفت بخ بخ ذلک مال رابح لک

نیک آمد نیک آمد سودمند است این مال ترا آن گه گفت یا ابا طلحه من چنان بینم که در خویشان خود نفقت کنی و صلة رحم در آن بجای آری بو طلحه همان کرد بابنای اعمام و نزدیکان خویش قسمت کرد و بایشان داد ابو ذر غفاری را مهمانی رسید بآن مهمان گفت که این ساعت مرا عذری است که بیرون نتوانم شد تو بفلان جایگه شو که شتران من ایستاده اند یکی نیکوتر فربه تر بیار تا خرج کنیم آن مهمان رفت و یکی ضعیف تر نزارتر بیاورد ابو ذر گفت این چه بود که کردی که آن نزارتر آوردی و فرمان من نبردی گفت آن فربه تر نیکوتر از آن نیاوردم تا روز حاجتت بود که حاجت ازین مهم تر افتد ابو ذر گفت حاجت من این است که با من در خاکست و مهم من این است که در گور با من قرین است این چنین است و بر سر این آنست که رب العالمین گفت لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون

در آثار بیارند که سایلی بر در ربیع خثیم باستاد ربیع گفت اطعموه سکرا او را شکر دهید گفتند یا ربیع او را شکر چه بکار آید او را طعام و خوردنی باید ربیع گفت ویحکم اطعموه سکرا فان الربیع یحب السکر و رب العالمین یقول لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون

و یقال احضر ذات یوم داره مجنونا و امر ان یتخذ له فالوذجا من السکر الأبیض فقیل له و کیف یدری هذا المجنون انه اتخذ من السکر الأبیض فقال هو لا یدری و لکن ربه یدری و روی ان ابن عمر کان یهوی جاریة فاشتراها و اعتقها فقیل له هویتها فاشتریتها ثم اعتقتها قبل ان تصیب منها فقرأ هذه الآیة لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون

آورده اند که زبیده مادر جعفر مصحفی ساخته بود نود پاره همه بزر نبشته آن گه مجلدها زر کرده مرصع بجواهر روزی از آن مصحف میخواند باین آیت رسید لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون آن در وی اثر کرد گفت من از مال و ملک خویش هیچیز دوست تر ازین مصحف ندارم آن گه زرگران و جوهریان را بخواند تا آن برگرفتند و بفروختند و در وجه آن عمارتها نهاد از حوضها و مصنعها که در بادیه فرمود

لن تنالوا البر اشتقاق بر از بر است و بر جای فراخ است و زمین گشاده و مؤمنان را بآن ابرار خوانند که دلهاشان فراخ است و سینه ها گشاده بحکم این آیت که گفت فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام و کافران را ضد این گفت و من یرد أن یضله یجعل صدره ضیقا حرجا و ازین جا بود که ابو ذر غفاری رض از مصطفی ص پرسید که بر چیست جواب داد لیس البر أن تولوا وجوهکم الآیة از بهر آنکه درین آیت افعال خیر و مکارم اخلاق فراخ بگفت و فراوان برداد پس معنی بر توسع است در افعال خیر و خدای عز و جل خود را بر خواند و بنده را بر نام نهاد اکنون بر بنده با خدا آنست که وی را مطیع و فرمان بردارست و بر خدا با بنده آنست که بر وی نیکوکار است و نوازنده و روزی گمارست

گفته اند که بر بر سه معاملت است یکی با خدا در معنی عبادت کردن و وی را پرستیدن و الیه الاشارة ...

... بقوله ص دخلت الجنة فسمعت فیها قراءة فقلت من هذا

قالوا حارثة بن نعمان کذلکم البر کذلکم البر و کان ابر الناس بامه

قال و ان من ابر البر صلة الرجل اهل ود ابیه بعد ان یولی ...

... بقوله ص البر شی ء هین وجه طلق و لسان لین

و ما تنفقوا من شی ء یعنی من صدقة فإن الله به علیم عالم بنیاتکم فیجازیکم علیه

قوله تعالی کل الطعام کان حلا لبنی إسراییل جهودان بر مصطفی ص منکر بودند که گوشت اشتر بحلال داشت و میخورد گفتند این بر ابراهیم ع حرام بود دین ابراهیم این بود و در تورات چنین خواندیم چونست که محمد ص در تحلیل گوشت شتر مخالفت دین ابراهیم میکند رب العالمین آن جهودان را درین آیت دروغ زن کرد و بیان کرد که گوشت شتر بر ابراهیم و بر فرزندان او حلال بود تا آن گه یعقوب ع بر خود حرام کرد پس علماء را اختلاف است که یعقوب چرا بر خود حرام کرد گفته اند که وی را بیماری رسید که در آن بیماری گوشت شتر و شیر شتر وی را ناسازگار بود پس دفع مضرت را بگذاشت خوردن آن و بر خود حرام کرد نه تحریم شرعی را ابن عباس و حسن گفتند یعقوب را علت عرق النساء پدید آمد نذر کرد که اگر خدای تعالی وی را از آن علت شفا دهد آن طعامی که دوست تر دارد خوردن آن بگذارد و بر خود حرام کند تقربا الی الله عز و جل پس گوشت و شیر شتر بر خود حرام کرد وفاء نذر خویش را ضحاک گفت سبب این عارض که یعقوب را رسید آن بود که قصد بیت المقدس داشت نذر کرد که اگر تندرست بی عیبی و رنجی به بیت المقدس فرود آید آخرترین فرزندان قربان کند خدای را عز و جل پس فریشته ای براه وی آمد و از وی مصارعت خواست یعقوب ع اجابت کرد ساعتی درهم آویختند آن گه فریشته دست بر گوشت ران یعقوب زد از آن علت عرق النساء پیدا شد

آن گه گفت با یعقوب این بآن کردم تا تو تندرست در بیت المقدس نروی تا فرزندت قربان نباید کرد بحکم نذر خویش پس رفت و در بیت المقدس شد و فراموش کرد آنچه فریشته وی را گفته بود قصد ذبح فرزند کرد فریشته ای آمد و گفت یا یعقوب تو از نذر خویش بیرون آمدی و مخرج پیدا شد لا سبیل لک الی ولدک

آن گه گفت لین شفانی الله لحرمت علی نفسی لحوم الإبل و البانها و روی انه قال لین شفاه الله لحرم علی نفسه العروق او طعاما فیه عرق فجعل بنوه بعد ذلک یتبعون العروق و یخرجونها من اللحم

پس جهودان بوی اقتدا کردند و آنچه یعقوب بر خود حرام کرد ایشان بر خود محرم داشتند آن گه دعوی کردند که این تحریم در تورات است رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد گفت قل فأتوا بالتوراة فاتلوها إن کنتم صادقین

اگر کسی گوید چونست که در آن آیت پیش إن الذین کفروا بعد إیمانهم گفت و در اینجای إن الذین کفروا و ماتوا صفت جهودان و ذم ایشان کرد پس آیت لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون که حدیث مؤمنان و ذکر انفاق ایشان است در آن پیوست آن گه دیگر باره بذم جهودان بازگشت بر عقب گفت کل الطعام کان حلا لبنی إسراییل یعنی که لن تنالوا البر در میان این دو قصه چه لایق است جواب آنست که رب العالمین در آن دو آیت ذم جهودان کرد و هزینه ایشان باطل کرد یعنی که آن هزینه ایشان با کفر است و طاعت با کفر مقبول نبود پس خطاب با مؤمنان گردانید که انفاق شما نه چون انفاق ایشان است از شما پذیریم و قبول کنیم چون باین شرط باشد که فرمودیم و آنچه بشرط خویش باشد من که خداوندم خود دانم و جزا دهم این است که گفت فإن الله به علیم آن گه باز بترتیب آیت پیش باز شد و تمامی ذم جهودان گفت فمن افتری علی الله الکذب

این هم چنانست که جای دیگر گفت و من أظلم ممن افتری علی الله کذبا و إنما یفتری الکذب الذین لا یؤمنون بآیات الله و أفتری علی الله کذبا أم به جنة و و یوم القیامة تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة گفته اند که دروغ بر دو قسم است یکی آنکه از بر خویش سخنی اختراع کند که آن را هیچ اصل نبود دیگر قسم آنست که در سخنی زیادت آرد یا از رمت و قاعده خویش بگرداند و آن را اصلی باشد این هر دو قسم ناپسندیده و نشان نفاق است مصطفی ص گفت دروغ بابی است از ابواب نفاق و فرمود چنان دیدم که مردی مرا گفتی بر خیز برخاستم دو مرد را دیدم یکی بر پای و یکی نشسته او که بر پای بود آهنی کژ در دهن این نشسته افگنده و یک گوشه دهن وی میکشید تا بسر دوش و دیگر جانب هم چنین پس هر دو طرف با هم می شد و دیگر باره قلاب در می افکند گفتم این چیست گفتند این دروغ زنی است هم این عذاب میکنند وی را در گور تا بقیامت میمون بن ابی شبیب می گفتند نامه ای می نبشتم کلمه ای فراز آمد که اگر بنویسم آراسته شود لیکن دروغ بود عزم کردم که ننویسم هاتفی آواز داد که یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة و صح

عن النبی ص انه قال ویل لمن یحدث فیکذب لیضحک به القوم ویل له ویل له ...

... اهل معانی گفتند که دروغ از آن حرام است که دل از آن می تباه شود و تاریک می گردد اما اگر بدروغ حاجت افتد و بر قصد مصلحت گوید و آن را نیز کاره بود پس حرام نباشد و از آن در دل هیچ تاریکی و کژی نیاید نه بینی که اگر مسلمانی از ظالمی بگریزد نه رواست که بوی راه نمونی کند بل که دروغ اینجا واجب است اگر خلاص مسلمانی در آنست و رسول ص خدا رخصت دادست بدروغ گفتن در سه جایگه یکی در حرب که عزم خویش با خصم راست نتوان گفتن دیگر در صلح دادن میان دو کس سدیگر کسی که دو زن دارد با هر یکی گوید که ترا دوستر دارم

و بزرگان دین چون حاجت افتادی بدروغ گفتن مصلحتی را تا توانستندی از دروغ پرهیز کردندی و سخن با معاریض گردانیدندی چنان که مطرف در نزدیک امیری شد امیر گفت چرا کمتر آیی بنزدیک ما جواب داد که تا از نزدیک امیر برفتم پهلو از زمین برنگرفته ام الا آنچه خدای نیرو داده است امیر پنداشت که او بیمار بوده است و آن سخن در نهاد خویش راست بود و شعبی کنیزک خویش را گفت اگر کسی مرا طلب کند تو دایره ای می برکش و دست خویش بران نه و گوی که درین جا نیست و معاذ جبل رض عامل عمر بود چون از عمل باز آمد عیال او گفت ما را چه آوردی معاذ گفت نگهبانی با من بود چیزی نتوانستم آورد یعنی که خداوند عز و جل با من بود زن او پنداشت که عمر بر وی مشرفی گماشته بود پس بخانه عمر شد آن زن و عتاب کرد و گفت معاذ امین رسول خدا ص بود و امین بو بکر

چونست که تو با وی مشرفی فرستادی عمر معاذ رض را بخواند و از وی پرسید که این زن چیست که میگوید معاذ معلوم وی کرد آنچه که گفته بود آن گه عمر بخندید و با وی نیکویی کرد ...

... میگوید یا محمد اعتقاد کن و قوم را خبر ده که این بیان که رفت از قول خداستو خدا بهر چه گفت و خبر داد راست گویست راست دان پاک دان همه دان جای دیگر گفت و من أصدق من الله حدیثا و من أصدق من الله قیلا آن کیست که راست سخن تر راست گوی تر از خدای است

فاتبعوا ملة إبراهیم حنیفا اشتقاق ملت از امللت الکتاب است و ملت و دین دو نام اند آن شرع را که خدای عز و جل نهاد میان بندگان بر زبان انبیاء تا بآن شرع بثواب آن جهانی رسند اهل معانی گفتند این شرع را دو طرف است یک طرف با حق دارد جل جلاله و یک طرف با بنده اما آنچه با حق دارد راه نمونی وی است بفرستادن پیغامبران و دعوت ایشان و فرو فرستادن کتاب است و بیان امر و نهی و اثبات حجت در آن و آنچه به بنده تعلق دارد اجابت دعوت پیغامبران است و امتثال اوامر و نواهی پس آن طرف که با حق دارد ملت گویند و آن طرف که با بنده دارد دین گویند

فاتبعوا ملة إبراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین این جواب ایشان است که بدعوی گفتند که دین ما دین ابراهیم است رب العالمین گفت که دین شما دین ابراهیم نیست که شما مشرکانید و ابراهیم هرگز مشرک نبود

میبدی
 
۲۶۷۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

... گفته اند انفاق بر سه رتبت است اول سخا دیگر جود سدیگر ایثار صاحب سخا بعضی دهد و بعضی ندهد صاحب جود بیشتر دهد و قدری ضرورت خود را بگذارد و صاحب ایثار همه بدهد و خود را و عیال را بخدا و رسول سپارد و این رتبت صدیق اکبرست که هر چه داشت بداد و در راه حق هزینه کرد و فی ذلک ما

روی ان عمر بن الخطاب قال امرنا رسول الله ص ان نتصدق فوافق ذلک مالا کان عندی فقلت الیوم اسبق ابا بکر ان سبقته فجیت بنصف مالی فقال رسول الله ص ما ذا ابقیت لاهلک فقلت مثله و اتی ابو بکر بکل ما عنده فقال یا أبا بکر ما ذا ابقیت لاهلک فقال الله و رسوله فقلت لا اسابقک الی شی ء ابدا

آن روز که مصطفی ص یاران را بر صدقه داشت و از ایشان در راه حق انفاق خواست عمر گفت آن روز مرا مالی جمع شده بود با خود گفتم اگر من روزی بر ابو بکر پیشی خواهم برد امروز آن روزست که من بر وی پیشی برم یک نیمه از آن مال برداشتم و بحضرت نبوی بردم مصطفی ص گفت عیال و زیردستان را چه گذاشتی یا عمر

عمر گفت چندان که آوردم ایشان را بگذاشتم گفت از آن پس بو بکر را دیدم که هر چه داشت همه آورده بود و خود را و عیال را هیچیزی بنگذاشته بود و مصطفی ص وی را میگوید اهل و عیال را چه بگذاشتی و بو بکر می گوید خدا و رسول او پس عمر گفت یا ابا بکر هرگز تا من باشم بتو نرسم

آورده اند که روزی عمر در خانه بو بکر شد اهل بیت وی را گفت که بو بکر بشب چه کند مگر نماز فراوان کند و تسبیح و تهلیل بسیار گوید ایشان گفتند نه که وی نماز بسیار نکند و آوازی ندهد لکن همه شب در پس زانو نشسته چون وقت سحر باشد نفسی بر آرد که از آن نفس وی همه خانه بوی جگر سوخته بگیرد

گفتم چه نهم پیش دو زلف تو نثار

گر هیچ بنزد چاکر آیی یک بار

پیشت بنهم این جگر سوخته زار

کاید جگر سوخته با مشک بکار

عمر آهی سرد برکشید گفت اگر نماز بودی کار وی با تسبیح و تهلیل فراوان بودی من نیز کردمی اما سوختن جگر را درمان ندانم

و ما تنفقوا من شی ء فإن الله به علیم یکی هزینه کند چشم بر پاداش و عوض نهاده یکی دل در دفع مضرت و بگردانیدن آفت بسته یکی بآن کند که الله می داند و می بیند که خود می گوید فإن الله به علیم و انشدوا فی معناه

یهتز للمعروف فی طلب العلی

لیذکر یوما عند سلمی شمایله

کل الطعام کان حلا لبنی إسراییل الآیة گفته اند که درین آیت بیان شرف و فضیلت پیغامبر ماست محمد ص بر یعقوب ع که یعقوب طعامی حلال بر خود حرام کرد و آن حرام بر وی مقرر کردند و وی را در آن تحریم بگذاشتند و محمد ص ماریه قبطیه را که بر خود حرام کرد او را در آن تحریم بنگذاشتند و آن گشاده بر وی بسته نکردند و تحلة ایمان وی را پدید کردند چنان که گفت عز اسمه قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم

وجهی دیگر گفته اند که بنی اسراییل کاری در خود گرفتند و التزام نمودند آن را که در اصل شریعت نه طاعت بود پس وفاء آن ایشان را لازم آمد و با ایشان تشدید رفت تا کار بر ایشان دشخوار شد و این در خبر است که مصطفی ص گفت ان بنی اسراییل شددوا علی انفسهم فشدد الله علیهم

پس نوبت که باین امت رسید آن تشدید بایشان نرفت و فضیلت و شرف مصطفی ص را کار بر ایشان آسان برگرفتند و آن چنان نذر که در مباحات رود آن را خود حکمی ننهادند و وفاء آن الزام نکردند آن وجه اول تفضیل مصطفی ص بر یعقوب ع است و این وجه دوم تفضیل امت محمد ص بر بنی اسراییل

میبدی
 
۲۶۸۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثانیة

 

... فصل فی فضایل مکة

اکنون پیش از آنکه در تفسیر و معانی خوض کنیم از فضایل مکه و خصایص کعبه طرفی بر گوییم هم از کتاب خدا عز اسمه و هم از سنت مصطفی ص قال الله جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس و و إذ جعلنا البیت مثابة للناس و أمنا و و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسماعیل و طهر بیتی للطایفین و إنما أمرت أن أعبد رب هذه البلدة الذی حرمها و رب اجعل هذا البلد آمنا و و إذ بوأنا لإبراهیم مکان البیت و لیطوفوا بالبیت العتیق و فاذکروا الله عند المشعر الحرام و أ جعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام و إن الصفا و المروة من شعایر الله و و أذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا الی غیر ذلک من الآیات الدالة علی شرفها و فضلها این آیات هر یکی بر وجهی دلالت کند بر شرف کعبه و فضیلت آن و بزرگواری و کرامت آن نزدیک خداوند عز و جل آن را عتیق خواند و عتیق کریم است و از دعوی جباران آزاد یعنی که بزرگوارست آن خانه بنزدیک خداوند عز و جل و آزاد است که هرگز هیچ جبار سرکش دعوی در آن نکرد و قصد آن نکرد مسجد حرام خواند و شهر حرام و بیت حرام یعنی که با آزرم است و با شکوه و با وقار بازگشتن گاه جهانیان و جای امن ایشان و نزول گاه انبیاء و مستقر دوستان منبع نبوت و رسالت و مهبط وحی و قرآن

و از دلایل سنت بر شرف آن بقعت آنست که مصطفی ص گفت آن گه که بر خروره بیستاد و الله انی لاعلم انک أحب البلاد الی الله و احب الارض الی الله و لو لا ان المشرکین اخرجونی منک ما خرجت

و قال ص ان الارض دحیت من مکة و أول من طاف بالبیت الملایکة و ما من نبی هرب من قومه الی الله الا هرب الی الکعبة یعبد الله فیها حتی یموت و ان قبر نوح و هود و شعیب و صالح فیما بین زمزم و المقام و ان حول الکعبة لقبور ثلاثمایة نبی و ان بین الرکن الیمانی الی الأسود لقبر سبعین نبیا و ان بین الصفا و المروة لقبر سبعین الف نبی

و روی ان اسماعیل بن ابراهیم ع شکا الی ربه حر مکة فأوحی الله الیه انی افتح علیک بابا من الجنة فی الحجر یجری علیک الریح و الروح الی یوم القیامة و قال ص ان ما بین الرکن الیمانی و الرکن الأسود روضة من ریاض الجنة و ما من احد یدعو الله عند الرکن الأسود و عند الرکن الیمانی و عند المیزاب الا استجاب الله له الدعاء

و قال من نظر الی البیت ایمانا و احتسابا غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و من صلی خلف المقام رکعتین غفر له و یحشر فی الآمنین یوم القیامة و من صبر علی حر مکة ساعة من النهار تباعدت منه النار مسیرة خمسمایة عام ...

... و قال علیه السلام ان الرکن و المقام یأتیان یوم القیامة کل واحد منهما مثل ابی قبیس لهما عینان و شفتان یشهدان لمن وافاهما

و قال وهب بن منبه مکتوب فی التورات ان الله عز و جل یبعث یوم القیامة سبعمایة الف ملک من الملایکة المقربین بید کل واحد منهم سلسلة من ذهب الی البیت الحرام فیقال لهم اذهبوا الی البیت الحرام فزموه بهذه السلاسل ثم قودوه الی المحشر فیأتونه فیزمونه بسبعمایة الف سلسلة من ذهب ثم یمدونه و ملک ینادی یا کعبة الله سیری فتقول لست بسایرة حتی اعطی سؤلی فینادی ملک من جو السماء سلی فتقول الکعبة یا رب شفعنی فی جیرتی الذین دفنوا حولی من المؤمنین فیقول الله سبحانه قد أوتیت سؤلک قال فیحشر موتی مکة من قبورهم بیض الوجوه کلهم محرمین مجتمعین یلبون

ثم تقول الملایکة سیری یا کعبة الله فتقول لست بسایرة حتی اعطی سؤلی فینادی ملک من جو السماء سلی تعطی فتقول الکعبة یا رب عبادک المذنبون الذین وفدوا الی من کل فج عمیق شعثا غبرا قد ترکوا الأهلین و الاولاد و خرجوا شوقا الی زایرین طایفین حتی قضوا مناسکهم کما امرتهم فاسألک ان تؤمنهم من الفزع الاکبر فتشفعنی فیهم و تجمعهم حولی فینادی الملک ان منهم من ارتکب الذنوب و اصر علی الکبایر حتی وجبت له النار فتقول الکعبة انما اسألک الشفاعة لأهل الذنوب العظام فیقول الله تعالی قد شفعتک فیهم و أعطیتک سؤلک فینادی مناد من جو السماء الا من زار الکعبة فلیعتزل من بین الناس فیعتزلون فیجمعهم الله حول البیت الحرام بیض الوجوه آمنین من النار یطوفون و یلبون ثم ینادی ملک من جو السماء الا یا کعبة الله سیری فتقول الکعبة لبیک لبیک و الخیر فی یدیک لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمة لک و الملک لک لا شریک لک ثم یمدونها الی المحشر ...

... میگوید اول خانه که در آن برکت کردند و نشانی ساختند جهانیان را تا آن را زیارت کنند و قبله خود سازند و خدای را در آن عبادت کنند آنست که به بکة

ابن عباس کلبی و حسن همین تفسیر کردند قالوا هو اول بیت وضع للناس یحجون الیه و یعبد الله فیه برین قول بیت بمعنی مسجد است کقوله أن تبوءا لقومکما بمصر بیوتا ای مساجد و کقوله تعالی فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یعنی المساجد

و ابو ذر از مصطفی ص پرسید که اول مسجد که مردمان را نهادند در روی زمین کدام است مصطفی ص گفت مسجد حرام ابو ذر گفت و بعد از آن کدام مصطفی ص گفت بعد از آن مسجد اقصی گفت میان آن هر دو چند زمان بود مصطفی ص گفت چهل سال آن گه گفت ...

... قومی گفتند اعتبار این اولیت بزمان است نه بشرف و منزلت یعنی هو اول بیت ظهر علی وجه الماء عند خلق السماء و الارض خلقه الله قبل الأرض بألفی عام و کان زبدة بیضاء علی الماء فدحیت الارض من تحته

و قیل هو اول بیت بعد الطوفان و هو الذی قال تعالی و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و قیل هو اول بیت بناه آدم و اتخذه قبلة و فی ذلک ما

روی ان الله عز و جل انزل من السماء یاقوتة من یواقیت الجنة لها بابان من زمرد اخضر باب شرقی و باب غربی و فیها قنادیل من الجنة فوضعها علی موضع البیت ثم قال یا آدم انی اهبطت لک بیتا تطوف به کما یطاف حول عرشی و تصلی عنده کما یصلی عند عرشی ...

... مبارکا من البرکة و هی ثبوت الخیر فی الشی ء ثبوت الماء فی البرکة و سمیت البرکة لثبوت الماء فیها

و هدی للعالمین آن خانه از خداوند عز و جل راه نمونی ست بندگان را سوی حق و شناخت قبله حق گفته اند که کعبه قبله اهل مسجد است و مسجد قبله اهل حرم و جمله حرم قبله اهل زمین

روی أن النبی ص قال من صلی فی المسجد الحرام رکعتین فکأنما صلی فی مسجدی الف رکعة و من صلی فی مسجدی صلاة کانت افضل من الف صلاة فیما سواه من البلدان ثم ما اعلم الیوم علی وجه الارض بلدة یرفع فیها من الحسنات بکل واحدة منها مایة الف ما یرفع من مکة ثم ما اعلم من بلدة علی وجه الارض انه یکتب لمن صلی فیها رکعتین واحدة بمایة الف صلاة ما یکتب بمکة و ما اعلم من بلدة علی وجه الارض یتصدق فیها بدرهم واحد یکتب له الف درهم ما یکتب بمکة و ما اعلم علی وجه الأرض بلدة فیها شراب الأبرار الا زمزم و هی بمکة و ما اعلم علی وجه الارض مصلی الاخیار الا بمکة و ما اعلم علی وجه الارض بلدة ان احد یمشی فیها مشیا یکون مشیته تلک تکفیرا لخطایاه و انحطاطا لذنوبه کما یحط الورق من الشجرة الا بمکة

قوله فیه آیات بینات در آن خانه نشانهای روشن است آن گه بر عقب آن نشانها را تفسیر کرد مقام إبراهیم گفته اند که همه مسجد هم کعبه و هم جز از آن مقام ابراهیم ع است و در سیاق این آیت این وجه مستقیم تر است و گفته اند مقام ابراهیم که درین آیت نامزد است آن سنگ است که اکنون هنوز بجای است دو قدم درو نشسته یکی چپ و یکی راست که فرا پیش خانه نهاده اند برابر مشرق و پوشیده می دارند در حقه و غلاف و طیب و ازین وجه است قراءت آن کس که خواند فیه آیة بینة علی التوحید

و قصه مقام ابراهیم و بدو کار او آن است که از ابن عباس روایت کردند گفت ابراهیم اسماعیل و هاجر را به مکه برد و آن جا بنشاند روزگاری بر آمد تا جرهمیان بایشان فرو آمدند و اسماعیل زن خواست از جرهم و مادر وی هاجر از دنیا رفته ابراهیم آن جا که بود از ساره دستوری خواست تا به مکه شود بزیارت ایشان ساره شرط کرد و با وی پیمان بست که زیارت کند و از مرکوب فرو نیاید تا باز گردد ابراهیم ع آمد و اسماعیل ع بیرون از حرم بصید بود ابراهیم گفت زن اسماعیل را این صاحبک شوهرت کجا است جواب داد لیس هاهنا ذهب یتصید این جا نیست بصید رفته است گفت هیچ طعامی و شرابی هست که مهمان داری کنی گفت نه بنزدیک من نه کس است نه طعام ابراهیم گفت چون شوهرت باز آید سلام بدو رسان و بگوی عتبه در سرای بگردان این سخن بگفت و بازگشت پس اسماعیل باز آمد و بوی پدر شنید و آن زن قصه با وی بگفت و پیغام بگزارد اسماعیل وی را طلاق داد و زنی دیگر خواست بعد از روزگاری ابراهیم باز آمد هم بران عهد و پیمان که با ساره بسته بود اسماعیل بصید بود گفت این صاحبک جواب داد که اسماعیل بصید است هم اکنون در رسد ان شاء الله فرود آی و بیاسای که رحمت خدای بر تو باد گفت هیچ توانی که مهمان داری کنی

گفت آری توانم گوشت آورد و شیر آورد ابراهیم ایشان را دعا گفت و برکت خواست آن گه گفت فرود آی تا ترا موی سر بشویم و راست کنم ابراهیم فرو نیامد که با ساره عهد کرده بود که فرو نیاید زن اسماعیل رفت و آن سنگ بیاورد و سوی راست ابراهیم فرو نهاد ابراهیم قدم بر آن نهاد و اثر قدم ابراهیم در آن نشست و یک نیمه سر وی بشست آن گه سنگ با سوی چپ برد و ابراهیم قدم دیگر بر آن نهاد و اثر قدم در آن نشست و نیمه چپ وی بشست آن گه گفت چون شوهرت باز آید سلام من برسان و گوی عتبه در سرایت راست بیستاد نگه دار

پس چون اسماعیل باز آمد قصه با وی بگفت و اثر هر دو قدم وی باو نمود اسماعیل گفت ذاک ابراهیم علیه السلام

روی عبد الله بن عمر قال سمعت رسول الله یقول الرکن و المقام یاقوتتان من یاقوت الجنة طمس نورهما و لولا ان طمس نورهما لاضاء بین المشرق و المغرب

قوله و من دخله کان آمنا این أمن از دعوت ابراهیم ع است که گفت رب اجعل هذا بلدا آمنا ابراهیم دعا کرد تا مکه حرمی بود ایمن چنان که هر جایی که گریزد ایمن بود که او را نرنجانند و هر صید و وحش که در آن شود ایمن روی که او را نگیرند و آهو و سگ هر دو بهم بسازند رب العالمین آن دعاء وی اجابت کرد و در آن منت بر ابراهیم و بر جهانیان نهاد و گفت أ و لم یروا أنا جعلنا حرما آمنا و یتخطف الناس من حولهم جای دیگر گفت مثابة للناس و أمنا و و آمنهم من خوف در روزگاری که مشرکان حرم می داشتند آن را چندان حرمت داشتند که اگر کسی خونی عظیم کردی و در آن خانه گریختی از ثار آن ایمن گشتی و اکنون هر که از حاج و از معتمران و زایران باخلاص و با توبه آنجا درشد از آتش ایمن است

ابو النجم الصوفی مردی قرشی بود گفتا شبی طواف می کردم گفتم یا سیدی تو گفته ای و من دخله کان آمنا هر که در خانه کعبه شود ایمن است از چه چیز ایمن است گفتا هاتفی آواز داد که آمنا من النار یعنی از آتش دوزخ ایمن است

عن انس بن مالک قال قال رسول الله ص من مات فی احد الحرمین بعثه الله من الآمنین

قوله و لله علی الناس حج البیت حمزة و علی و حفص حج البیت بکسر حا خوانند باقی بفتح خوانند و بکسر لغت تمیم است و بفتح لغت اهل حجاز و فرق آن است که چون بفتح گویی مصدر است و بکسر اسم عمل و معنی حج قصد است و لله علی الناس این لام را لام ایجاب و الزام گویند یعنی که فرض است و واجب حج کردن بر مردمان یعنی بر آن کس که مسلمان باشد و عاقل و بالغ و آزاد و مستطیع این پنج شرط است هر که در وی مجتمع گردد حج بر وی لازم گردد و اولی تر آنکه با وجود شرایط تقدیم کند و تأخیر نیفکند لقوله تعالی استبقوا الخیرات ...

... اما چون تأخیر کند بی عذری بر خطر آن بود که بمیرد پیش از اداء حج و آنکه عاصی بر الله رسد و حج در ترکه او واجب شود اگر چه وصیت نکند همچون دینها و حقها که از آدمیان بر وی بود بریده روایت کرد گفت زنی پیش مصطفی ص در آمد گفت یا رسول الله ان امی ماتت و لا تحج أ فاحج عنها قال نعم حجی عن امک

و روی ابن عباس ان امرأة من خثعم أتت النبی ص فقالت یا رسول الله ان فریضة الله فی الحج علی عباده ادرکت ابی شیخا کبیرا لا یستطیع ان یستمسک علی الراحلة أ فاحج عنه قال نعم قالت أ ینفعه ذلک قال نعم کما لو کان علی ابیک دین فقضیته نفعه

این دو خبر دلیل اند که نیابت در فرض حج رواست در حال حیات و در حال ممات ...

... و از استطاعت آنست که راه آسان و ایمن بود بی دریای مخطر و بی راهزن و قصد دشمن و بی مکس و خفارة و رصد روی ابو امامة قال قال رسول الله ص من لم یمنعه فی الحج حاجة او مرض حابس او سلطان جایر فمات فلیمت ان شاء یهودیا او نصرانیا

قوله تعالی و من کفر فإن الله غنی عن العالمین کفر این جا جحود است بقول ابن عباس و جماعتی از مفسران و معنی آنست که هر که در دین حج فریضه نبیند بر توانا و ترک حج معصیت نبیند از توانا الله غنی است از جهانیان یعنی که تا بداند این جاحد که بر خود زیان کرد که جحود آورد نه بر الله که الله بی نیاز است وی را حاجت نیست بطاعت مطیعان و عمل عاملان بنده اگر عمل کند خود را سود کند که بثواب و نفع آن رسد و اگر معصیت کند بر خود زیان کند که از ثواب درماند

قوله قل یا أهل الکتاب الآیة اگر کسی سؤال کند که چون است که جهودان و ترسایان اگر بمقتضی کتاب عمل کنند یا نکنند ایشان را اهل کتاب گویند گاه بر سبیل مدح و گاه بر سبیل ذم و مسلمانان را جز بر طریق مدح اهل قرآن نگویند تا ایمان و عمل نبود این نام بر ایشان نیوفتد ...

... قل یا أهل الکتاب لم تصدون عن سبیل الله من آمن تبغونها عوجا و أنتم شهداء الآیة البغیة الطلبة یقال بغیته کذا و بغیت له و ابغنی شییا ای ابغ لی تبغونها عوجا ای تبغون لها عوجا بالشبه التی تلبسون بها علی سفلتکم هر کژی که درک آن بفکرت بود عوج گویند بکسر عین و هر چه درک آن بچشم بود عوج گویند بفتح عین این جا کژی راه دین میخواهد که درک آن بفکرت بود میگوید که شما عیب و کژی میجویید راهی را که الله راست نهاد و خود میدانید و گواهانید براستی آن راه و آن آنست که در تورات خوانده اید که ان الدین عند الله الاسلام و ان محمدا رسول الله و لفظ شهادت دو معنی را استعمال کنند یکی معرفت عقل و دیگر عقد زبان اما معرفت عقل آنست که گفت أو ألقی السمع و هو شهید ای عارف بعقله

اما عقد زبان آنست که گفت فاشهدوا و أنا معکم من الشاهدین و بر هر دو معنی و أنتم شهداء تفسیر کرده اند یعنی و انتم عقلاء تعرفون ذلک بعقولکم و قیل أنتم شهداء ای انتم قد اخذ علیکم العهد بقوله و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب الآیة و قیل و أنتم شهدتم بنبوته قبل بعثته

قوله یا أیها الذین آمنوا إن تطیعوا فریقا من الذین أوتوا الکتاب الایة

این در شأن اوس و خزرج فرو آمد که قومی جهودان میان ایشان اغرا کردند و قصد آن کردند که ایشان را در فتنه افکنند و از دین برگردانند رب العالمین گفت اگر شما فرمان برید گروهی را از اهل تورات و آن گروه عالمان ایشان بودند و از بهر آن گروه مخصوص کرد که نه هم چنان بودند نه بینی که گفت من أهل الکتاب أمة قایمة یتلون آیات الله تخصیص از آنست که تا این گروه پسندیده در تحت آن خطاب نشوند میگوید اگر شما ایشان را فرمان برید شما را از ایمان باز پس آرند و ایمان را دو طرف است یکی ابتدا که بنده در روش آید و آهنگ ایمان دارد دیگر کمال ایمان چنان که در وصف ایشان گفت إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم الآیة و درین آیت که گفت یردوکم بعد إیمانکم کافرین ابتداء ایمان خواهد نه کمال ایمان که آن کس که بکمال ایمان رسد محال باشد که وی را باز پس آرند بزرگان دین ازین جا گفته اند ما رجع من رجع الا من الطریق

قوله تعالی و کیف تکفرون و أنتم تتلی علیکم آیات الله و فیکم رسوله این آیت از بزرگترین آیتهای قرآن است در شأن دین که دین بکتاب و سنت رسول وی است و مرد مخاطب بآنست و محجوج بآن و ایمان سمعی است جای دیگر میگوید و ما لکم لا تؤمنون بالله و الرسول یدعوکم لتؤمنوا بربکم

ثم قال و من یعتصم بالله فقد هدی إلی صراط مستقیم اعتصام و تفویض و توکل و استسلام بر ترتیب مقامات روندگان نهادند اول اعتصام است و آخر استسلام

اعتصام در منازل اهل بدایت است و استسلام در مقامات اهل نهایت اولیاء را اعتصام فرمودند چنان که گفت و اعتصموا بحبل الله جمیعا انبیاء را استسلام فرمودند چنان که گفت أسلم قال أسلمت لرب العالمین ازین جاست که اهل تحقیق گفتند الاعتصام للمحجوبین فاما اهل الحقایق فهم فی القبضة و صراط مستقیم درین آیت همانست که مؤمنین بدعا خواستند که اهدنا الصراط المستقیم و مصطفی ص را فرمان آمد که بندگان را بران خوان و ذلک فی قوله ادع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و مصطفی ص بحکم فرمان خلق خدای را بران خواند و ذلک فی قوله و أن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه

میبدی
 
 
۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۵۵۱