گنجور

 
۲۶۰۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الثانیة

 

... و بدو تیمم آنست که عایشه روایت کند و این خبر در صحیح است گفت یا رسول خدا ص در بعضی از سفرها بیرون شدیم چون به ذات الجیش رسیدیم عقد من گم شد و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود مصطفی ص آنجا بیستاد و مردمان برجستن آن برخاستند مردمان ابو بکر را گفتند بینی که عایشه چه کرد رسول خدا و یاران را اینجا موقوف کرد و با هیچ کس قطره ای آب نه در دشتی خشک

ابو بکر آمد نزدیک مصطفی ص و مصطفی سر در کنار من نهاده بود و در خواب شده و مرا گفت که رسول خدا را اینجا در زمینی خشک بی آب بداشتی و با کس قطره ای آب نه و با من عتاب میکرد و آنچه الله خواست میگفت و سر دست در پهلوی من میزد مصطفی ص سر بر کنار من داشت در خواب و من نمیتوانستم جنبیدن که نباید که بیدار شود آنجا بودیم چون بامداد شد قطره ای آب نبود جبرییل آمد و فرمان آورد بتیمم سید بن حضیر گفت ما هی بأول برکتکم یا آل ابی بکر و چون شتر بر کردیم بر گرفتن را عقد من از زیر پهلوی شتر بیرون آمد ۶۵ اما کیفیت تیمم آنست که چون وقت نماز درآید اول آب طلب کند اگر آب نیابد یا چندان یابد که خوردن وی را و رفیقان وی را چیزی بسر نیاید یا در راه آب دزدی باشد یا کسی یا چیزی که از وی ترسد یا آب ملک دیگری بود و بوی نفروشد مگر بزیادت قیمت آن یا جراحتی دارد یا بیماری که اگر آب بکار دارد هالک شود یا خطر آن بود که بیماری دراز شود چون این عذرها ظاهر بود و وقت نماز درآمده باشد جایی که خاک پاک باشد طلب کند چنان که در آن هیچ نجاستی نبود و مستعمل نباشد و بیرون از خاک جوهری دیگر چون زرنیخ و گچ و آهک و سرمه در آن نبود و نه آمیغ زعفران و مشک و ذریره و امثال آن آن گه هر دو دست بر آن زند چنان که گرد برخیزد و انگشتان بهم باز نهد و نیت استباحت نماز کند نه نیت رفع حدث و جمله روی خویش بآن مسح کند و بر وی نیست که بتکلف خاک بمیان مویها رساند پس اگر انگشتری دارد بیرون کند و دیگر باره دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتهاء چپ بر پشت انگشتان راست نهد و بر پشت کف براند چون بکوع رسد سر انگشتان در خود گیرد و بر کناره ساعد نهد پس این باطن انگشتان دست چپ برین صفت بر پشت ساعد راست براند تا بمرفق آن گه باطن کف چپ بر باطن ساعد راست نهد و ابهام بردارد و براند تا بکوع چون بکوع رسد باطن ابهام جهت پشت ابهام راست براند

پس دست راست بر دست چپ همچنین کند که گفتیم و براند و بدین صفت که بیان کردیم آن را مسح کند آن گه کف هر دو دست بهم درمالد و انگشتان بمیان یکدیگر برآرد و بمالد و اگر زیادت ازین کند چندان که غبار بجمله دست رسد روا باشد و آن گه باین یک تیمم یک فریضه نماز بیش نگزارد و نوافل چندان که خواهد و چون فریضه دیگر خواهد کرد دیگر بار تیمم کند این شرح و بیان مذهب شافعی است و ابو حنیفه در بعضی ازین مسایل می خلاف کند گفت وقت نماز درآمدن در تیمم شرط نیست و طلب آب کردن پیش از تیمم واجب نیست و گفت بیک تیمم بیش از یک فریضه گزاردن رواست هم چنان که بیک طهارت چندان که خواهد فرایض نماز گزارد تیمم همچنانست و گفت در تیمم اعتبار بخاک نیست بلکه اگر دست بر سنگ سخت زند و مسح کند رواست و هر چه از جنس زمین بود چون کحل و زرنیخ و گچ و سنگ و مثل آن تیمم بر آن روا بیند و بمذهب مالک اعتبار بزمین است و هر چه بزمین متصل چون درخت و نبات اگر دست بر درخت زند و مسح کند روا بیند و ثوری و اوزاعی درین بیفزودند و گفتند اعتبار بزمین و هر چه بر زمین است اگرچه متصل نباشد تا آن حد که اگر بر زمین برف و تگرگ بود دست بر برف و تگرگ زند و مسح کند روا دارند اما شافعی گفت اعتبار بخاکست که مصطفی ص خاک مخصوص کرد گفت و جعل ترابها لنا طهورا

و طلب آب واجب است که الله گفت فلم تجدوا ماء فتیمموا و تا طلب در پیش نبود فلم تجدوا معنی ندهد و قصد کردن بزمین نقل خاک را واجب است که الله گفت فتیمموا صعیدا طیبا ...

... یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم ابن عباس گفت رسول خدا ص با دانشمندان جهودان سخن گفت عبد الله صوریا و کعب اسید و مالک ضیف گفت یا معشر الیهود از خدا بترسید و مسلمان شوید که شما میدانید که من راست میگویم و آنچه آوردم حق است و راست ایشان منکر شدند و بر کفر خویش اصرار نمودند رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد که ای اهل تورات ایمان آرید به محمد و به قرآن که فرو فرستادیم استوار گیر و گواه آن تورات که با شما است

من قبل أن نطمس وجوها فنردها علی أدبارها طمس آنست که چشم و بینی و دهن و حاجب همه از آن محو کنند و رویها همچون پایهای شتر کنند و همچون قفاهای ایشان کنند أو نلعنهم کما لعنا أصحاب السبت ای نجعلهم قردة و خنازیر کما فعلنا بأوایلهم اگر کسی پرسد چون که ایشان را بیم داد بعقوبت طمس اگر ایمان نیارند پس ایمان نیاوردند و عقوبت طمس بر ایشان هم نرفت

جواب آنست بقول مبرد که این وعید در حق جهودان باقی است و منتظر که پیش از قیامت بایشان در رسد لا محالة تحقیق این وعید را و گفته اند این وعید بشرط آن بود که اگر از ایشان هیچکس مسلمان نشود ایشان را روی بگردانند پس عبد الله سلام و اصحاب وی و کعب احبار مسلمان شدند و این عقوبت از باقی برداشتند آن روز که این آیت فرو آمد عبد الله سلام این وعید بشنید پیش از آنکه باهل خود بازگشت آمد بر رسول خدا گفت یا رسول الله از آن پس که آن وعید بشنیدم ترسیدم که اگر مرا روی باز پس گردانند پیش از آنکه بتو رسم و عمر خطاب این آیت بر کعب احبار خواند کعب از بیم آنکه این عقوبت درو رسد گفت یا رب آمنت یا رب اسلمت

قول حسن و مجاهد و سعید جبیر درین سؤال آنست که طمس ایشان ارتداد ایشان بود یعنی که جهودان پیش از مبعث مصطفی ص بوی ایمان داشتند و پس از مبعث وی بوی کافر شدند روی دل ایشان از آن هدی و بصیرت که در آن بودند برگردانیدند و در کفر و ضلالت بماندند و قال ابن زید طمسهم محو آثارهم من وجوههم و نواحیهم التی هم بها

فنردها علی أدبارها حتی یعودوا الی حیث جاءوا منه بدیا و هو الشام ذلک فی اجلاء بنی النضیر الی الشام قصة طویلة

و کان أمر الله مفعولا لا راد لحکمه و لا ناقض لأمره میگوید کاری که الله گوید که کنم آن در حکم وی کردنی است معنی دیگر فرمانی که الله دهد بآن کار کردنی است ابو مسلم خلیلی را گفتند استاد کعب احبار که چه چیز ترا بر مسلمان شدن داشت که در روزگار رسول خدا و در روز ابو بکر مسلمان نشدی گفت آواز قرآن خوانی شنیدم از لشکرگاه سپاه عمر خطاب در شام که این آیت میخواند همه شب بر روی خود میترسیدم که نباید که صورت من مطموس شود بامداد پگاه آمدم و مسلمان شدم

میبدی
 
۲۶۰۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الثالثة

 

... سیوم را گفت و نضع الموازین القسط لیوم القیامة

چهارم را گفت فریق فی الجنة و فریق فی السعیر اما مقام سیاست و هیبت آنست که در بدو محشر رب العالمین خلق اولین و آخرین را از ابتداء آفرینش تا منتهی عالم بیک نفخه اسرافیلی همه را در بسیط قیامت حاضر کند سر و پای برهنه تشنه و گرسنه سر در پیش افکنده بکار خود درمانده آفتاب گرم زیر سر فرو آمده و نفس گرم و سوز دل در آن پیوسته و آتش خجل و تشویر در جان افتاده از زیر هر تار موی چشمه عرق روان شده مصطفی ص گفت کس بود که تا بدو زانو در عرق نشیند کس بود که تا کمرگاه کس بود که تا برابر گوش و نزدیک آن بود که در عرق غرق شود در آثار بیارند که بیم و اندوه بجایی رسد که یکی گوید بار خدایا برهان ما را ازین بیم و ازین اندوه خواه ببهشت خواه بدوزخ سیصد سال بدین صفت در آن عرصات بمانند نه طاقت خاموشی نه زهره سخن گفتن نه روی گریختن نه جای آرمیدن

مؤمنان و کافران استاده مدهوش و حزین ...

... چه بود که برای فرزندان شفاعت کنی بالله تا کار میان بندگان برگزارد آدم گوید من نه مرد این کارم که من بخود درمانده ام روید بر نوح تا وی شفاعت کند بر نوح روند جواب همان شنوند بر ابراهیم روند جواب همان شنوند

موسی و عیسی همان گویند مصطفی ص گفت آن گه بر من آیند من برخیزم پیش عرش ملک بسجود درآیم آن گه فرمان آید از حضرت عزت که یا محمد چه کار داری و چه خواهی و خود عز جلاله داناتر بر آنچه من خواهم گویم بار خدایا ما را وعده شفاعت داده ای در خلق خویش اکنون میخواهم که ایشان را ازین انتظار و حیرت برهانی و کار برگزاری و حکم کنی رب العالمین گوید قد شفعتک انا آتیکم اقضی بینکم

قال رسول الله ص فارجع فأقف مع الناس فبینا نحن وقوف اذ سمعنا حسا من السماء شدیدا ...

... و آن گه هر پیغامبری را که بقومی فرستاده بودند از وی این سؤال کنند و امت وی همان جواب دهند که امت نوح دادند و از پیغامبران کس باشد که میآید و از امت وی ده کس با وی باشند که بوی ایمان آورده بودند و کس بود که پنج کس بود که دو و کس بود که یکی لوط میآید و با وی دو دخترک وی باشند پس آن گه رب العالمین پیغامبران را گوید پیغام ۶۶رسانیدید ایشان گویند رسانیدیم و امت ایشان انکار کنند رب العالمین گواه خواهد پیغامبران گویند امت محمد ص گواهان مااند بتبلیغ رسالت آن گه فرمان آید که ای جبرییل امت محمد را حاضر کن تا گواهی دهند که ما داور دادگرانیم حکمی که کنیم بعد از ظهور حجت و ثبوت شهادت کنیم امت محمد بیایند تا گواهی دهند کافران گویند شما پسینان بودید از قصه و داستان ما چه خبر داشتید که ما را ندیدید ایشان گویند ما در محکم تنزیل قرآن مجید خواندیم و دانستیم کذبت قوم نوح المرسلین کذبت عاد المرسلین کذبت ثمود المرسلین کذبت قوم لوط المرسلین کذب أصحاب الأیکة المرسلین و کذبوا و اتبعوا أهواءهم آن گه کافران تزکیت ایشان خواهند

فرمان آید که ای جبرییل محمد را حاضر کن تا اینان را تزکیت کند جبرییل برود و میکاییل و اسرافیل با وی مصطفی ص را بر براق نشانند با لواء کرامت و تاج ولایت ابو بکر بر راست او و عمر بر چپ او و عثمان از پس و علی ع از پیش منبری نهاده از یاقوت سرخ برابر عرش مجید مصطفی ص بمنبر برآید از حضرت عزت ندا آید که ای محمد انبیاء دعوی کردند که ما رسالت رسانیدیم و پیغام گزاردیم بیگانگان منکر شدند امت تو پیغامبران را گواهی دادند اکنون تزکیت گواهان میخواهند رسول ص ایشان را تزکیت کند گوید بار خدایا راستگویانند و نیک مردانند و تو خود گفته ای بار خدایا که بهینه امت ایشان اند کنتم خیر أمة جعلناکم أمة وسطا رب العالمین گوید گواهی شان قبول کردم و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت و دوستان را مثوبت و رحمت آن گه پیغامبران گویند بار خدایا امت احمد را بر ما حقی واجب گشت که بتبلیغ رسالت ما گواهی دادند بار خدایا اگر در میان ایشان گناهکاریست آن معصیت وی در کار ما کن و بفضل خود او را بیامرز رب العالمین گوید بیک شهادت که از بهر شما دادند مستوجب شفاعت شما گشتند و حق ایشان بر شما واجب گشت پس من خود چه سازم ایشان را از کرامت و نواخت که هفتاد سال از بهر من در سرای بلا غم خوردند و بار بلاء ما کشیدند و به یگانگی ما گواهی دادند جز بر راستی و دوستی نرفتند

راست کاری پیشه کن کاندر مصاف رستخیز ...

... یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری سکر مستی است و مستی بر تفاوت است و مستان مختلف اند یکی از شراب خمر مست است یکی از شراب غفلت یکی از حب دنیا یکی از رعونت نفس و خویشتن دوستی و این از همه صعبتر است که خویشتن دوستی مایه گبرکی است و تخم بیگانگی و ستر بی دولتی و اصل همه تاریکی

اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی

هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی ...

میبدی
 
۲۶۰۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن الله لا یغفر أن یشرک به الآیة کلبی گفت این آیت در شأن وحشی بن حرب و اصحاب وی فرو آمد چون حمزه را بکشتند و به مکه بازگشتند پشیمان شدند بآنچه کردند فراهم آمدند و نامه ای نبشتند بر رسول خدا ص که چنین کاری بدست ما رفت و ما از آن پشیمان شدیم و خواستیم که در اسلام آییم لکن از تو شنیده بودیم به مکه که این آیت میخواندی و الذین لا یدعون مع الله إلها آخر و لا یقتلون النفس التی حرم الله إلا بالحق و لا یزنون اگر مسلمان کسی است که شرک و قتل و زنا در بار وی نبود پس ما این همه دربار داریم و کرده ایم اگر نه این آیت بودی ما اتباع تو کردمانی و باسلام در آمدیمی پس این آیت فرو آمد که إلا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا رسول خدا این آیت به وحشی و اصحاب وی فرستاد تا برخواندند ایشان گفتند این شرط دشخوار است که الله گفت و عمل عملا صالحا ترسیم که عمل صالح از ما نیاید آن گه از اهل این آیت نباشیم رب العالمین در تخفیف بیفزود و این آیت فرستاد إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء رسول خدا ص این آیت بایشان فرستاد و بر خواندند و گفتند ترسیم که از اهل مشیت نباشیم یعنی که الله میگوید فرود از شرک گناه آن کس آمرزیم که خود خواهیم ترسیم که ما از ایشان نباشیم که الله خواهد که ایشان را بیامرزد رب العالمین در کرم بیفزود و این آیت امیدوار بایشان فرو فرستاد قل یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا وحشی و اصحاب وی چون این آیت برخواندند برسول خدا شدند و مسلمان گشتند رسول خدا ص اسلام از ایشان بپذیرفت

آن گه گفت یا وحشی أخبرنی کیف قتلت حمزة ...

... فمنهم من آمن به و منهم من صد عنه این ها با الله میشود و با ابراهیم میشود و با محمد میشود و کفی بجهنم سعیرا ای کفی بسعیر جهنم عذابا لمن لا یؤمن

إن الذین کفروا بآیاتنا سوف نصلیهم نارا این باز در شأن جهودانست در بیان مستقر ایشان در آن جهان و رسیدن ایشان بعذاب جاودان کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب عمر خطاب گفت شنیدم از رسول خدا ص که میگفت در ساعتی صد بار تبدیل کنند حسن گفت هر روز هفتاد بار سوخته شوند یعنی که هر بار که سوخته شوند فرمان آید که چنان که بودی بآن باز شو تا دیگر باره میسوزی پوست نو میشود پیاپی تا عذاب نو میشود پیاپی

و صح فی الخبر ان غلظ جلد الکافر اثنان و اربعون ذراعا و ان ضر سه مثل احد و ان مجلسه من جهنم ما بین مکة و المدینة و ما بین منکبی الکافر فی النار مسیرة ثلاثة ایام للراکب ...

... إن الله کان عزیزا ای قویا لا یغلبه شی ء حکیما فیما دبر و قدر

ثم اخبر بمستقر المؤمنین فقال و الذین آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات یعنی البساتین تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا لا یموتون و ما هم منها بمخرجین لهم فیها أزواج مطهرة لا یبلن و لا یتغوطن و لا یمتخطن و لا یبصقن و لا یحضن و لا یشبن و لا یلدن و لا یمنین معنی آیت آنست که مؤمنان و دوستان خدا که در دنیا کارهای نیک کردند و ایمان بپایان بردند درآریم ایشان را فردا در آن بهشتهای جاودان و آن ناز و نعیم بیکران با جفتهای پاکیزه از هر فضول و هر آلایش برنگ مروارید و صفاء یاقوت آفریده گیسوان دارند بمشک اذفر بیالوده و بجواهر بیاراسته بنغمتی خوش این آواز بر داده که نحن الخالدات فلا نموت ابدا نحن الجواری الحسان ازواج اقوام کرام طوبی لمن کنا له و کان لنا قال یحیی بن کثیر اذا سبحت المرأة من الحور العین لم تبق فی الجنة شجرة الا وردت و در خبر است که یکی از حور گوید شوهر خویش را که یا ولی الله در آن مجلسهای ذکر و مجمعهای خیر که تو نشستی در دنیا و مرا از الله می بخواستی من بر تو مشرف بودم و از آن خواستن تو در ناز و طرب بودم که من از تو مشتاق تر بودم بخدایی که مرا بتو گرامی کرد و ترا بمن گرامی کرد که هر بار که تو مرا از حق بخواستی هفتاد بار من ترا ازو بخواستم فالحمد لله الذی اکرمنی بک و أکرمک بی آن گه در روی خویش خندد وز آن خندیدن وی نوری تابد که روشنایی آن بهمه غرفه بهشت برسد

و ندخلهم ظلا ظلیلا بعضی مفسران گفتند که این ظل ظلیل در موقف عرصات قیامت است و بعضی گفتند ظل ممدود است در بهشت اگر گوییم در موقف است احتمال کند که مصطفی ص اشارت بآن کرده و گفته سبعة یظلهم الله تحت ظله یوم لا ظل الا ظله امام عادل او حکم عدل و فتی نشأ فی عبادة الله تعالی و رجل طلبته امرأة ذات جمال و حسب فقال انی اخاف الله و رجل قلبه فی المسجد اذا خرج منه حتی یرجع الیه و رجل ذکر الله خالیا ففاضت عیناه من خشیة الله عز و جل و رجل تصدق بصدقة فکان یخفیها عن شماله و رجلان تحابا فاجتمعا علی حب الله تعالی و تفرقا علی حبه ...

میبدی
 
۲۶۰۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثانیة

 

... ثابت بن قیس بن شماس الانصاری این سخن بشنید سوگند یاد کرد که الله تعالی دانا و آگاه است که اگر ما را فرمودی که تنهای خود بکشید ما را فرمانبردار یافتی ما تنهای خود بکشتیمی رب العالمین بر وفق قول ثابت این آیت فرستاد و لو أنا کتبنا علیهم أن اقتلوا أنفسکم أو اخرجوا من دیارکم ما فعلوه إلا قلیل منهم مفسران گفتند از آن قلیل که الله تعالی مستثنی کرد یکی عمار یاسر است دیگر عبد الله مسعود سیوم ثابت قیس و این از آن گفتند که چون آیت فرو آمد مصطفی ص گفت لکان عمار بن یاسر و عبد الله بن مسعود و ثابت بن قیس من اولیک القلیل

این سخن به عمر خطاب رسید عمر گفت و الله لو فعل ربنا لفعلنا و الحمد لله الذی لم یفعل ذلک بنا گفت و الله که اگر رب العزة بما فرمودی یعنی قتل نفس خویش ما فرمان بردیمی و الحمد لله که نفرمود و این بار بر ما ننهاد رسول خدا گفت بجواب عمر و الذی نفسی بیده الایمان اثبت فی قلوب المؤمنین من الجبال الرواسی فی الأرض بآن خدایی که جان من بید اوست که ایمان در دلهای مؤمنان محکم تر است و نشسته تر از کوه های عظیم در زمین

ابو بکر صدیق گفت یا رسول الله لو علینا انزلت لبدأت بنفسی و اهل بیتی فقال رسول الله ص ذلک لفضل یقینک علی یقین الناس و ایمانک علی ایمان الناس ...

... و در کار مصطفی ص چنان فتنه بود که گفت یا رسول الله بخدا که وقت بود که گرسنه باشم دست بطعام برم تو در یاد من آیی نتوانم که آن طعام خورم آن را گذارم و آیم بر تو و در تو نگرم آن گه بطعام خوردن باز روم و همچنین گفت در آشامیدن آب بوقت تشنگی و در مباشرت اهل در وقت توقان نفس گفتا چون توام یاد آیی همه بگذارم و فراموش کنم آن گه گفت فردا که ترا در درجه برترین فرود آرند در بهشت ما ترا کی بینیم این آیت بجواب وی فرو آمد و مصطفی ص گفت و الذی نفسی بیده لا یؤمن عبد حتی اکون احب الیه من نفسه و أبویه و أهله و ولده و الناس اجمعین

گویند آن روز که مصطفی ص از دنیای فانی بسرای باقی رحیل کرد خبر به عبد الله بن زید رسید وی در باغ بود هم بر جای گفت اللهم اعمنی فلا اری شییا بعد حبیبی ابدا بار خدایا بعد از دوست خود نخواهم که چیزی بینم در دنیا بینایی از من واستان این سخن بگفت و هم بر جای نابینا گشت

و من یطع الله یعنی فی الفرایض و الرسول یعنی فی السنن میگوید هر که فرمان خدای برد یعنی فرایض که فرموده است و بر بنده واجب کرده بجای آرد و از آن هیچ بنگذارد و هر که فرمان رسول ص برد یعنی سنتهایی که وی نهاده بپای دارد و راه و سیرت وی رود و خلق وی گیرد و آنچه گفت و کرد و فرمود بجان و دل قبول کند فأولیک مع الذین أنعم الله علیهم اینان که طاعت خدا و رسول دارند فردا برستاخیز در بهشت با پیغامبران و با صدیقان و با شهیدان و با نیکان خواهد بود چنان که پیوسته در دیدار ایشان و در زیارت ایشان باشند آنجا که ایشان را فرود آرند اینان را نیز فرود آرند صدیق نامیست کسی را که راستگوی راست ظن راستکار راست پیمان بود که جز راست نگوید و جز راست نرود اگر چه در آن راستی وی را خطر عظیم بر وی آید بعضی مفسران گفتند من النبیین اینجا مصطفی ص است و الصدیقین ابو بکر صدیق و الشهداء عمر و الصالحین عثمان و علی و گفته اند و الشهداء عمر و عثمان و علی است و الصالحین همه صحابه رسول اند رضی الله عنهم ...

میبدی
 
۲۶۰۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثالثة

 

... حقا که تو حال من زمن به دانی

یا رسول الله ندانم که شب چون گذرد تا یک بار که روز گردد و من ترا ببینم

روز از هوست پرده بیکاری ماست ...

میبدی
 
۲۶۰۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا خذوا حذرکم خداوند عالم جلیل و جبار درین آیت مؤمنان را فرمود تا خویشتن را در تهلکه نیفکنند و در جنگ دشمن ساز و عدت تمام بردارند و سلاح در پوشند و از دشمن حذر کنند و فرمود تا حق جهاد بجای آورند و در آن سستی نکنند جوک جوک بیرون شوند بجنگ دشمن یا پس همه بهم بیرون شوند مفسران گفتند این بفرمود آن گه منسوخ کرد بآنچه گفت و ما کان المؤمنون لینفروا کافة عبد الرحمن بن زید بن اسلم گفت فانفروا ثبات معنی آنست که گروه گروه پراکنده از پس یکدیگر میروید چون رسول خدا با شما نباشد أو انفروا جمیعا پس اگر رسول ص بیرون شود و شما با وی باشید همه بهم باشید جماعتی پراکنده که از هم بیفتاده باشند ایشان را ثبات گویند یکی از آن ثبة گویند و جمع را ثبون و ثبین گویند همچون عضین و عزین

اگر کسی گوید که کارها همه بتقدیر الهی است و بهیچ حال بتقدیر در نتوان گذشت پس چرا حذر فرموده است و چه فایده در آنست جواب آنست که حذر فرمودن آرام دل بنده راست و طمأنینت نفس وی نه برای آن تا دفع قدر کند ...

... معنی دیگر میفرماید که جهاد کنند و باز کوشند با دشمنان خدای که ایشان این جهان میفروشند و بآن بهشت و نعیم باقی می خرند باین قول شری بمعنی باع است و روا باشد که این خطاب منافقان نهند ایشان که روز احد تخلف کردند و از غزا باز پس نشستند و آن گه معنی آن باشد آمنوا ثم قاتلوا نخست ایمان آرید پس جهاد کنید که کافر پیش از آنکه ایمان آرد مأمور نبود و باین قول شری بمعنی اشتری است یعنی یشترون الحیاة الدنیا و یختارونها علی الآخرة

و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل ای فیستشهد أو یغلب ای یظفر فکلاهما سواء و هو معنی قوله فسوف نؤتیه أجرا عظیما یعنی الجنة پس مؤمنان را تحریض کرد بر جهاد در راه دین و از بهر حق و از بهر رهانیدن آن ضعیفان مسلمانان که در دست مشرکان مکه بودند از مردان چون حبیب و ابو ذر و غیر ایشان و از زنان چون مادر اسامة و دختر عقبة بن ابی معیط و غیر ایشان و کودکان چون اسامة و غیر ایشان در دست کافران مکه بودند محبوس و معذبو دعا میکردند و میگفتند بار خدایا ما را ازین شهر مکه که جای کافران و مشرکانست بیرون آر و به دار الهجرة ما را فرود آر رب العالمین گفت درین آیت چرا نروید بغزا و ایشان را نرهانید و گفته اند قومی زمنان و ضعیفان مؤمنان در مکه مانده بودند و کافران پیوسته ایشان را اذی مینمودند پس ایشان دعا کردند و گفتند اجعل لنا من لدنک ولیا معنی آنست که ول علینا رجلا من المؤمنین یوالینا بار خدایا بر گمار بر ما و والی کن بر ما مردی از مؤمنان که ما را در خود گیرد و از رنج کافران برهاند و اجعل لنا من لدنک نصیرا ینصرنا علی عدوک رب العالمین دعاء ایشان اجابت کرد چون مکه گشاده شد مصطفی ص را بر ایشان گماشت و مصطفی ص عتاب بن اسید را بر سر ایشان عامل کرد تا انصاف بداد و ضعیفان را قوت داد و مظلومان را از دست ظالمان برهانید تا پس از آنکه ضعیفان بودند همه عزیزان و مهتران گشتند

الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله ای فی طاعته و الذین کفروا یعنی المشرکین و الیهود یقاتلون فی سبیل الطاغوت یعنی فی سبیل الشیطان درین آیت تسلیت مؤمنان است و قوت دادن ایشان در جهاد و وعده دادن بنصرت ...

میبدی
 
۲۶۰۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا خذوا حذرکم فانفروا ثبات أو انفروا جمیعا از روی اشارت بر ذوق جوانمردان طریقت این آیت اشارت بفرار است و فرار با مولی گریختن است و در تفرق بر خود ببستن و از دو جهان رهایی جستن است و گفته اند فرار دو قسم است یکی از خلق بگریختن و دیگر قسم با حق گریختن اما از خلق بگریختن آسان کاری است که این صفت عابدان و قاصدان است کار آن دارد که با حق گریزد و نه هر کسی با حق تواند گریخت مگر کسی که عیان او را بار دهد و مهر او را پرده بردارد و احدیت او را در کنف عزت جای دهد چنان که آن جوانمرد که بر بو یزید بسطامی شد و از وی پرسید که ما سهام الله

گفت آن سهام حق که دلهای درویشان نشانه آنست چیست آن جوانمرد این بگفت و سر در جنبانید بو یزید گفت این سؤال تو نیست و تو اهل این سؤال نه ای گفت چرا گفت از آنکه این سؤال حضرتیان است و من بحضرت بودم و ترا بر آن درگاه ندیدم آن جوانمرد گفت نهمار در غلطی ای با یزید من بدرگاه بودم عیان مرا بارداد مهر پرده برداشت احدیت مرا در کنف عزت جای دادپس غیرت پرده فرو گذاشت تو بر در بماندی از حال من چه خبر داری گفت این را نشانی هست گفت نشانش آنست که اینک بدرگاه میشوم بیار اگر شغلی داری تا ترا پایمردی کنم این بگفت و کالبد خالی کرد بو یزید گفت آه که غوث جهان بود اما در پرده غیرت بود من ندانستم و زبان حال بو یزید بنعت تحسر میگوید

آوه که دلارام دلم برد و گریخت ...

میبدی
 
۲۶۰۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثالثة

 

... پیر طریقت اینجا گفته اولیتر بتیمار خوردن از آن کسی نیست که از ازل خویش او را بی آگهیست غافل بودن از ابد خویش از نادانی است میان بوده و و بودنی این خواب غفلت چیست آدمی را میان دو موج از آتش چه جای بازیست أینما تکونوا یدرککم الموت ابو هریره گفت که از رسول خدا ص شنیدم که گفت ان الروح اذا خرج من جسده و اتی علیه سبعة ایام یقول یا رب ایذن لی حتی انظر الی جسدی

گفتا چون جان پاک از آلایش بشریت مرغ وار از قفص خاک بیرون آید و سوی عالم علوی قصد آشیان عزت کند چون بر آن مرکز خویش قرار گیرد و یک هفته بر آید از خالق دستوری خواهد تا آن منزل خاص خویش را باز بینم و حال وی باز دانم دستوری یابد آن جان پاک بخاک در آید و از دور بقالب خویش نگه کند آن را نه برنگ خود بیند و نه بر حال خود آب بیند که از چشم در ایستاده بجای روشنایی و از دهن در ایستاده بجای گریانی بزارد و بنالد و بگرید و باز گردد تا هفته دیگر پس دیگر بار دستوری خواهد آید و جسد خود را بیند در آن لحد تاریک بزاری زار آن آب همه صدید شده و بوی بگشته از نخستین بار بیشتر گرید و زارتر بود

پس برود و به هفته دیگر باز آید خورنده بیند براست و چپ روی وی و آن جمال و کمال خلقت وی همه دیگرگون گشته خورنده از چشم بیرون میآید و در بینی میشود و از بینی بیرون میآید و در دهن میشود آن گه جان بفریاد آید و گوید آه صرت جیفة قذرة کجا است آن قد و بالای تو کجاست آن جمال و کمال تو کجاست آن صورت زیبای تو کجاست آن محاسن نورانی تو کجاست آن گفت دلربای تو کجااند عیال و فرزندان تو که از بهر ایشان بار کشیدی و رنج بردی تا به بینند حال و جای تو و عبرت گیرند بکار تو این املک الطویل

و حرصک الشدید این منزلک العمران این ما جمعت من حلال و حرام این اخوانک و رفقاؤک این من کنت تفخر بهم ترکوک فی لحدک وحیدا بین التراب و الدود لو نظروا علیک کما نظرت لترکوا الدنیا و بکوا علی انفسهم ایام حیاتهم فالویل لی و لک الی یوم القیامة من الملک الجلیل و دیان یوم الدین فعلیک السلام فلیتنی لم ارک و لم ترنی ثم انقلب عنه و مضی پس راوی خبر گفت و الله اعلم فهذا احوالنا و مردنا و مصیرنا و انا لله و انا الیه راجعون ...

میبدی
 
۲۶۰۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و ما کان لمؤمن أن یقتل مؤمنا إلا خطأ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که عیاش بن ابی ربیعة المخزومی برادر هم مادر بو جهل به مکه مسلمان شد و از بیم مشرکان اظهار اسلام نمی یارست کردن بگریخت و به مدینه شد بشعبی از شعبهای مدینه اندر جای حصین فرود آمد مادر وی اسماء بنت مخزمة از آن رفتن وی جزع عظیم کرد و پسران خود را گفت بو جهل و حارث بنی هشام که و الله لا یظلنی سقف و لا أذوق طعاما حتی تأتونی به و الله که خود را در صحرا بدارم و بهیچ خانه در نیایم و هیچ طعام بکار ندارم تا آن گه که عیاش را بر من باز آرید ایشان رفتند بطلب وی او را دریافتند به مدینه گفتند مادرت جزع کرد هر چند صعب تر و سوگند یاد کرد که طعام و شراب نخورد و در خانه نشود تا تو بر وی باز نشوی آن گه گفتند ما عهد کردیم با تو که بر تو هیچ زور نکنیم و ترا ازین دین که اختیار کرده ای بر نگردانیم و ترا بهیچ گونه نرنجانیم او را بفریفتند و از آنجا که بیرون آوردند و در حال نقص عهد کردند و او را استوار ببستند و هر روز صد تازیانه میزدند تا او را بر مادر آوردند مادر او را گفت و الله که ترا ازین بند نرهانم و از آفتاب گرم بسایه باز ننشانم تا ازین دین برنگردی و بدین خود باز نیایی عیاش آن هنگام بمراد ایشان برفت و کلمه ای که ایشان را مراد بود بگفت و بدین ایشان بازگشت پس روزی حارث بن یزید فرا عیاش رسید و گفت ای عیاش اگر آن دین که بر آن بودی هدی بود پس از راه هدی بازماندی و گر ضلالت بود بر ضلالت یک چند بودی عیاش خشم گرفت ازین سخنان فقال و الله لا القاک خالیا الا قتلتک گفت و الله که ترا خالی نه بینم که ترا بکشم

پس عیاش دیگر باره بدین اسلام بحقیقت بازگشت و به مدینه برسول خدا ص هجرت کرد و زان پس حارث بن یزید مسلمان گشت و هجرت کرد عیاش از مسلمانی و هجرت حارث بیخبر بود روزی ناگاه بر وی رسید بجانب قبا ضربتی زد و او را بکشت پس مردم وی را ملامت کردند که ویحک ما ذا صنعت چه کار است این که تو کردی وی مسلمان بود و مهاجر عیاش دلتنگ گشت بر رسول خدا ص شد در آن حالت اید آمد و ما کان لمؤمن أن یقتل مؤمنا إلا خطأ ای و ما ینبغی لمؤمن ان یقتل مؤمنا بغیر حق البتة الا انه قد یخطی المؤمن بالقتل

این سخن صورت استثنا دارد اما نه حقیقت استثناست از سخن گذشته بلکه سخن اندر یقتل مؤمنا تمام شد و منقطع گشت پس بر سبیل استیناف گفت إلا خطأ یعنی الا انه قد یخطی المؤمن بالقتل و الا باین معنی در قرآن فراوان است و در وجوه و نظایر بیان آن کرده شود ان شاء الله این قول زجاج است که گفتیم در معنی آیت و قول بو عبیده همین است در معنی فقال ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنا علی حال الا ان یقتله مخطیا فان قتله خطأ فعلیه ما قال الله تعالی ...

... و بدان که قتل از سه حال بیرون نیست یا قتل عمد یا قتل خطا یا شبه عمد

و در هر سه حال بمذهب شافعی کفارت بر کشنده واجب است و سبب و مباشرت در وجوب کفارت یکسان است تا اگر کسی در راه مردمان را چاهی کند و کسی در آن چاه افتد و بمیرد یا گواهی دروغ دهد تا کسی را بسبب آن گواهی بکشند یا اکراه کند بر کسی تا دیگری را بکشد کفارت بر همه واجب شود و اگر زنی بارور را ضربتی بر شکم زند تا فرزند بیفکند کفارت واجب شود و اگر دو فرزند بیفکند دو کفارت واجب شود و اگر کسی خود را بکشد یا بنده خود را بکشد کفارت واجب شود و اگر جماعتی هام داستان شوند تا یکی را بکشند قول درست آنست که بر هر یکی کفارتی واجب شود و فرق نیست میان آنکه قتیل آزاد باشد یا بنده کودک یا بالغ مسلمان یا ذمی و همچنین فرق نیست اگر قاتل بالغ باشد یا کودک عاقل باشد یا دیوانه آزاد باشد یا بنده وجوب کفارت در همه یکسان است اینست احکام کفارت

و کفارت واجبی است از واجبات قتل ...

... این بیان اقسام دیت است اما قدر و اندازه دیت بر پنج رتبت است اول دیت مسلمان است صد تا اشتر دوم دیت جهود و ترسا است ثلث دیت مسلمان سیوم دیت مجوسی است خمس دیت جهود و ترسا چهارم قیمت بردگان است چندان که بود و اگر چه بر دیت آزادگان بیفزاید اما بمذهب اصحاب رأی بر دیت آزادگان نیفزایند بلکه از آن ده درم واکم کنند و شافعی گفته است جراح العبد من قیمة کجراح الحر من دیة پنجم رتبت دیت چنین است غرة عبد او أمة چنان که رسول ص حکم کرده و غره خیار باشد و خیار آنست که کم از هفت ساله نباشد پس اگر این غره بدست نیاید پنج تا اشتر واجب شود که نصف العشر دیت مسلمان باشد اینست قول صحیح و الله اعلم

إلا أن یصدقوا یعنی یتصدقوا فیعفوا او یترکوا الدیة این تشدید که بر صاد است از بهر آن تاء است که پنهان است و در آن مدغم که در اصل یتصدقوا است و گفته اند الا در قرآن بر وجوه است یکی بمعنی استثناء چنان که در سورة الزخرف گفت الأخلاء یومیذ بعضهم لبعض عدو إلا المتقین و در سورة الفرقان گفت و الذین لا یدعون مع الله إلها آخر تا آنجا که گفت إلا من تاب و آمن وجه دوم شبه استثنا است اما نه حقیقت استثنا است چنان که در سورة الاعراف گفت قل لا أملک لنفسی نفعا و لا ضرا اینجا سخن منقطع گشت پس بر سبیل استیناف گفت إلا ما شاء الله فانه یصیبنی ما شاء الله و نظیر این در سورة یونس است قل لا أملک لنفسی ضرا و لا نفعا إلا ما شاء الله و در سورة الانعام و لا أخاف ما تشرکون به إلا أن یشاء ربی شییا در سورة الاعراف و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء الله ربنا و در سورة الدخان لا یذوقون فیها الموت إلا الموتة الأولی و در سورة الغاشیة لست علیهم بمصیطر إلا من تولی و کفر و امثال این در قرآن فراوان است وجه سیوم الا بمعنی اخبار است چنان که در سورة الحجر گفت و إن من شی ء إلا عندنا خزاینه نظیر این إن أنتم إلا بشر مثلنا إن نحن إلا بشر مثلکم إن أنتم إلا فی ضلال کبیر

وجه چهارم بمعنی غیر چنان که در سورة الانبیاء گفت لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا یعنی غیر الله و هر جا که گفت در قرآن لا إله إلا الله معنی آنست که لا اله غیر الله فإن کان من قوم عدو لکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة یعنی و ان کان هذا المقتول خطأ من قوم کفار اهل الحرب فتحریر رقبة مؤمنة کفارة للقتل و لا دیة لأن عصبته و أهله کفار فلا یرثون دیة و ما لهم فی ء للمسلمین ...

... رسول گفت پس نه او را بزبان راستگوی داشتی و نه دل وی شکافتی این چیست که تو کردی اسامه گفت یا رسول الله استغفر لی از بهر من آمرزش خواه از خدا

رسول ص سه بار گفت فکیف لک بلا اله الا الله

یعنی چون بود آنکه لا اله الا الله ترا خصمی کند پس رسول خدا از بهر وی آمرزش خواست و وی را فرمود تا گردنی آزاد کند پس اسامه روزگار ابو بکر و عمر و عثمان و علی دریافت علی روزی او را بر قتال خواند گفت یا علی بر من امروز هیچکس از تو عزیزتر نیست اما قتال نکردم و نکنم بعد از آنکه رسول خدا ص گفت فکیف لک بلا اله الا الله ...

... باقی قراء غیر برفع خوانند بر صفت قاعدان و معنی ضرر عمی است و ضریر اعمی است

مصطفی ص آن ساعت ران خود را بر ران زید ثابت انصاری داشت و املا میکرد این آیت تا وی مینوشت بر استخوان کتف گفتا جبرییل بر وی در آمد و وحی میگزارد زید گفت که اثر وحی پای مبارکش پای مرا خرد کرد از گرانی وحی تا این عذر ابن ام مکتوم فرو آورد و هو قوله غیر أولی الضرر و در میان هر دو کلمه نهادند پس ابن ام مکتوم باز نماند از غرا و بهر غزاتی بیرون شدی و گفتی ادفعوا الی اللواء و اقیمونی بین الصفین فانی لا استطیع ان افر آخر او را بقادسیه در حرب عجم بکشتند و لوای سیاه با وی

فضل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم علی القاعدین درجة این قاعدان اینجا اصحاب عذراند هر چند که در همت و نیت بر قصد جهاداند اما بدرجه مجاهدان نه اند که مجاهدان به یک درجه بالای ایشان اند رب العالمین گفت این مجاهدان و این قاعدان معذوران چون بو لبانه و اوس ربیعه و عبد الله جحش و جماعتی از انصار میگوید همه را وعده بهشت داده ام و هو قوله و کلا وعد الله الحسنی این حسنی در تفسیر مصطفی ص بهشت است آن گه گفت و فضل الله المجاهدین علی القاعدین أجرا عظیما این قاعدان نامعذوران اند رب العزة مجاهدان را بر ایشان افزونی داد بدرجتها چنان که گفت درجات منه و مغفرة و رحمة ابن جریح گفت الدرجة علی اولی الضرر و الدرجات علی غیر اولی الضرر ...

میبدی
 
۲۶۱۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثانیة

 

... و من یخرج من بیته سبب نزول این آیت گفته اند که اکثم بن صیفی بود حکیم عرب و گفته اند ضمرة بن العیص بود و گفته اند مردی بود از بنی لیث حبیب بن ضمره و قیل جندع بن ضمره این مرد بیمار شد در مکه و اثر مرگ بر خود بدید پسران داشت ایشان را گفت مرا بیرون برید هجرت را

گفتند تو بیماری و عاجز و بر هلاک مشرف گفت رواست تا اگر بمیرم باری مهاجر میرم پسران وی او را سریری ساختند و او را بر گرفتند چون به تنعیم رسید وی را اجل آمد دست راست بر دست چپ زد و گفت اللهم هذه لرسولک ابایعک علی ما بایعک علیه رسولک این بگفت و از دنیا بیرون شد خبر با اصحاب رسول خدا رسید گفتند اگر به مدینه رسیدی مزد وی تمام بودی رب العالمین در شأن وی این آیت فرستاد و من یخرج من بیته مهاجرا إلی الله و رسوله ثم یدرکه الموت یعنی قبل بلوغه الی مهاجره فقد وقع أجره علی الله ای وجب ثوابه علی الله بایجابه ذلک علی نفسه فضلا من الله

و کان الله غفورا یعنی لما کان منه فی حال الشرک رحیما بما کان منه فی الاسلام ...

... و بدوی که در بادیه نشیند همچون حضری است که در شهر نشیند چنان که حضری را در شهر خویش قصر نرواست بدوی را در حله خویش نرواست اگر از حله خویش بیرون شود بقصد جایی که مسافت آن شانزده فرسنگ باشد قصر کند و ابتداء قصر آن گه کند که از آن حی و خیمهای آن حی بیرون شود و نمازی که در آن قصر کند باید که بوقت خویش بادا نه بقضا و نیت قصر کند و اقتدا بکسی نکند که نماز تمام کند اگر کند پس وی را نیز تمام باید کرد

و إذا کنت فیهم یعنی فی المؤمنین فی غزواتهم و خوفهم فأقمت لهم الصلاة فلتقم طایفة منهم معک ابن عباس و جابر عبد الله انصاری گفتند که مشرکان رسول خدا ص و یاران را دیدند که چون وقت نماز می درآمد همه یک بار بر نماز میخاستند و رسول خدا ص ایشان را امامی میکرد و فترت و تقصیر در آن روا نمیداشتند ایشان گفتند این نماز بر ایشان گرامی تر از فرزند ایشانست اکنون چون هنگام نماز در آید و بدان مشغول شوند ما بر ایشان دست یابیم چون ایشان این همت کردند رب العالمین این آیت فرستاد در بیان نماز خوف و إذا کنت فیهم فأقمت لهم الصلاة

و بدان که نماز خوف بر سه گونه است از آنکه رسول خدا سه بار نماز خوف کرده هر بار بوجهی و صفتی دیگر بر حسب حال ضرورت اول بار بعسفان جایی است میان مکه و مدینه با کافران جنگ میکرد و کافران دویست مرد بودند و در سمت قبله بودند و هیچ ساتر نبود میان فریقین رسول خدا ص مسلمانان را دو صف ساخت و ایشان هزار و چهار صد مرد بودند همه در نماز شدند با امام و رکوع کردند بهم چون بسجود رسیدند صف دوم سجود کردند وصف اول که بدشمن نزدیکتر بودند ایشان را میکوشیدند و پاس میداشتند پس چون امام برخاست با صف دوم آن صف اول نیز سجود کردند و در قیام بامام در رسیدند برکعت دوم

همه بهم رکوع کردند و صف اول با امام در سجود شدند و صف دوم ایشان را میکوشیدند چون امام با صف اول با تشهد آمد آن صف دوم که گوشوان بودند سجود کردند و بامام در رسیدند در حال تشهد پس همه بهم سلام باز دادند اینست معنی خبر ابن عباس در نماز خوف به عسفان نوع دوم نماز خوف است که رسول خدا ص به ذات الرقاع کرده است که دشمن نه بر جهت قبله بود مسلمانان را دو فرقت ساخت یک فرقت برابر دشمن فرستاد تا سلاح بر گرفتند و پاس میداشتند و یک فرقت با امام دور شدند چندان که تیر دشمن بدیشان نرسید امام یک رکعت نماز کرد با ایشان چون با قیام شد امام در رکعت دوم مأمومان نیت مفارقت کردند و فاتحه و سورتی کوتاه برخواندند و آن یک رکعت که باقی بود زود بگزاردند و سلام باز دادند و امام هم چنان در قیام انتظار میکشید تا اینان واپیش دشمن شدند و آن فرقت که برابر دشمن بودند باز آمدند و نماز خود در نماز امام بستند و آن یک رکعت که باقی بود امام بایشان بگزارد و چون بتشهد رسید امام تشهد دراز در گرفت و ایشان بی آنکه نیت مفارقت کردند آن رکعت دوم باز آوردند و بتشهد در امام رسیدند و آن گه همه بهم سلام باز دادند اینست معنی خبر خواب جبیر که از پدر روایت کرده از مصطفی ص که به ذات الرقاع نماز خوف چنین کرد

نوع سیوم نماز خوف که رسول خدا ص به بطن نخله کرد مسلمانان را دو فرقت کرد هم چنان که در ذات الرقاع پس هر دو رکعت نماز با یک فرقت بگزارد و سلام باز داد و اینان را برابر دشمن فرستاد بگوشوانی و آن فرقت دیگر آمدند و رسول خدا دیگر باره هر دو رکعت با ایشان بگزارد به تنفل چنان که آن فرقت دوم فریضه میگزاردند و رسول خدا نافله و اگر این نماز در حضر باشد امام با فرقت اول چهار رکعت بگزارد نیت فرض و با فرقت دوم چهار دیگر بگزارد نیت نافله اینست معنی خبر بو هریره که رسول خدا ص به بطن نخله نماز خوف چنین کرد

یک نوع دیگر است نماز خوف که بو حنیفه اختیار کرده است و تمسک بخبر عبد الله عمر کرده است و آن آنست که امام مسلمانان را دو فرقت کند گروهی با امام در نماز شوند و آن گروه دیگر اینان را میکوشند چون اینان که در نمازاند یک رکعت کرده باشند و از هر دو سجود فارغ شده واپیش دشمن شوند هم چنان در نماز و هیچ سخن نگویند و آن طایفه که گوشوانی میکردند آیند با امام باقی نماز بکنند تا نماز امام تمام شود و سلام باز دهد پس این طایفه هم چنان در نماز و با سلاح بجای قوم باز شوند و پاس میدارند تا آنان باز آیند و باقی نماز خویش هم بر آن جای تنها بگزارند و باز گردند و آن طایفه دیگر آیند و باقی نماز خویش هم چنان گزارند تنها

اما برداشتن سلاح در نماز خوف در آن تفصیلی است گفته اند که سلاح بر پنج ضربست سلاحی که برداشتن آن حرام است و نماز بآن درست نیست و آن آنست که نجاستی بآن رسیده باشد از خون یا غیر خون یا تیری که پر آن از حیوانی باشد که نخورند دوم سلاحی که برداشتن آن مکروه است از آنکه مرد را گرانبار کند و افعال صلاة بتمامی بجای نتواند آورد چون جوشن و مغفر و مثل آن سیوم سلاحی که برداشتن آن بیک قول مستحب است و بیک قول واجب که دشمن را بدان از خود دفع کند چون شمشیر و کارد و امثال آن چهارم سلاحی است که دشمن را از دیگران بدان دفع کند مستحب است داشتن آن چون کمان و تیر پنجم سلاحی است که باندازه جایگه می توان داشت و آن رمح است اگر بحاشیه صف بود که مردم را از آن رنج نبود مستحب است داشتن آن و اگر در میان صف بود که مردم را از آن رنج بود کراهیت بود داشتن آن

و لا جناح علیکم إن کان بکم أذی من مطر ابن عباس گفت رسول خدا ص در بطن نخله با بنی انمار جنگ کرد و ایشان را بهزیمت کرد و مال ایشان بغنیمت برداشت و فرزندان ایشان بردگان گرفت و دشمنان همه بگریختند و پراکنده گشتند رسول خدا و یاران آنجا ساکن شدند و بیارمیدند و سلاحها بنهادند

پس رسول خدا ص تنها برخاست و حاجتی را که در پیش داشت بگوشه ای باز شد و وادی باز برید و در آن زیر درختی فرو آمد جماعتی مشرکان بر کوه شده بودند و کوه را بپناه خود کرده در میان ایشان یکی بود عوف بن الحارث المحاربی از دور نظر کرد رسول خدا ص را تنها دید در زیر آن درخت شمشیر بر گرفت و آمد بقصد رسول خدا رسول ص از آمدن عوف آگاهی نداشت تا ناگاه او را بر سر خود دید ایستاده و شمشیر کشیده گفت یا محمد آن کیست که این ساعت ترا فریاد رسد و مرا از تو باز دارد رسول ص گفت خدا است که مرا فریاد رسد و ترا از من باز دارد آن گه روی سوی آسمان کرد و گفت اللهم اکفنی عوفا

بار خدایا کفایت کن این کار و عوف را از من بازدار پس عوف آهنگ آن کرد که ضربتی زند ناگاه میان دو کتف وی زخمی رسید که بر وی در افتاد و شمشیر از دست وی بیفتاد رسول خدا برخاست و شمشیر برگرفت و گفت یا عوف آن کیست که این ساعت ترا از من نگه دارد و مرا از تو باز دارد عوف گفت هیچکس نیست مگر که تو خود نکنی رسول خدا ص گفت گواهی میدهی که خدا یکی است و من بنده و رسول اوأم تا این شمشیر بتو بازدهم گفت این یکی نمی توانم لکن گواه باش که بعد ازین هرگز با تو جنگ نکنم و هیچ دشمنی را بر تو یاری ندهم رسول خدا ص شمشیر بوی باز داد عوف گفت یا محمد و الله که تو از من بهتری و جوانمردتری رسول ص گفت اجل أنا احق بذلک منک

آری من بدان سزاوارترم که کنم پس عوف باصحاب خویش باز گشت و ایشان او را ملامت کردند که چون دست یافتی چرا این کار تمام نکردی وی قصه خویش بگفت و همه خاموش شدند و رسول خدا ص پیش یاران باز آمد و ایشان را از آن خبر کرد و این آیت بر ایشان خواند و لا جناح علیکم إن کان بکم أذی من مطر أو کنتم مرضی أن تضعوا أسلحتکم قومی گفتند این رخصت است در سلاح فرو نهادن اندر نماز خوف که بقول بعضی سلاح برداشتن اندر نماز خوف فرض است و نیز رخصت است بعذر بیماری و باران که سلاح فرو نهند از آنکه بیمار از برداشتن آن گرانبار و رنجور شود و سلاح بباران تباه گردد

آن گه گفت و خذوا حذرکم بر حذر باشید از دشمن و هشیار باشید اندر نماز نباید که اندر نماز ناگاه بسر شما رسند و شما را غافل گیرند إن الله أعد للکافرین یعنی فی الآخرة عذابا مهینا یهانون فیه

میبدی
 
۲۶۱۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثالثة

 

... و إذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة حکم قصر در فرض نماز اندر سفر هر چند که عموم خلق را تخفیفی و رخصتی است اما اهل خصوص را چون قهری و بعدی است از حضرت لا جرم ایشان را عوضی باز داد

هم در سفر اباحت نفل بر راحله یا پیاده روی در سفر خود کرده بی استقبال قبله تا بدانی که بر آن درگاه حجاب نیست و بند نیست و منع نیست و دستوری مناجات بر دوام هست چنان که خواهی از روی اشارت میگوید بنده من اگر قرب میخواهی اینک در گشاده و بار داده و منعی نه و اگر بعد میخواهی بر سبیل رخصت اینک ترا رخصت و خشمی نه اینست غایت کردم و کمال لطف حفظ سنت وفا و تحقیق معنی و لا

و إذا کنت فیهم فأقمت لهم الصلاة الآیة درین آیت دلالت روشن است که بنده ما دام که تا یک نفس از اختیار با وی بود حکم نماز از وی بر نخیزد نه در حال امن نه در حال خوف نه آن یک ساعت که سلطان حقیقت بر وی مستولی بود و وی در نقطه جمع و نه آن وقت که غلبات احکام شرع بر وی روان بود و وی در وصف تفرقت ...

میبدی
 
۲۶۱۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۹ - النوبة الثانیة

 

... اما کیفیت نماز آنست که چون خود را طهارت دادی بشرط شریعت جامه پاک پوشی و بر جای پاک بایستی روی بقبله آورده و میان دو قدم مقدار چهار انگشت گشاده و پشت راست بداشته و سر در پیش افکنده و چشم فرا موضع سجود گماشته و اگر شیطان وسوسه ای فرا پیش آورد قل أعوذ بر خوانی و آن گه اگر دانی که کسی بتو اقتدا میکند بانگ نماز گویی بآواز بلند و اگر نه که تنها باشی بر اقامت اقتصار کنی و نیت در دل حاصل کنی و گویی ادا میکنم فریضه نماز پیشین خدای را جل جلاله و نیت در دل و تکبیر بر زبان هر دو برابر داری و هر دو دست تا بنزدیک گوش برداری چنان که سر انگشتان برابر گوش بود و هر دو کف برابر دوش و انگشتان گشاده و الله اکبر بگویی پس دست چپ بر زیر سینه نهی و دست راست بر زیر چپ نهی و انگشت شهادت و انگشت میان بپشت ساعد چپ فروگذاری و دیگر انگشتان بر ساعد حلقه کنی و دست فرو نگذاری و آن گه باز بسینه بری بلکه هم در فرو آوردن بسینه بری که درست اینست و در نماز شدن و تکبیر کردن چنان که مهوسان و جاهلان مبالغت نمایند و تکلف کنند نکنی و چون دست بر هم نهادی تکبیر تمام کنی و گویی کبیرا و الحمد لله کثیرا و سبحان الله بکرة و أصیلا آن گه دعاء استفتاح برخوانی و أعوذ بگویی و سورة الحمد برخوانی و تشدیدهای آن بجای آری و اگر توانی فرق میان ضاد و ظا بجای آری اما در حروف مبالغت نکنی چنان که پشولیده شود و بآخر آمین بگویی نه پیوسته بآخر سورة لکن اندکی باید گسسته آن گه سورتی برخوانی و در نماز بامداد و در دو رکعت نخستین از نماز شام و خفتیدن سورة الحمد و سورتی دیگر با بسم الله الرحمن الرحیم بجهر بخوانی و بقراءت آواز برداری اگر امام باشی و گر تنها مگر در آن حال که اقتدا بدیگری کنی پس رکوع را تکبیر کنی چنان که بآخر سورة پیوسته نباشد و درین تکبیر دست برداری و تکبیر همی گویی تا آن گه که بحد رکوع رسی و کف هر دو دست بر دو زانو نهی انگشتها از هم گشاده و زانو راست بداشته و هر دو بازو از پهلو دور داشته مگر که زن باشد

آن گه سه بار گویی سبحان ربی العظیم و اگر امام نباشی هفت بار یا ده بار نیکوتر بود پس از رکوع باز آیی دست برداشته و می گویی سمع الله لمن حمده تا راست بایستی و آرام گیری چون راست بایستادی گویی ربنا لک الحمد مل ء السماوات و مل ء ما شیت من شی ء بعد پس تکبیر کنی و بسجود شوی و آنچه بزمین نزدیکتر است از اعضا باید که بیشتر بزمین رسد اول زانو آن گه دست آن گه پیشانی آن گه بینی و دو دست برابر دوش بر زمین نهی انگشتها بهم باز نهاده و اگر زن باشد جمله اعضا فراهم دارد و سبحان ربی الأعلی سه بار بگویی و اگر تنها باشی بیفزایی هفت یا ده بار پس تکبیر کنی و از سجود بر آیی و بر پای چپ نشینی و هر دو دست بر دور آن نهی و گویی رب اغفر لی و ارحمنی و ارزقنی و اهدنی و اجبر لی و عافنی و اعف عنی و سجود دیگر همچنین کنی پس از سجود باز نشینی نشستنی سبک که آن را جلسة الاستراحة گویند و تکبیر کنی و بر پای خیزی و دیگر رکعت همچون اول بگزاری اعوذ بر سر قراءت فرو نگذاری پس چون از سجود دوم رکعت فارغ شدی بتشهد نشینی بر پای چپ هر دو دست بر ران نهاده و انگشتان دست چپ گشاده داری و انگشتان دست راست فرو گیری مگر مسبحه چنان که در عدد پنجاه و سه گیری چون بکلمه شهادت رسی آنجا که گویی الا الله مسبحه دست راست برداری و بدان اشارت بوحدانیت کنی و در تشهد دوم همچنین لکن در تشهد آخر هر دو پای از زیر برون آری و بجانب راست پای چپ بخوابانی و قدم راست بپای کنی انگشتان بقبله و سرون چپ بر زمین نهی و در تشهد اول اللهم صل علی محمد و علی آل محمد بگویی و بر پای خیزی و در تشهد دوم تمام بخوانی و دعاء معروف در افزایی و سلام باز دهی گویی السلام علیکم و رحمة الله و روی از جانب راست کنی چندان که از قفا یک نیمه روی تو به بینند و در سلام دوم روی از جانب چپ کنی همچنین و در هر دو سلام روی بقبله سلام ابتدا کنی و در سلام نخستین نیت بیرون آمدن کنی از نماز و در سلام دوم نیت سلام بر حاضران و فریشتگان

مصطفی ص گفت هر که نماز بوقت خویش کند و طهارت نیکو کند و رکوع و سجود تمام بجای آرد و بدل خاشع و متواضع بود نماز وی میشود تا بعرش سپید و روشن میگوید خدای ترا نگه داراد چنان که مرا نگه داشتی و هر که نماز بوقت خویش نکند و طهارت نیکو نکند و رکوع و سجود تمام بجای نیارد آن نماز وی میشود تا بآسمان سیاه و تاریک و همی گوید خدای تعالی ترا ضایع کناد چنان که مرا ضایع گذاشتی تا آن گه که الله خواهد جل جلاله پس آن نماز وی چون جامه کهن درهم پیچند و بر وی وی باز زنند ...

... آنست که بعلم با ایشان است میداند آنچه ایشان میگویند و بر وی هیچ چیز از افعال ایشان پوشیده نه و اگر این بمعنی ذات بودی این آیت که أ أمنتم من فی السماء معنی نداشتی

و اگر کسی گوید که زید در فلان جایگاه است و آن گه این سخن مقید نکند بفعلی یا بچیزی دیگر در فهمها جز آن نیوفتد و جز آن نبود که بذات در آنجا بوده أ أمنتم من فی السماء برین نسق است جای دیگر گفت إلیه یصعد الکلم الطیب یدبر الأمر من السماء إلی الأرض خبر داد رب العزة جل جلاله که تدبیر کار خلق که می کند از آسمان میکند و سخن که بر بالا شود بر وی سخن پاک برشود اگر ذات باری جل جلاله بهر مکانی و با هر کسی بودی پس این دو آیت را معنی نماندی

ها أنتم هؤلاء ...

میبدی
 
۲۶۱۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۰ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و من یعمل سوءا الآیة رب العالمین خداوند جهانیان و دارنده همگان بخشاینده مهربان درین آیت بر رهیگان توبت عرضه میکند و در عفو امید میدهد و تشدیدها که گفته است همه را درمان میسازد هم بیگانه را از بیگانگی می باز خواند هم عاصی را از معصیت و همه را بکرم خود امید میدهد بیگانه را میگوید إن ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف اگر از کفر باز آیند و اسلام بجان و دل درپذیرند در گذشته با ایشان هیچ خطاب نکنم فان الاسلام یهدم ما قبله و عاصی را میگوید ثم یستغفر الله یجد الله غفورا

چندان دارد که عذری بر زبان آرد و پشیمانی در دل آرد پس بجای هر بدی نیکی بنویسم فأولیک یبدل الله سییاتهم حسنات کریم است آن خداوندی که پیوسته بندگان را با خود میخواند و خود را بر ایشان عرضه میکند و لطف مینماید و عیب میپوشدو عطا میباراند و از بار میکاهد و در بر میفزاید اینهمه بآن میکند تا مگر آزرم دارند و اجابت کنند و بهره ور شوند و نیک خدایی وی دریابند و از نیک خدایی وی آنست که بنده را توفیق دهد تا دریابد و بنماید تا ببیند و بر خواند تا بیاید

چنان که با سعد معاذ کرد چون خدای تعالی خواست که وی را بعز اسلام بیاراید و بخلعت توحید بزرگ گرداند مصطفی ص را بر آن داشت که مصعب عمیر را به مدینه فرستاد پیش از هجرت و مصعب بسرای اسعد بن زرارة فرو آمد و آن گه در سرایهای انصاریان و گوشها میگشت و اسلام بر یکان یکان عرضه میکرد و قرآن بر ایشان میخواند بدین اسلام در میآورد آخر روزی خبر به سعد معاذ رسید که مصعب آمده است و بتقویت و پشتی دادن اسعد زرارة چنین کاری از پیش میبرد و مردمان را از دین خویش برمیگرداند سعد معاذ خشم گرفت و اسید حضیر را فرمود که رو این مرد را از قوم خویش باز دار و بگو اگر نه حرمت اسعد زراره بودی که از خویشان ما است اگر چون تو هزار بودی همه را از روی زمین برگرفتمی و باک نداشتمی و بدست من آسان بودی اسید آمد و ایشان را در باغی یافت از باغهای بنی النجار و جماعتی مسلمانان گرد آمده اسید سخن درشت درگرفت و مصعب خاموش نشست آن گه گفت یا اسید این چه درشتی است ...

... و روشنایی را مدد است کلامی که از قطیعت امانست و بی قرار را درمانست چه باید کرد ما را ای مصعب تا از اهل این سخن شویم و محرم این سخن گردیم

مصعب گفت راه آنست که غسلی بر آری و جامه نمازی در پوشی و کلمه شهادت بگویی و دو رکعت نماز بکنی اسید هم چنان کرد و بازگشت چون با سعد معاذ رسید سعد در روی وی نگرست بدانست که وی را کاری افتادست وز آن حال بگشته گفت چه داری و چه کردی یا اسید گفت ایها سعد مرا روی سخن نبود و جای جنگ نبود و وجه خلاف نبود اگر میپذیری و اگر نه خود یکی بر آزمای تا چه بینی و چه آری سعد هم چنان خشمگین رفت تا بآن باغ که ایشان در آنجا بودند اسعد بن زراره با مصعب میگوید می بینی این مرد را که آمد سید قبیله و مهتر قوم و سرور ایشانست اگر وی مسلمان شود پس از آن دو کس زهره ندارند که با یکدیگر خلاف کنند مصعب با سعد همان سخن گفت که با اسید گفته بود و سعد هزار بار از اسید عاشق تر و واله تر شد هم بر جای بماند که یا مصعب بیفزای این سخن را که دل را آرام است و جان را پیغام بیفزای این سخن که تن را زندگی است و روح را پیوستگی سعد را درخت امید ببر آمد و اشخاص فضل بدر آمد آفتاب معرفت بر آمد و ماهروی دولت درآمد

وصل آمد و از بیم جدایی رستیم ...

میبدی
 
۲۶۱۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۲ - النوبة الثانیة

 

... حنیفا حال عن ابراهیم او عن الضمیر فی و اتبع و معناه مایلا عن جمیع الأدیان

و اتخذ الله إبراهیم خلیلا ابن عباس گفت ابراهیم مهماندار بود خانه بر سر راه داشتی تا هر کسی که بر وی گذشتی وی را مهمان کردی پس یک سال مردمان را قحط رسید از ابراهیم طعام طلب کردند و ابراهیم را عادت بود که هر سال بار از مصر آوردی از نزدیک دوستی که در مصر داشت غلامان را و شتران را فرستاد نزدیک وی بار خواست و بار نبود آن سال که ایشان را هم قحط رسیده بود شتران را تهی باز گردانیدند تا بهامونی رسیدند که پر از ریگ بود آن چاکران ابراهیم با خود گفتند اگر اشترانرا باز گردانیم بی بار نه خوب بود و دشمن را شماتت بود درایستادند و غرارها پر از ریگ کردند چون بر ابراهیم رسیدند قصه با ابراهیم بگفتند و ابراهیم دلتنگ شد که مردم را امیدوار کرده بود و دل بر آن نهاده که اکنون طعام رسد و ساره در آن حال خفته بود و ازین قصه خبر نداشت پس ابراهیم در خواب شد از دلتنگی و ساره بیدار گشت و پرسید که غلامان ما رسیدند از مصر و بار آوردند گفتند آری رسیدند ساره سر آن بار بگشاد آرد سفید نیکو دید خبازان را بفرمود تا در پختن ایستادند چون ابراهیم ع بیدار گشت بوی طعام بوی رسید گفت یا سارة من این هذا الطعام از کجا آمد این طعام گفت این آنست که از نزدیک خلیل تو آن دوست مصری آوردند ابراهیم فضل و کرامت خدای بر خود بدانست و گفت این از نزدیک خلیل من الله است نه از نزدیک خلیل مصری ابن عباس گفت آن روز رب العزة ابراهیم را دوست خوانده و او را خلیل خود خواند و گفته اند آن روز که فریشتگان در پیش ابراهیم شدند بر صورتهای غلامان نیکو روی ابراهیم پنداشت که ایشان مهمانان اند گوساله فربه بریان کرد و نزدیک ایشان آورد آن گه گفت بخورید بدو شرط یکی آنکه چون دست بطعام برید گویید بسم الله و چون از طعام فارغ شوید گویید الحمد لله جبرییل گفت یا ابراهیم سزاواری که الله ترا دوست خود گیرد و خلیل خود خواند

گفت آن روز رب العزة او را خلیل خود خواند و گفته اند ملک الموت بصورت جوانی در سرای خلیل شد و خلیل او را نشناخت گفت بدستوری که درین سرای آمدی ...

... و إن امرأة خافت ای علمت و رأت من بعلها نشوزا یعنی یبغضها و یترک مضاجعتها و مباشرتها و یعرض بوجهه عنها و یقل مجالستها و محادثتها

میگوید اگر زنی از شوهر خویش میشناسد و میداند و می بیند که وی را دشمن میدارد و مباشرت و صحبت وی می بگذارد و روی از وی میگرداند و با وی ننشیند و حدیث نکند بر ایشان تنگی نباشد که با یکدیگر صلح کنند در قسمت و در نفقه و این چنان باشد که مرد زن را گوید تو پیر گشتی و روزگار جوانیت بسر رسید و من میخواهم که دیگر زنی خواهم و روزگار قسمت وی بیفزایم در روز و در شب تازگی و جوانی وی را اگر تو بدین خشنودی و رضا میدهی بر جای خود و بر حال خود در نکاح من میباش و اگر نه ترا بخشنودی گسیل کنم پس اگر زن بدین حال و بدین صفت رضا دهد نیکوکار بود و پسندیده و وی را بر آن اجبار نکنند و اگر نه که بدون حق خویش رضا ندهد واجب آید بر شوهر که حق وی از مقام و نفقه تمام بدهد یا بنیکویی و احسان وی را روان کند و وی را برنج و کراهیت ندارد و مرد اگر وی را دارد و حق وی با کراهیت صحبت تمام بدهد محسن باشد و ستوده حق و الله وی را جزا دهد بر فعل خیر اینست که الله گفت و ما تفعلوا من خیر فإن الله کان به علیما ای یعلمه و یجازیه علیه اما بر مباشرت وی را اجبار نکنند که آن علی الخصوص حق مرد است چون فرو گذارد بر آن اجبار نرود بخلاف مقام و نفقه که حق زنست

و آنچه رب العزة گفت و الصلح خیر آنست که پیر زن را میدارد بعد از تخییر در نفقه و مقام بچیزی معلوم صلح کنند و رسول خدا ص با سوده بنت زمعه همین کرد زنی بود روزگار بوی برآمده و پیر گشته و رسول خواست که وی را طلاق دهد سوده گفت مرا در جمله زنان خود بگذار تا فردا در قیامت چون مرا حشر کنند با زنان تو حشر کنند و من نوبت خویش روز و شب در کار عایشه کردم ...

... إن یشأ یذهبکم أیها الناس الآیة این خطاب مشرکان و منافقان است

میگوید اگر الله خواهد مرگ بر شما گمارد و همه را نیست گرداند و باز قومی دیگر آرد از شما مطیع تر و بهتر یعنی مسلمانان و امت احمد و همین کرد رب العالمین جل جلاله که در عهد رسول خدا جهان همه کفر و معصیت داشت پس علم اسلام آشکارا گشت و کفر با طی ادبار خود شد و جهان همه از نور اسلام روشن گشت

قال ابو هریرة لما نزلت هذه الآیة ضرب رسول الله ص ظهر سلمان فقال هم قوم هذا یعنی عجم فارس ...

میبدی
 
۲۶۱۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۲ - النوبة الثالثة

 

... ابلیس بصفت پیری براه وی شد از وی پرسید که کجا میروی گفت بفلان جایگه تا آن درخت بر کنم گفت رو بعبادت خود مشغول باش که این از دست تو بر نخیزد با وی بر آویخت ابلیس بافتاد و عابد بر سینه وی نشست ابلیس گفت دست از من باز گیر تا ترا یک سخن نیکو بگویم دست از وی بداشت ابلیس گفت ای عابد خدای را پیغامبران هستند اگر این درخت بر میباید کند پیغامبری را فرماید تا برکند ترا بدین نفرموده اند عابد گفت نه که لا بد است بر کندن این درخت

و من ازین کار بازنگردم تا تمام کنم دیگر باره بهم بر آویختند و عابد به آمد و ابلیس بیفتاد ابلیس گفت ای جوانمرد تو مردی درویشی و مؤنت تو بر مردمان است چه باشد که این کار در باقی کنی که بر تو نیست و ترا بدان نفرموده اند و من هر روز دو دینار در زیر بالین تو کنم هم ترا نیک بود هم عابدان دیگر را که بر ایشان نفقه کنی عابد درین گفت وی بماند با خود گفت یک دینار بصدقه دهم و یک دینار خود بکار برم بهتر از آنکه این درخت بر کنم که مرا بدین نفرموده اند و نه پیغامبرم تا بر من واجب آید پس باین سخن بازگشت دیگر روز بامداد دو دینار دید در زیر بالین خود بر گرفت روز دیگر همچنین تا روز سیوم که هیچ چیز ندید خشم گرفت تبر برداشت و رفت تا درخت بر کند ابلیس براه وی آمد و گفت ای مرد ازین کار برگرد که این هرگز از دست تو بر نخیزد بهم بر آویختند و عابد بیفتاد و بدست ابلیس عاجز گشت و ابلیس قصد هلاک وی کرد عابد گفت مرا رها کن تا باز گردم لکن با من بگو که اول چرا من به آمدم و اکنون تو به آمدی گفت از آنکه در اول از بهر خدای برخاستی و دین خدای را خشم گرفتی رب العزة مرا مسخر تو کرد هر که برای خدا باخلاص کاری کند مرا بر وی دست نبود اکنون از بهر طمع خویش و از بهر دنیا خشم گرفتی تابع هوای خود شدی لا جرم بر من برنیامدی و مقهور من گشتی

مصطفی ص را پرسیدند که اخلاص چیست گفت آنکه گویی ربی الله ثم تستقیم کما امرت ...

... روی ان الله تعالی اوحی الیه انت خلیلی و أنا خلیلک فانظر ان لا اطلع فی شرک و قد تعلقت بغیری فاقطع خلتک عنی

و گفته اند که چون رب العزة رقم خلت بر وی کشید و این ندا در عالم داد که و اتخذ الله إبراهیم خلیلا فریشتگان آواز بر آوردند که خداوندا چه کرد ابراهیم که با وی این کرامت کردی و از جهانیان این تخصیص وی آمد فرمان آمد که ای جبرییل پرهای طاؤسی فرو گشای و از ذروه سدره بقمه آن کوه رو و نام ما بسمع او رسان جبرییل بیامد و در پس آن کوه ایستاد و خلیل را سیصد گله گوسفند بود با هر گله سگی و قلاده زرین در گردن وی جبرییل آواز بر آورد که یا قدوس خلیل از لذت آن سماع بیهوش گشت از پای درآمد گفت ای گوینده یک بار دیگر باز گوی و این گله گوسفند باین سگ و قلاده زرین ترا جبرییل یک بار دیگر آواز برآورد که یا قدوس خلیل در خاک تمرغ میکرد و چون مرغ نیم بسمل میگفت یک بار دیگر باز گوی و این گله دیگر ترا و أنشد

و حدثتنی یا سعد عنه فزدتنی

جنونا فزدنی من حدیثک یا سعد

همچنین وامی خواست تا سیصد گله همه بداد آن گه چون همه بداده بود آن عقدها محکم تر گشت عشق و افلاس بهم پیوست خلیل آواز برآورد که یا عبد الله یک بار دیگر باز گوی و جانم ترا

مال و زر و چیز رایگان باید باخت ...

... و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض درین آیات سه جایگه باز گفت و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض هر جای قومی را تنبیه است و معنی را مخصوص اول تنبیه عامه مسلمانان است دوم تنبیه متعبدان و متقیان است سیوم تنبیه صدیقان و خاصگیان است اول عامه مسلمانان را گفت که هر چه در آسمان و زمین است همه ملک و ملک من است همه آفریده و صنع منست علم من بهمه رسیده و از همه آگاهم حقها میان شما واجب کردم و فرضها باز بریدم زنان را و یتیمان را و مستضعفان را حقها بجای آرید و فرموده من بکار دارید و بمواسات و صلح کوشید اگر نیک کنید و اگر بد اگر صلح کنید و گر جنگ بحقیقت دانید که من میدانم و من می بینم که همه آفریده و صنع منست آفریده و صنع من کی پنهان شود بر من أ لا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر

در آیت دیگر گفت و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و لقد وصینا الآیة شما که عابدان و پرهیزگاران اید یکبارگی همه بکوی تقوی در آیید و تقوی پناه خود سازید و از راه شبهت و تهمت برخیزید این بگفت و بفرمود آن گه گروهی را توفیق داد و گروهی را در راه خذلان فرو گذاشت و همه را آگاهی داد که من بی نیازم نه از طاعت آن موفق مرا سود نه از معصیت آن مخذول مرا زیان هر چه در آسمان و زمین همه ملک و ملک من همه مقدور و مصنوع من اگر خواستمی همه موفق آفریدمی یا همه مخذول کس را بر من اعتراض نه و از حکم من اعراض نه

در آیت سیوم گفت و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و کفی بالله وکیلا تنبیه صدیقان و محبان است که هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن همه آن منست نه بدان آفریدم تا تو روی بدان آری و دل بر آن نهی که بس بآن بمانی و از من باز مانی لکن بدان آفریدم تا بتو نمایم و بر نفس تو آرایم آن گه چون همه بگذاری و روی بمن آری همه در خدمت تو آرم و همه زیر دست تو کنم و این معنی در خبر است یا دنیا اخدمی من خدمنی و اتعبی من خدمک و حکایت سهل تستری معروفست که خلیفه روزگار مال فراوان بر وی عرضه کرد هیچ نپذیرفت یکی پرسید که چرا نپذیرفتی سهل دعا کرد تا رب العزة پرده از دیده آن سایل برداشت در نگرست یک جهان گوهر و مروارید دید آن گه گفت ای جوانمرد ما را حاجت بمال خلیفه نیست که همه جهان بفرمان ماست و خزاین زمین بر ما عرضه می کنند لکن ما خود نمی خواهیم ...

میبدی
 
۲۶۱۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثانیة

 

... رب العزة گفت لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا یعنی ما اقاموا علی ذلک ما دام تا برین کفر باشند الله نیامرزد ایشان را هرگز و راه راست ننماید

اکنون بحکم شرع اگر مسلمانی مرتد شود پس مسلمان شود پس دیگر بار مرتد شود باز مسلمان شود مذهب اهل حق آنست که بهر دفعتی که مسلمان شود بدرستی اسلام وی حکم کنند و خون و مال وی معصوم شود و هیچکس از علما درین مسیله خلاف نمی کنند مگر اسحاق راهویه که میگوید بدفعت سیوم چون مرتد شود خدای بعد از آن توبت وی نپذیرد و این آیت بدلیل میآرد إن الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا میگوید بسیوم دفعت رب العزة گفت لم یکن الله لیغفر لهم جواب وی آنست که چون بدفعت سیوم کافر شود و بر آن کفر بماند و در کفر بیفزاید و باسلام باز نگردد الله وی را نیامرزد اما چون باسلام باز گردد و کفر بگذارد الله وی را بیامرزد که گفت جل جلاله بر اطلاق إن ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف و مصطفی ص گفت الاسلام یحب ما قبله

بشر المنافقین بأن لهم عذابا ألیما گفته اند که آن روز که آیت مغفرت از بهر پیغامبر و مؤمنان در سوره الفتح فرو آمد از آسمان و مؤمنانرا بشارت بود در آن آیت عبد الله ابی و جماعتی که با وی بودند گفتند این بشارت ماراست که این مغفرت از بهر ما است رب العزة آیت فرستاد که بشر المنافقین یا محمد ایشان را بگوی که شما را بجای بشارت عذاب دردناکست این چنانست که گویند تحیتک الضرب و عتابک السیف یعنی که زخم شمشیر ترا بجای تحیت است

پس منافقان را صفت کرد و گفت الذین یتخذون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین این منافقان جهودان بدوست میگیرند تا اگر روزی نفاق ایشان آشکارا گردد و رسول خدا و مؤمنان بر ایشان خیزند ایشان آن روز بجهودان پناه برند و از ایشان قوت و منعت و غلبه جویند و این آن بود که منافقان با یکدیگر میگفتند که این کار محمد بتمام بسر نشود باری با ایشان دست یکی داریم تا فردا بقوت ایشان متعزز گردیم و غلبه کنیم و نیز مشرکان عرب را یاری میدادند بر قتال رسول خدا تا بدان متعزز شوند رب العزة گفت أ یبتغون عندهم العزة فإن العزة لله جمیعا عزت و قوت از نزدیک جهودان و مشرکان می طلب کنند نمیدانند که عزت بهمگی خدای را است

و قد نزل علیکم فی الکتاب نزل بفتح نون قراءت عاصم و یعقوب است ...

میبدی
 
۲۶۱۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثالثة

 

... اذا عظم المطلوب قل المساعد

این جوانمرد آخر از آن تحسر و تحیر نفسی بر آرد که الهی این درخت ما بسوخت از تشنگی آخر بچندین دیر کاری بیکبارگی کریما رهی زارنده در تو آخر نه کم از جوابی یک بار برین کشت ماریز آبی الهی چون آن را که طمع میدارم نیرزم پس بدلی پرکنده مهر چون ورزم چون دست نیاز بشاخ امیدم نرسد بر پای چون خیزم و اگر مرا بخود راه ندهی وا تو چون گریزم

کریما بارم ده تا بر درگاه تو میزارم و در امید بیم آمیز مینازم واپذیرم لطیفا تا وا تو پردازم یک نظر در من نگر تا دو گیتی بآب اندازم و جلال ربوبیت بنعت کرم رهی را مینوازد که مترس که نه در هر گزیدنی زهر است گزیدن مادر فرزند را از مهر است إن الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا الآیة نابایستگان ازل اند و خستگان ابد فرا رفتند پس بروی در آمدند پس برخاستند باز بیفتادند و آن گه داغ جدایی شان بر نهادند و در حزب شیطان شدند الله بر آن نیست که ایشان را بیامرزد از آنکه می شان نخواهد

أ یبتغون عندهم العزة و عجب آنست که از چون خودی عز میطلبند و همه اسیر ذل اند و بازداشتگان قهر و در خبر است که من اعتز بالعبد اذلة الله فابتغ العز من رب العبید یعزک الله فی الدنیا و الآخرة ...

میبدی
 
۲۶۱۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثانیة

 

... عبد الرحمن زید گفت این در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد که کسی وی را دشنام داد اندر مکه ابو بکر خاموش میبود تا آن مرد فراوان بگفت

پس ابو بکر یک بار جواب داد رسول خدا ص حاضر بود و برخاست پس این آیت فرو آمد که إلا من ظلم میگوید که کسی که وی را بدی گویند وی را رسد که داد خود طلب کند و مثل آن باز گوید با وی و بر وی حرج نباشد

و سبب برخاستن رسول ص آنست که ابو هریرة گفت سب رجل أبا بکر و رسول الله جالس فسکت النبی ص و سکت ابو بکر فلما سکت الرجل تکلم ابو بکر فقام النبی ص فادرکه ابو بکر فقال یا رسول الله سبنی و سکت فلما تکلمت قمت فقال النبی ص یا أبا بکر ان الملک کان یرد علیه فلما تکلمت وقع الشیطان فکرهت ان اقعد ثم قال رسول الله ص ثلاث کلهن حق ما من عبد یظلم مظلمة فیغضی علیها ابتغاء وجه الله الا زاده الله عزا و ما فتح عبد باب مسیلة یرید بها کثرة الا زاده الله ...

... قوله إن تبدوا خیرا میگوید اگر عملی از اعمال بر آشکارا کنید آن را یکی ده نویسند چنان که گفت من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها أو تخفوه یا پنهان در دل دارید یعنی که نیت کنید و همت دارید اما بعمل نکنید آن را یکی یکی نویسند أو تعفوا عن سوء یا بدی از برادر مسلمان بتو رسد و تو از وی درگذاری و عفو کنی فإن الله کان عفوا قدیرا خدای در گذارنده گناهان بندگانست و تواناست که ایشان را ثواب نیکو دهد یعنی که اگر تو از برادر مسلمان درگذاری خدای اولیتر و سزاوارتر که گناهان تو درگذارد إن الذین یکفرون بالله و رسله کلبی و مقاتل گفتند این در شأن جهودان آمد و از ایشان عامر بن مخلد است و یزید بن زید که به عیسی کافر شدند و بکتاب وی انجیل و همچنین به محمد ص کافر شدند و به قرآن عطا گفت در شأن بنی قریظه و نضیر و بنی قینقاع آمد رب العزة گفت می خواهند اینان که به الله ایمان آرند و برسولان وی کافر شوند یا میخواهند که ببعضی رسولان ایمان آرند و ببعضی کافر شوند قتاده گفت جهودان و ترسایان اند اما جهودان به موسی ایمان آوردند و به تورات و به عیسی و کتاب وی انجیل کافر شدند و ترسایان بعیسی و بانجیل ایمان آوردند اما به محمد و به قرآن کافر شدند الله گفت می خواهند میان کفر و میان ایمان راهی نهند و دینی سازند و نه چنانست که ایشان میگویند که ایشان کافرانند بدرستی و هیچ شک نیست در کفر ایشان و عذاب دوزخ مآل و مرجع ایشان فذلک قوله أولیک هم الکافرون حقا و أعتدنا للکافرین عذابا مهینا آن گه ذکر مؤمنان کرد از امت محمد که بهمه پیغامبران و بهمه کتب ایمان آوردند گفت و الذین آمنوا بالله و رسله و لم یفرقوا بین أحد منهم و بیان این در آن آیت است که گفت قل آمنا بالله و ما أنزل علینا الآیة و چنان که کافران را صفت کرد و عقوبت ایشان بر پی آن داشت مؤمنانرا صفت کرد و ثواب ایشان بر عقب گفت أولیک سوف یؤتیهم أجورهم یعنی بایمانهم یؤتیهم بیا حفص خواند و یعقوب بروایت ولید حسان و این همچنانست که گفت و سوف یؤت الله المؤمنین أجرا عظیما جای دیگر گفت فأما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم أجورهم باقی قراء نؤتیهم بنون خوانند و این همچنانست که گفت و آتیناه أجره فی الدنیا و فآتینا الذین آمنوا منهم أجرهم و کان الله غفورا لذنوبهم رحیما بهم

قوله یسیلک أهل الکتاب جهودان اند کعب اشرف و فنحاص بن عازورا که از رسول خدا درخواستند تا ایشان را علی الخصوص بیرون آز قرآن بزبان عبری کتابی فرو آرد از آسمان بیک بار نه پاره پاره و آیت آیت هم بر مثال تورات که بیک بار فرو فرستادند به موسی رب العزة گفت یا محمد ازین بزرگتر از موسی درخواستند که أرنا الله جهرة اینجا دو قول گفته اند یکی آنست که قالوا جهرة ارنا الله بآشکارا و صریح گفتند که خدای را عز و جل بما نمای قول دیگر آنست که الله را و اما نمای تا آشکارا وی را بینیم و در وی نگریم فأخذتهم الصاعقة بظلمهم صاعقه صیحه سخت است که بایشان رسید و هم بر جای بمردند

گویند صیحه جبرییل بود همانست که در سورة البقرة گفت فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون جای دیگر گفت صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود و گفته اند که صاعقه آتشی بود که از میغ بیفتاد و ایشان را بسوخت همانست که گفت و یرسل الصواعق فیصیب بها من یشاء و در قرآن صعق است بمعنی مرگ که در آن عذاب باشد چنان که گفت أنذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود ...

... بسخریت گفت که من میخواهم که پادشاه دختر بزنی بمن دهد عیسی گفت رو جامه در پوش و بر پادشاه رو بگو آمدم که دختر بزنی بمن دهی پسر رفت و همچنین کرد و او را گرفتند و زدند و مجروح کردند باز آمد و عیسی را گفت بخشم که مرا فرستادی تا مرا زدند و مجروح کردند خیز تا رویم پیش پادشاه عیسی دست بآن جراحتها فرو آورد همه نیک شد و بحال صحت باز آمد

دیگر باره آن غلام پیش پادشاه شد پادشاه او را دید و آن جراحتها هیچ بر وی نمانده از آن حال بترسید گفت تو آمده ای تا دخترم بزنی بخواهی گفت آری گفت ترا این مراد بدهم اگر این خانه پر از زر کنی آن غلام رفت و آن قصه با عیسی بگفت عیسی دعا کرد و آن خانه پر از زر شد پس عیسی از آنجا بیرون شد غلام بدانست که آنجا حقیقتی است همه فرو گذاشت و از پی وی برفت گفت صحبت تو بهیچ چیز بندهم عیسی گفت من ترسم که این پادشاه بما در رسد و قصد قتل من کند هر کس که رضا دهد بر آنکه هییت و صورت من بر وی افکنند تا وی را بکشند بهشت او راست غلام گفت آن کس من باشم و بر آن رضا دادم رب العزة شبه عیسی بر آن پسر عجوز افکند تا وی را بگرفتند و بردار کردند و عیسی را بآسمان بردند بر کوهی از کوه های بیت المقدس در ماه رمضان شب قدر و سن وی بسی و سه سال رسیده و سه سال از مدت نبوت وی گذشت وهب بن منبه گفت چون وحی بوی آمد سی ساله بود و گفته اند وی بر آسمان چون فریشتگان پر دارد و نور دارد و شهوت طعام و شراب از وی واستده و با فریشتگان گرد عرش میپرد هم انس است و هم ملکی هم آسمانی و هم زمینی

و کان الله عزیزا ای منیعا حین منع عیسی من القتل حکیما فی تدبیره فیما فعل بعبده من النجاة قالوا و ترک عیسی بعد رفعه الی السماء خفین و مدرعة و وسادة

میبدی
 
۲۶۱۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۵ - النوبة الثانیة

 

... و المؤتون الزکاة یعنی الزکاة المفروضة و المؤمنون بالله انه واحد لا شریک له و الیوم الآخر یعنی البعث الذی فیه جزاء الأعمال أولیک سنؤتیهم بیاء قراءت حمزه و بنون قراءت باقی و الوجه فیهما قد سبق و اجر عظیم بهشت است

إنا أوحینا إلیک سبب نزول این آیت آن بود که رب العزة جل جلاله در شأن جهودان این آیت فرستاد یسیلک أهل الکتاب الآیة و آن عیب و عوار ایشان و آن فضایح اعمال ایشان درین آیات پیدا کرد جهودان در خشم شدند و یک زبان بیرون آمدند که و ما انزل الله علی بشر من شی ء الله بهیچ بشر چیزی از کتب و صحف نفرستاد و بعضی گفتند از ایشان که پس از موسی بهیچ پیغامبر هیچ کتاب نفرستاد رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح یا محمد ما بتو پیغام دادیم و وحی فرستادیم هم چنان که پیغامبران گذشته را دادیم سبیل تو در وحی هم سبیل ایشانست و این بر جهودان حجت است که ایشان دانسته بودند از تورات که رب العزة باین پیغامبران وحی فرستاد و پیغام داد و چنان که ایشان را پیغام داد مصطفی را پیغام داد و آن گه نوح را فرا پیش همگان داشت اگرچه از وی فاضلتر در انبیاء بودند اما از بهر آن ذکر وی فرا پیش داشت که نوح ابو البشر بود کما قال عز و جل و جعلنا ذریته هم الباقین و اول پیغامبر از پیغامبران شریعت نوح بود و اول کسی که دعوت کرد و مشرکان را بیم داد نوح بود و اول کسی که امت وی را عذاب کردند بدعاء وی نوح بود و معجزت وی در نفس وی بود که وی را هزار سال عمر بود که یکتای موی وی سفید نگشت و قوت وی ساقط نشد و هیچ پیغامبر در دعوت آن مبالغت ننمود که نوح نمود هم در شب دعوت کرد هم در روز هم در نهان هم در آشکارا و ذلک فی قوله تعالی قال رب إنی دعوت قومی لیلا و نهارا و قوله ثم إنی دعوتهم جهارا ثم إنی أعلنت لهم و أسررت لهم إسرارا و هیچ کس در رنج خویش آن صبر نکرد که وی کرد بروزی در چند بار وی را بزدندی چنان که از هوش برفتی چون بهوش باز آمدی هم چنان دعوت کردی و در روش خویش مقام شکر داشت که برترین مقام است کما قال تعالی إنه کان عبدا شکورا

و اول کسی که برستاخیز از خاک برآید بعد از مصطفی ص نوح باشد و رب العزة جل جلاله در کتاب خویش دو جایگه نوح را ثانی مصطفی کرد یکی در گرفتن عهد و پیمان و ذلک فی قوله تعالی و إذ أخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح دیگر در پیغام و وحی چنان که گفت إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح یقال سمی نوحا لانه ناح علی نفسه و ابراهیم نام عبری است و بیان آن در سورة البقرة رفت و اسماعیل مجاهد گفت مادر وی آن گه که وی را بزاد از رنج زادن این کلمت بگفت اسمع یا رب وحی آمد بوی قد سمع ایل پس وی را ازین کلمه نام نهاد اسماعیل و گفته اند اسحاق ضحاک است و نوح فرج و ایوب سعید و یوسف زیاد و یعقوب اسراییل و اسباط اولاد یعقوب اند دوازده روبیل و شمعون و لاوی و یهوذا و یشخر و دان و ریالون و تفثالی و جاد و اسر و یوسف و ابن یامین ...

... و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط ای اوحینا الیهم فی صحف ابراهیم آن گه داود را از جهت آواز خوش بذکر زبور مخصوص کرد و گفت آتینا داود زبورا داود هر گه که زبور خواندی از خوشی آواز وی خلقی جان بدادندی مصطفی ص گفت بو موسی اشعری را از آنکه آواز وی خوش بود اعطیت مزمارا من مزامیر آل داود

شبی بو موسی قرآن میخواند و رسول خدا سماع میکرد دیگر روز وی را گفت لو رأیتنی البارحة و أنا اسمع لقراءتک فقال اما و الله یا رسول الله لو علمت انک تسمع لحبرته تحبیرا

بو عثمان نهدی گفت هرگز آواز هیچ مزمار خوشتر از آواز بو موسی نشنیده ام در نماز بامداد ما را امامی میکرد و خواستیم که سورة البقرة خواندی یا در قراءت بیفزودی از بس که خوش میخواند ...

میبدی
 
۲۶۲۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و إن من أهل الکتاب إلا لیؤمنن به قبل موته الآیة ای خداوندی که تقدیرت را معارض نیست و تدبیرت را مناقض نیست حکمت را مرد نیست و فرمانت را رد نیست آنجا که امان تو نیست روی ایمان روشن نیست و جهد بندگی بکار نیست یکی درنگر جوانمردا بحال آن مخذولان درگاه بی نیازی و راندگان قهر ازلی که چون امان حق در ایشان نرسید و عنایت ازلی ایشان را نگرفت ایمانشان بکار نیامد و دریافتشان بوقت معاینه سود نداشت و در حال حیاتشان خود بار نداد و در نگذاشت

چه چاره مر مرا بختم چنین است ...

میبدی
 
 
۱
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۶۵۵