شد موهبت جناب هنر را ز کتم غیب
پوری پسنده باز ز الطاف ایزدی
مامش از آن محمد جعفر نهاد نام
کش دید بوی جعفر و خوی محمدی
راندم بیان به روز مهش با هنر که باد
کلکش کلید مخزن اسرار سرمدی
این جعفر از ولای علی جاودان زید
آذین دین جعفر و آئین احمدی
۱۲۸۲ق
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
شد موهبت جناب هنر را ز کتم غیب
پوری پسنده باز ز الطاف ایزدی
مامش از آن محمد جعفر نهاد نام
کش دید بوی جعفر و خوی محمدی
راندم بیان به روز مهش با هنر که باد
کلکش کلید مخزن اسرار سرمدی
این جعفر از ولای علی جاودان زید
آذین دین جعفر و آئین احمدی
۱۲۸۲ق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش هنر و موهبتهای الهی پرداخته و اشاره به جناب جعفر دارد که به نام محمد شناخته میشود. شاعر با اشاره به خصوصیات ناب این شخصیت، بیان میکند که او همچون کلیدی برای درک اسرار و معانی عمیق است. همچنین، ارتباط او با علی و آذین دین جعفر و آیین پیامبر اسلام (احمد) را بیان میکند. به طور کلی، شعر احترامی برای هنر و شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام به شمار میآید.
هوش مصنوعی: هنر به عنوان یک نعمت الهی از عالم غیب به بشر ارزانی شده است، و این نشان از رحمت و لطف خداوند دارد.
هوش مصنوعی: مامش به خاطر این که بوی جعفر و ویژگیهای محمدی را حس کرد، نام خود را محمد جعفر گذاشت.
هوش مصنوعی: من به روز روشنی چهرهاش با هنرمندی پرداختم، چرا که نسیم، کلامش را کلید ورودی به مخزن اسرار بیپایان کرده است.
هوش مصنوعی: این جعفر، از سرزمین علی، همیشه برپا و زینتبخش دیانت جعفری و پیرو آئین احمدی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی
گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم
گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی
گفتم پلید بینی، لنگی بزرگ پای
[...]
آنی که بر خیار جهان سید آمدی
بردست دست نیکی تو پای هر بدی
خورشید را رفیع همی گفت رای تو
خورشید گفت هر چه مرا گفته ای خودی
گویی خدای بر تو همه فضل عرضه کرد
[...]
دوش آمدی و خرمن ما آتشی زدی
امشب بیا و باز رهان بازم از خودی
خالی کنیم خانه ز بهرِ نزولِ دوست
لابد برون شود همه چون تو درآمدی
عشقِ تو آمد و رگِ مجنون فروگذشت
[...]
ساقی بیا که به ز خودی عشق و بی خودی
در ده شراب لعل ز جام زبرجدی
می ده به روی شاهد مهوش که این بود
سرمایه سعادت و اقبال سرمدی
می چیست جذب عشق که بد را و نیک را
[...]
ای دل که بنده در نفس مقیدی
آزاده مؤید و حبس مؤبدی
بشکن قفس که باز سفید مؤیدی
در جو خویش صاحب سلطان سوددی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.