از طریق این صفحه میتوانید تصویر مد نظر یا طراحی شدهٔ خود را برای سخنوران محبوبتان پیشنهاد دهید.
هدف اولیهٔ استفاده از تصاویر سخنوران در گنجور آسان کردن فرایند جستجو و مرور اشعار است. از عموم ادبای ایران زمین (تقریباً همهٔ غیر معاصرین) تصویر مستندی به جا نمانده و تصویری که ما از سعدی، حافظ، مولانا و فردوسی و دیگر بزرگانمان در ذهن داریم حاصل کار هنرمندان معاصر است. به همین جهت و به این جهت که خصوصاً برای سخنورانی که شهرت زیادی ندارند تصاویری که به نیت و به نام آنها ارائه شده باشد یافت نمیشد در گنجور بعضاً از تصاویری که به نام دیگران ارائه شده استفاده کردهایم.
اگر تمایل دارید این فرایند را بهبود دهید یا اگر هنرمند هستید و علاقه دارید اثر خودتان را برای خصوصاً سخنوران کمتر شناخته شده در گنجور و در قالب چهرهٔ سخنوران یا ادیبان ببینید از این صفحه استفاده کنید.
سخنور مد نظرتان را انتخاب کنید و تصویر مد نظرتان را بارگذاری کنید. توجه فرمایید که از لحاظ هنری امکان استفاده از تصاویری که با تصاویر موجود همخوان نباشند (مثلاً حالت طراحی سیاه قلم داشته باشند یا خیلی مینیاتوری باشند) وجود ندارد. تلاش کنید تصویری که ارائه میکنید شاخص باشد و بتوان با یک نگاه تفاوت آن را با بقیهٔ تصاویر تشخیص داد. توجه فرمایید که در نهایت تصاویر باید در قالب قاب بیضوی ایستادهٔ گنجور بریده شوند منتهی شما تصویر کامل را ارسال بفرمایید.
به گونهای دیگر نیز میتوانید به این پروژه کمک کنید و آن این که برای کمک به تناسب تصاویر با زندگی واقعی سخنوران اگر نکات خاصی که روی تصویر آنها تأثیرگذار است میدانید با ارائهٔ لینک یا مستندات (مثلاً ذکر شعری که در آن به این نکات اشاره شده) آنها را عنوان کنید. مثلاً ذکر این که سخنوری در جوانی از دنیا رفته میتواند نکتهٔ مهمی باشد تا سن تصویر متناسب با زندگی واقعی سخنور باشد و ... .
مولانا باریکاندام و لاغر بود.
افلاکی: «روزی حضرت مولانا به حمام در آمده بود و به چشم ترحم به جسم مبارک خود نظر می کرد؛ که قوا ضعیف و نحیف گشته است؛ فرمود که: در جمیع عمر خود از کسی شرمسار نگشته ام اما امروز از جسم لاغر خود به غایت خجل شدم، که به زبان حال چه ها گفت و چه ها نهفت و چگونه ناله ها کرد، که روزی مرا در آسایش نداری، کم از روزی یا شبی که قدری قوت می گرفتم، تا بار ستمی بارکشی کردن. "اما چه کنم که آسایش من در رنج اوست:
اگر یک دم بیاسایم روان من نیاساید
من آن لحظه بیاسایم که یک لحظه نیاسایم
همانا که آسایش عاشقان در تعب است، و گنج در رنج، و طرب در طلب، و مرحومی در ادب:
کشاکش هاست در جانم، کشنده کیست؟ می دانم
دمی خواهم بیاسایم ولیکن نیست امکانم»
سلطان ولد- فرزند مولانا- گفت: باری پدرم را...دیدم در خواب (چنین و چنان) اما بعد «جسم او بر همان قرار اعتدال و لطافت و لاغری بود، که بود». حضرتش باری به حمام رفته بود، از کثرت ازدحام خلق «در خزینه حمام در آمده در آب گرم فرو شدی، اتفاقاً سه شبانه روزی در خزینه حمام آرام گرفته، روی نمی نمود.» آخر الامر حسام الدین چلپی به حمام درآمد و چون «مزاج مبارک مولانا را در غایت ضعف دید... فریادها کرد که: مزاج لطیف خداوندگار به غایت نحیف شده است، اگر... شربتی افطار کنی و لحظه ای آرام گیری چه باشد؟ فرمود که کوه طور با همه وجود خود تحمل یک نظر جمال حق نکرد و پاره پاره شد... مسکین تن ضعیف نزار من!»
منبع: مقالهٔ طرح چهره و قامت مولانا و شمس نوشتهٔ مهدی سیدی منتشر شده در نشریهٔ تخصصی مولاناپژوهی
مولانا زردروی بود.
افلاکی: «روزی فقیهی از سر امتحان از مولانا سؤال کرد که: سگ اصحاب کهف چگونه بود؟ فرمود که زرد بود زیرا که عاشق بود، و همیشه رنگ عاشقان زرد باشد، چنان که رنگ من»
منبع: مقالهٔ طرح چهره و قامت مولانا و شمس نوشتهٔ مهدی سیدی منتشر شده در نشریهٔ تخصصی مولاناپژوهی
چشمهای مولانا نافذ و گزنده بود.
«چنان که از کرامت عظیم آن حضرت یکی آن بود که هیچ آفریده ای به چشم مبارک او نیارستی نظر کردن. از غایت حدت لمعان نور، و قوت شور بایستی که همگان از آن لعان نور چشم دزدیدندی و به زمین نگاه کردندی.»
منبع: مقالهٔ طرح چهره و قامت مولانا و شمس نوشتهٔ مهدی سیدی منتشر شده در نشریهٔ تخصصی مولاناپژوهی
ریش مولانا کوتاه بود.
افلاکی: «روزی آینه داری (آرایشگری) محاسن مبارکش را می ساخت، گفت:خداوندگار... چگونه می سازم؟ فرمود: آن قدر که فرق باشد میان مرد و زن. روز دیگر فرمود که من بر قلندران رشک می برم که هیچ ریش ندارند. و حدیثی فرمود که: من سعاده المرء خفه لحیته و فرمود که بسیاری ریش صوفیان را خوش است، اما تا صوفی ریش را شانه کند عارف به خدا می رسد»
منبع: مقالهٔ طرح چهره و قامت مولانا و شمس نوشتهٔ مهدی سیدی منتشر شده در نشریهٔ تخصصی مولاناپژوهی
دستارش کوچک بود و دنبالهدار، اما گاه وی را با دستار تحتالعنق هم میدیدهاند.
چون یک ماه گذشته و «اثری از شمس پیدا نشد... پس حضرت مولانا فرمود تا از هندباری (نوعی پارچه) فرجی ای (قبای گشاد و پرچین و پشمی) ساختند و کلاهی از پشم عسلی بر سر نهاد. و در آن ولایت جامه هندباری را اهل عزا می پوشیدند و قاعده قدما آن بود... پیراهن را هم پیش باز کرده پوشید، و کفش و موزه مولوی در پا کردند و دستار را با شکر آویز پیچیدند. و فرمود که رباب را شش خانه ساختند.»
شیوه دستاربندی مولانا استثنایی و ابتکار خود او و منحصر به وی و یارانش بود، که البته آن روش را از خراسان به ارث برده بود. نوشته اند که روزی سیدزاده ای از اهالی مدینه و فرزند «تربه دار» پیامبر به قونیه رسید و «بوالعجب دستاری بسته بود. چنان که عذبه ای در پیش تا به ناف فرو گذاشته و کنار دیگر را شکرآویز مولوی کرده». چون به حضور فرزند مولانا، سلطان ولد، رسید ولد از او پرسید: «این شیوه شکرآویز سنت مولانای ماست و منسوب به مولویان است؛ و مشایخ دیگر را این قسم نیست و سادات دیگر این شیوه را نکرده اند، شما را این ینگ از کجاست؟». سید زاده پاسخ داد: پیامبر در شب معراج شخصی روحانی و نورانی را بر کنگره عرش مجید دید که دستاری بر سر نهاده بود با شکرآویز، که او همانا مولانابود(!) چون به زمین رسید دستار مبارک خود را به همان شیوه که تفرج کرده بود باز بست و فرمود که: ذنبوا عمائمکم فان الشیطان لایذنب و العمائم تیجان العرب(عمامه هایتان را دنباله دار بپیچید، زیرا که شیطان عمامه بی دنباله دارد، و دستارها به منزله تاج عرب هاست) و مقدار یک شِبر(وجب) تمام بر سر پستان خود ارسال کرد و کنار دیگر را در پس قفا شکرآویز بست. از آن زمان الی یومنا هذا ما قریشیان متابعت سنت رسول کرده، همان می ورزیم و آن سنت قبیله ماست؛ و گویند علما و مشایخ خراسان بر همین سنت می روند
بنا بر توضیح فوق، مولانا دستارش را با شکرآویز می بسته، که به گمان غالب شکرآویز همانپر شال را در فرق سر چون تاج گذاشتن بوده است، مثل دستار اکثر بزرگان شعر و ادب خراسان (به ویژه دستار فردوسی). مولوی سر دیگر دستارش را هم به پیش سینه اش رها می کرده، تا روی پستان، یا به قولی یک وجب. در مجموع، دستار او خرد و شیوه دستاربندی اش غیرعالمانه و شوریده وشانه بوده است؛ چه هم در بیتی از دیوان حافظ می بینیم که گفته است:
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی
خود مولانا نیز در حکایتی از مثنوی عمامه های بزرگ و دارندگان آنها را به باد انتقاد گرفته است:
یک فقیهی ژنده ها در چیده بود
در عمامه خویش در پیچیده بود ...
منبع: مقالهٔ طرح چهره و قامت مولانا و شمس نوشتهٔ مهدی سیدی منتشر شده در نشریهٔ تخصصی مولاناپژوهی
زیبا و صاحب جمال بود.
شمس تبریزی می گفته است: «مولانا را جمال خوب هست، و مرا جمال هست و زشتی هست... ».
منبع: مقالهٔ طرح چهره و قامت مولانا و شمس نوشتهٔ مهدی سیدی منتشر شده در نشریهٔ تخصصی مولاناپژوهی
برای پیشنهاد نکات دیگری راجع به مولانا که ممکن است روی تصویر خیالی یا حقیقی او تأثیرگذار باشد در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.
طبق گزارش عصر ایران این چهرهٔ خیالی در سالهای دهه ۱۹۶۰ میلادی و با فراخوان مسابقه در ایران کشیده شده است (منبع احتمالی عصر ایران).
چهرهٔ مولانا جلال الدین اثر نادر لنجانی
عارف و شاعر بزرگ در حال نوشتن مثنوی در میان رقص سماع دراویش
پروانهای عاشق خودرا به شعلهای از چراغدان میزند و پرهایش به آتش کشیده میشود و سپس همه چیز خاکستر میگردد. این صحنهایست که مولانا جلال الدین با حیرت تمام به آن مینگرد و در وصف صحنه شعرش را مینگارد.
نقش مولانا بر اسکناس پنجهزار لیری ترکیه بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۴
مولانا بر تمبر افغانستان سال ۱۹۶۸
مولانا بر تمبر سوریه
مولانا بر تمبر پاکستان
در تمامی چهرههایی که از این شاعر توانمند و بزرگ به چشم میخورد ، ایشان فردی سالخورده و مغموم به تصویر کشیده شده اند ، همچنین در این شبیه سازی سعی شده است تا چهره ایشان نزدیک به چهره باشد که در سرزمین بلخ ( شرقی ) متولد شده و حیات داشته اند باشد .
فیلم مست عشق در رابطه با زندگی شمس و مولانا به کارگردانی حسن فتحی ساخت ایران_ترکیه
دیدار مولانا و شمس تبریزی در فیلم مست عشق
Based on your detailed description of Rumi's appearance, I can attempt to generate an artistic interpretation of his face. The generated image will include the following features:
تصویر مولوی بر سکهٔ یادبود ۷۰۰ سامانی تاجیکستان ضرب شده در سال ۲۰۰۷ به مناسبت ۸۰۰ سالگی وی
برای پیشنهاد تصویر دیگری برای مولانا در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.
چهرهٔ مولانا اثر محمد تجویدی به نقل از کلیات شمس به تصحیح فروزانفر چاپ امیرکبیر