گنجور

 
مولانا

آن چشم که خون گشت غم او را جفت است

زو خواب طمع مدار کو کی خفته است

پندارد کاین نیز نهایت دارد

ای بیخبر از عشق که این را گفته است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode