غزل شمارهٔ ۳۲۴
درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت
درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت
صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی را
که یک جان دارم و خواهم که دربازم همین ساعت
کمان زه کن خدایا نه که تیر قاب قوسینی
که وقت آمد که من جان را سپر سازم همین ساعت
چو بر میآید این آتش فغان میخیزد از عالم
امانم ده امانم ده که بگدازم همین ساعت
جهان از ترس میدرد و جان از عشق میپرد
که مرغان را به رشک آرم ز پروازم همین ساعت
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
گلهای جاویدان » شمارهٔ ۱۳۸ » (نامعلوم) (۰۷:۳۲ - ۰۸:۴۶) نوازندگان: درویش امیر حیاتیخواننده آواز: درویش امیر حیاتی سراینده شعر آواز: مولوی (قطعه) مطلع شعر آواز: جهان از ترس می درد و جان از عشق می پرد
🎜 معرفی آهنگهای دیگری که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
نادر.. نوشته:
دیشب رها بودم، رها!
از خویش و ما، بودم رها
آن شاهِ عالم آن خدا
شد رهنما، بودم رها
در دل خیالش بُد مرا
در سر هوا، بودم رها
نور سما، پر جلوه ها
ز آئینه ها، بودم رها
زآتش ز خاک آب و هوا
از هر جدا، بودم رها
این جا کجا؟ آن جا کجا؟
هر جا کجا؟ بودم رها….
👆⚐
Lira نوشته:
کمان زه کن خدایانه که تیر قاب قوسینی
👆⚐