لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

باده ده آن یار قدح باره را

یار ترش روی شکرپاره را

منگر آن سوی بدین سو گشا

غمزه غمازه خون خواره را

دست تو می‌مالد بیچاره وار

نه به کفش چاره بیچاره را

خیره و سرگشته و بی‌کار کن

این خرد پیر همه کاره را

ای کرمت شاه هزاران کرم

چشمه فرستی جگر خاره را

طفل دوروزه چو ز تو بو برد

می‌کشد او سوی تو گهواره را

ترک کند دایه و صد شیر را

ای بدل روغن کنجاره را

خوب کلیدی در بربسته را

خوب کمندی دل آواره را

کار تو این باشد ای آفتاب

نور فرستی مه و استاره را

منتظرش باش و چو مه نور گیر

ترک کن این گنگل و نظاره را

رحمت تو مهره دهد مار را

خانه دهد عقرب جراره را

یاد دهد کار فراموش را

باد دهد خاطر سیاره را

هر بت سنگین ز دمش زنده شد

تا چه دمست آن بت سحاره را

خامش کن گفت از این عالم است

ترک کن این عالم غداره را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۲۵۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم