گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ بیّن اللَّه تعالی انّ الفی‌ء لمن هو، و التّقدیر: کی لا یکون ما افاء اللَّه علی رسوله دولة بین الاغنیاء منکم و لکن یکون للفقراء المها جرین، الّذین تولّوا الدّیار و الاموال و الاهلین و العشائر فخرجوا حبّا للَّه و رسوله و اختاروا الاسلام علی ما کانوا فیه من الشدّة حتی کان الرّجل یعصب الحجر علی بطنه لیقیم صلبه من الجوع و کان یتّخذ الحفیرة فی الشّتاء ماله دثار غیرها. قال سعید بن جبیر: کان ناس من المهاجرین لاحد هم الذّار و الزّوجة و العبد و النّاقة یحجّ علیها و یغزو فنسبهم اللَّه الی انّهم فقراء و جعل لهم سهما فی الزّکاة. یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ ای یطلبون رزقا من اللَّه و هو الغنیمة. وَ رِضْواناً. ای: مرضات ربّهم بالجهاد فی سبیله مع رسوله.

وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بمجاهدة الاعداء أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ فی ایمانهم و وفوا بعهود هم و عقود هم مع اللَّه هؤلاء المهاجرین الّذین اخرجهم المشرکون من مکة و کانوا نحوا من مائة رجل و صحّ عن رسول اللَّه (ص) انّه کان یستفتح بصعالیک المهاجرین و قال صلی اللَّه علیه و سلّم: «ابشروا یا معشر صعالیک المهاجرین بالنّور التّام یوم القیامة تدخلون الجنّة قبل الاغنیاء بنصف یوم و ذلک مقدار خمسمائة عامّ»

ثمّ ذکر الانصار فقال: وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ ای لزموا المدینة و دورهم بها، وَ الْإِیمانَ منصوب بفعل مضمر یعنی: و قبلوا الایمان و آثروه و قیل: معناه لزموا المدینة و مواضع الایمان و ذکر النقاش انّ الایمان اسم المدینة سمّاها النبی (ص) به. مِنْ قَبْلِهِمْ ای من قبل قدوم المهاجرین علیهم اتّخذوا فی دورهم‌ المساجد بسنتین ربّوا الاسلام کما یربّی الطّیر الفرخ و عن انس قال: قال رسول اللَّه (ص): «آیة الایمان حبّ الانصار، آیة النّفاق بغض الانصار»

و عن زید بن ارقم قال: قال رسول اللَّه (ص): «اللّهم اغفر للانصار و لابناء الانصار و ابناء ابناء الانصار»

و قال: «خیر دور الانصار بنو النّجار ثمّ بنو عبد الاشهل ثمّ بنو الحارث بن الخزرج ثمّ بنو ساعدة و فی کلّ دور الانصار خیر»

و «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ» کنایت است از مهمان دوستی انصار که مهاجران را بجان بپذیرفتند و بهمگی دل دوست داشتند و خان و مان خود از ایشان دریغ نداشتند. و بهر چه داشتند از مال و وطن ایشان را شریک خود ساختند و کام و مراد و بی‌نیازی ایشان بر فقر و فاقه خود اختیار کردند. و این غایت جود است و کمال سخا که ربّ العالمین از ایشان بپسندید و ایشان را در آن بستود و گفت: یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً ای حسدا و غیظا مِمَّا أُوتُوا: ای ممّا اعطی المهاجرون من الفی‌ء، آن روز که رسول خدا (ص) غنیمت بنی النضیر میان مهاجران قسمت کرد و بانصار نداد، مگر سه کس را از ایشان هیچ حسدی و غیظی پدید نیامد و بتخصیص مهاجران در آن اموال کراهیتی ننمودند. و بآن قسمت راضی شدند هر چند که ایشان را حاجت و دربایست بود و بغایت خصاصت و فقر و فاقت رسیده بودند، اما حقّ مهاجران بر حقّ خود مقدّم داشتند و راه ایثار رفتند اینست که ربّ العالمین گفت: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. و فی الخبر: «لم یجتمع فی الدّنیا قوم قطّ الّا و فیهم اسخیاء و بخلاء الّا فی الانصار فانّهم کلّهم اسخیاء، ما فیهم من بخیل».

خبر درست است از بو هریرة، گفت: رسول خدا (ص) را مهمانی رسید، کس فرستاد بخانه‌های مادران مؤمنان تا هیچ طعامی بود آن مهمان را؟ و در همه خانه‌های ایشان هیچ طعام نبود. پس رسول گفت: «من یضیف هذا هذه اللیلة؟»: کیست که یک امشب این مهمان را بخانه برد و او را مهمانی کند؟ مردی انصاری گفت: من او را مهمانی کنم یا رسول اللَّه. او را بخانه برد و با اهل خویش گفت: هذا ضیف رسول اللَّه، اینک آوردم مهمان رسول خدای، او را گرامی دار و عزیز دار. اهل او گفت: در خانه ما طعام بیش از آن نیست که قوت ما و این کودکان باشد، مگر این کودکان را ببهانه‌ای در خواب کنیم و ما بوی ایثار کنیم، تا وی را کفایت باشد. آن گه چراغ بیفروختند و مهمان را بنشاندند و طعام پیش نهادند، و عادت ایشان چنان بود که میزبان با مهمان بهم طعام خورند، مرد با اهل خویش گفت: اگر ما با وی خوریم، او را کفایت نباشد و نه خوب بود که مهمان رسول (ص) در خانه ما طعام سیر نخورد تو برخیز در میانه و ببهانه آنکه چراغ را اصلاح می‌کنم، چراغ فروکش، تا ما در تاریکی دهان می‌جنبانیم و او چنان پندارد که ما طعام میخوریم هم چنان کردند و خود گرسنه در خواب شدند. بامداد که بحضرت نبوّت و رسالت صلّی اللَّه علیه و سلّم رسیدند، رسول در ایشان نگرست و تبسم کرد و گفت: «ضحک اللَّه اللّیلة»

و فی روایة: «عجب اللَّه من فعالکما»

فانزل اللَّه عزّ و جلّ: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ ابن عباس گفت: رسول خدا آن روز که اموال بنی النضیر قسمت میکرد، انصار را گفت: اگر خواهید شما را در این قسمت آرم، تا مشارک ایشان باشید، درین مال بشرط آنکه مهاجران نیز مشارک شما باشند در مال و ضیاع شما. و اگر خواهید این غنیمت جمله بمهاجران تسلیم کنیم و در ضیاع و مال شما مشارک نباشند. ازین هر دو خصلت آن یکی که خواهید اختیار کنید. ایشان راه جوانمردی و ایثار رفتند، گفتند: نه که ما در قسمت غنیمت با ایشان مشارک نباشیم و همه بایشان تسلیم کنیم و ایشان با ما مشارک باشند در خان و مان و ضیاع و اسباب ما. ربّ العالمین ایثار ایشان بپسندند و در شأن ایشان آیت فرستاد: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ و قال انس بن مالک: اهدی لبعض الصحابة رأس شاة مشویّة و کان مجهودا له فوجّه به الی جار له فتداولته تسعة انفس، ثمّ عاد الی الاوّل فانزل اللَّه جلّ ذکره وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. و قال وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: الشّح، منع الواجب و قیل: اکل مال الغیر ظلما. و قال النبی (ص): بری‌ء من الشحّ من آتی الزکاة و قری الضیف و اعطی فی النّائبة.

و قیل: الشحّ: ان تطمح عین الرجل الی ما لیس له، فقال صلّی اللَّه علیه و سلم: «من الشحّ، نظرک الی امرأة غیرک».

قال الحسن: هو العمل بمعاصی اللَّه. و قال طاوس: الشحّ بما فی ید غیرک، و البخل بما فی یدک.

و روی أنّ رجلا قال لعبد اللَّه بن مسعود انّی اخاف أن اکون قد هلکت، فقال و ما ذاک؟ قال اسمع اللَّه یقول: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ. فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و انا رجل شحیح لا یکاد یخرج من یدی شی‌ء فقال عبد اللَّه: لیس ذاک بالشح الذی ذکر اللَّه عزّ و جلّ فی القرآن و لکن الشحّ ان تأکل مال اخیک ظلما، و لکن ذاک البخل و بئس الشی‌ء البخل. و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص): «اتّقوا الظلم، فان الظلم ظلمات یوم القیامة و اتّقوا الشحّ فانّ الشّحّ اهلک من کان قبلکم حملهم علی ان یسفکوا دماءهم و استحلّوا محارمهم.

و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «لا یجتمع الشّحّ و الایمان فی قلب عبد ابدا».

وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یعنی: التابعین و هم الذین یجیئون بعد المهاجرین و الانصار الی یوم القیامة ثمّ ذکر انّهم یدعون لانفسهم و لمن سبقهم بالایمان بالمغفرة فقال: یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا غشّا و حسدا و بغضا. لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ و کلّ من کان فی قلبه غلّ لاحد من الصحابة و لم یترحّم علی جمیعهم فانّه لیس من عناه اللَّه بهذه الآیة، لانّ اللَّه رتّب المؤمنین علی ثلاثة منازل: المهاجرین، و الانصار، و التابعین الموصوفین بما ذکر اللَّه، فمن لم یکن من التابعین بهذه الصفة کان خارجا من اقسام المؤمنین. قال ابن ابی لیلی: النّاس علی ثلاثة منازل: الفقراء، المهاجرون وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ فاجهد ان لا تکون خارجا من هذه المنازل و روی عن عائشة رضی اللَّه عنها قالت: امرتم بالاستغفار لاصحاب محمد (ص) فسبّبتموهم سمعت نبیّکم (ص): «لا تذهب هذه الامّة حتی یلعن آخرها اوّلها».

و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا لعن آخر هذه الامّة اوّلها فلیظهر الّذی عنده العلم فانّ کاتم العلم یومئذ ککاتم ما انزل اللَّه علی محمد (ص)

و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «کلّ الناس یرجو النجاة الّا من سبّ اصحابی فانّ اهل الموقف یلعنهم.

و قال مالک بن انس: تفاضلت الیهود و النصاری علی الرّافضه‌ بخصلة. سئلت الیهود من خیر اهل ملّتکم؟ فقالت: اصحاب موسی. سئلت النصاری من خیر اهل ملّتکم؟ فقالت: حواری عیسی و سئلت الرافضة من شرّ اهل ملّتکم؟

فقالوا: اصحاب محمد. امروا بالاستغفار فسبّوهم فالسیف علیهم مسلول الی یوم القیامة لا تقوم لهم رایة و لا یثبت لهم قدم و لا تجتمع لهم کلمة، کلّما اوقدوا نارا للحرب أطفأها اللَّه بسفک دمائهم و تفریق شملهم و ادحاض حجّتهم. اعاذنا اللَّه و ایّاکم من الاهواء المضلّة. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا رأیتم الّذین یسبّون اصحابی، فقولوا: لعن اللَّه شرّکم، و عن عطا قال قال رسول اللَّه (ص): «من حفظنی فی اصحابی کنت له یوم القیامة حافظا، و من شتم اصحابی فعلیه لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین».

أَ لَمْ تَرَ یا محمد. إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا و هم عبد اللَّه بن ابی بن سلول و رفاعة بن تابوت عاضدوا قریظة علی رسول اللَّه (ص) بعد اجلاء بنی النضیر بسنتین و عاقدوهم علی ما فی الآیة و سمّاهم اخوانا لهم لانّهم ساووهم فی الکفر، قالوا: لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ من المدینة. لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً سألنا خلافکم و خذلانکم أَبَداً یعنی محمد (ص) ای لا نمتثل امره فی ایذانکم وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ ای: ان قاتلکم محمد (ص) لَنَنْصُرَنَّکُمْ و لنعاوننّکم احسن المعاونة. وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فی قولهم ذلک فانّهم اخرجوا من دیارهم و لم یخرج المنافقون معهم و قوتلوا فلم ینصروهم فذلک قوله: لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ و قوله: وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ ای: لو قصدوا نصر الیهود لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ منهزمین. ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ یعنی: بنی قریظة لا یصیرون منصورین اذا انهزم ناصروهم. معنی آنست که: اگر تقدیرا بنصرت ایشان برخیزید، پشت بهزیمت برگردانند و آن گه نه نصرت ایشان باشد که آن خذلان ایشان باشد. و قیل: وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ ای: لو ارادوا نصرهم کقوله عزّ و جلّ: إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ ای: اذا اردتم ان تقوموا الی الصلاة إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ ای: اردتم ان تناجوا. اگر منافقان خواهند که ایشان را یاری دهند نتوانند، و اللَّه ایشان را در آن قصد و خواست یاری ندهد، منافق نه یاری دهنده است نه یاری داده نه کس او را یاراست نه خدا او را یار.

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ای: لانتم یا اصحاب محمد اشدّ رهبة فی قلوب هؤلاء المنافقین من رهبة اللَّه عزّ و جلّ ای اوقع اللَّه الرعب فی قلوبهم. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ لا یعلمون معانی خطاب اللَّه و لا یعرفون شدّة بأس اللَّه و لا یعلمون حقیقة ما یوعدهم اللَّه به.

لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً یعنی: الیهود، لا یحاربونکم مؤتلفین مجتمعین.

إِلَّا فِی قُریً مُحَصَّنَةٍ ای: اذا اجتمعوا لقتالکم لم یجسروا علی البروز و انّما یقاتلونکم من وراء حصونهم المحصّنة بالسور أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بالنبل و الحجر.

قرأ ابن کثیر و ابو عمرو جدار علی الواحد و قرأ الآخرون جدر بضمّ الجیم و الدال علی الجمع. بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ ای: هم متعادون مختنقون عداوة بعضهم بعضا شدیدة. و قیل: نکایتهم فیما بینهم شدید. اذا تحاربوا فامّا معکم فاللّه ارهبهم منکم فلا یغنون شیئا: و قیل: هذا امتنان من اللَّه عزّ و جلّ ای هم مع قوّتهم و شدّتهم یخافون منکم. تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً یعنی: المنافقین و الیهود جمیعا مجتمعین فی الرأی وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی مختلفة متفرقة. قال مجاهد: اراد انّ دین المنافقین یخالف دین الیهود. و قال: قتادة: اهل الباطل مختلفة اهواؤهم، مختلفة شهاداتهم، مختلفة اعمالهم و هم مجتمعون. قال ابن بحر: القی اللَّه فی قلوبهم البأس الشدید فتفرّقوا خلاف ما فعل بالمؤمنین من قوله و الّف بین قلوبهم. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ امره و نهیه.

کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ای: مثل و عیدی لقریظة مثل ما القی بنو النضیر و کان بینهما سنتان. و قیل: مثل هؤلاء الیهود کمثل مشرکی مکة. ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ یعنی: القتل ببدر و کان قبل غزوة بنی النضیر قاله مجاهد. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: مع ذلک فی النار ثمّ ضرب مثلا للمنافقین و الیهود جمیعا فی تخاذلهم فقال: کَمَثَلِ الشَّیْطانِ ای: مثل المنافقین فی وعدهم بنی قریظة بالغرور کمثل الشیطان فی وعده الانسان بالغرور فلمّا احتاج الیه اسلمه للهلاک. فقیل یراد بالانسان الجنس و معناه الّذی یوسوس الیهم بالکفر و یدعوهم الی الجحد. فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنْکَ یتبرّأ منه اذا رای العذاب یوم القیامة و یقول: إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ و قیل: شبّههم بتسویل الشّیطان الیهم فی قوله: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی‌ عَقِبَیْهِ. الآیة کذلک هؤلاء المنافقون غرّوا الیهود بوعد النصرة ثمّ قعدوا عنها وقت الاحتیاج. جماعتی مفسّران گفتند: انسان درین آیه برصیصاء عابد است، راهبی بود در بنی اسرائیل در روزگار فترت صومعه‌ای ساخته بود، هفتاد سال در آن صومعه مجاور گشته و خدای را عزّ و جلّ پرستیده و ابلیس در کار وی فرومانده و از اضلال وی بازمانده و از سر آن درماندگی روزی مرده شیاطین را جمع کرد و گفت: من یکفینی امر هذا الرجل؟ آن کیست از شما که کار این مرد را کفایت کند؟ یکی از آن مرده شیاطین گفت: من این کار کفایت کنم و مراد تو از وی حاصل کنم. بدر صومعه وی رفت بر زیّ و آسای راهبان و متعبّدان. گفت: من مردی راهبم عزلت و خلوت می‌طلبم، ترا چه زیان اگر من بصحبت تو بیاسایم و درین خلوت خدای را عزّ و جلّ عبادت کنم؟ برصیصا بصحبت وی تن در نداد و گفت: انّی لفی شغل عنک، مرا در عبادت اللَّه چندان شغل است که پروای صحبت تو نیست. و عادت برصیصا آن بود که چون در نماز شدی ده روز از نماز بیرون نیامدی و روزه‌دار بود و هر بده روز افطار کردی. شیطان برابر صومعه وی در نماز ایستاد و جهد و عبادت خود بر جهد و عبادت برصیصا بیفزود چنانک بچهل روز از نماز بیرون آمدی و هر بچهل روز افطار کردی آخر برصیصا او را بخود راه داد، چون آن عبادت و جهد فراوان وی دید و خود را در جنب وی قاصر دید. آن گه شیطان بعد از یک سال گفت: مرا رفیقی دیگر است و ظنّ من چنان بود که تعبّد.

و اجتهاد تو از آن وی زیادتست اکنون که ترا دیدم نه چنانست که می‌پنداشتم و با نزدیک وی میروم! برصیصا مفارقت وی کراهیت داشت و بصحبت وی رغبت تمام مینمود. شیطان گفت: مرا ناچار است برفتن، اما ترا دعائی آموزم که هر بیمار و مبتلی و دیوانه که بر وی خوانی اللَّه تعالی او را شفا دهد و ترا این به باشد از هر عبادت که کنی که خلق خدای را از تو نفع باشد و راحت. برصیصا گفت: این نه کار منست که آن گه از وقت و ورد خود بازمانم و سیرت و سریرت من در سر شغل مردم شود.

شیطان تا آن گه میکوشید که آن دعا وی را در آموخت و او را بر سر آن شغل داشت.

شیطان از وی بازگشت و با ابلیس گفت: قد و اللَّه اهلکت الرجل. پس برفت و مردی را تخنیق کرد، چنان که دیو با مردم کند. آن گه بصورت طبیبی برآمد بر در آن خانه گفت: انّ بصاحبکم جنونا أ فأعالجه؟ این مرد شما دیو او را رنجه دارد، اگر خواهید او را معالجه کنم؟ چون او را دید گفت: انّی لا اقوی علی جنّیه. من با دیو او بر نیایم، لکن شما را ارشاد کنم بکسی که او را دعا کند و شفا یابد و او برصیصاء راهب است که در صومعه نشیند. او را بر وی بردند و دعا کرد و آن دیو از وی باز شد. پس شیطان برفت و زنی را از دختران ملوک بنی اسرائیل رنجه کرد تا بسان دیوانگان گشت. آن زن جمالی بکمال داشت و او را سه برادر بود. شیطان بصورت طبیب پیش ایشان رفت و آن دختر را بوی نمودند، گفت: انّ الّذی عرض لها مارد لا یطاق و لکن سأرشدکم الی من یدع اللَّه لها. گفت: دیوی است ستنبه او را رنجه داشته و من با وی برنیایم، بر آن راهب شوید که کار از وی است، تا دعا کند و شفا یابد. ایشان گفتند: ترسیم که راهب این نکند و فرمان ما نبرد. گفت: صومعه‌ای سازید در جنب صومعه وی و زن در آن صومعه بخوابانید و با وی گوئید که این امانت است بنزدیک تو نهادیم و ما رفتیم، از بهر خدا و امید ثواب را نظر از وی باز مگیر و دعا کن تا شفا یابد.

ایشان هم چنان کردند و راهب از صومعه خود بزیر آمد و او را دید زنی بغایت جمال.

از جمال وی در فتنه افتاد. شیطان آن ساعت او را وسوسه کرد که: واقعها ثمّ تب!

کام خود از وی بر باید داشت آن گه توبه باید کرد که در توبه گشاده و رحمت خدا فراوان! راهب بفرمان شیطان کام خود از وی برداشت و زن بار گرفت. راهب پشیمان گشت و از فضیحت ترسید. همان شیطان در دل وی افکند که این زن را بباید کشت و پنهان باید کرد، چون برادران آیند گویم: دیو او را ببرد و ایشان مرا براست دارند و از فضیحت ایمن گردم. آن گه از زنا و از قتل توبه کنم. برصیصا آن نموده شیطان بجای آورد و او را کشت و دفن کرد. چون برادران آمدند و خواهر را ندیدند گفت: جاء شیطانها فذهب بها و لم اقو علیه: شیطان او را ببرد و من با وی برنیامدم! ایشان او را براست داشتند و بازگشتند. شیطان آن برادران را بخواب بنمود که راهب خواهر شما را کشت و در فلان جایگه دفن کرد. سه شب پیاپی ایشان را چنین بخواب مینمود، تا ایشان رفتند و خواهر را کشته از خاک برداشتند. برادران او را از صومعه بزیر آوردند و صومعه خراب کردند و او را پیش پادشاه وقت بردند، تا بفعل و گناه خود مقرّ آمد. و پادشاه بفرمود تا او را بر دار کردند. آن ساعت شیطان برابر وی آمد و گفت: این همه ساخته و آراسته منست، اگر آنچه فرمایم بجای آری ترا نجات دهم و خلاص پدید کنم. گفت: هر چه فرمایی ترا فرمان برم! گفت: مرا سجودی کن. آن بدبخت او را سجود کرد و کافر گشت و او را در کفر بردار کردند و شیطان آن گه گفت: إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ.

فَکانَ عاقِبَتَهُما یعنی شیطان و برصیصاء العابد کان اخر امرهما أَنَّهُما فِی النَّارِ مقیمین لا یبرحان وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ الکافرین قال ابن عباس: ضرب اللَّه هذا المثل لیهود بنی النضیر و المنافقین من اهل المدینة و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ امر نبیّه (ع) أن یجلی بنی النضیر عن المدینة فدسّ المنافقون الیهم فقالوا: لا تجیبوا محمدا الی ما دعاکم و لا تخرجوا من دیارکم فان قاتلکم کنّا معکم و أن اخرجکم اخرجنا معکم. قال: فاطاعوهم و تحصّنوا فی دیارهم رجاء نصر المنافقین حتی جاءهم النبی (ص) فناصبوه الحرب یرجون نصر المنافقین فخذلوهم و تبرّؤوا منهم کما تبرّأ الشیطان من برصیصا و خذله. قال ابن عباس: فکانت الرهبان فی بنی اسرائیل لا یمشون الّا بالتقیة و الکتمان و طمع اهل الفجور و الفسق فی الاخیار فرموهم بالبهتان و القبیح، حتی کان امر جریح الراهب فلمّا برأ اللَّه جریحا الراهب ممّا رموه به انبسطت بعدها الرهبان و ظهروا للنّاس.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ باداء فرائضه و اجتناب معاصیه «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» یعنی لیوم القیامة. ای لینظر احدکم الّذی قدّم لنفسه عملا صالحا ینجیه ام سیّئا یردیه. اتَّقُوا اللَّهَ کرّر تعظیما لتحذیره. إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ و فی الاثر انّ ابن آدم اذا مات قال الناس: ما خلف؟ و قالت الملائکة ما قدّم؟ و قیل: وَ اتَّقُوا اللَّهَ انّما کرّر الامر بالتقوی، لانّ الاوّل اراد به تقوی الکفر و اجتناب الجحد. و الثانی اراد به تقوی المراقبة و العلم، و قیل: معناه اتّقوا مخالفتی فان لم تفعلوا فاتقوا مفارقتی. و معاقبتی. و قیل: للتقوی مقامات فدعاهم الی مرتبة بعد اخری، و قیل: المراد بالاوّل البدایة به و بالثانی الثبات علیه.

لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ یعنی المنافقین ترکوا ذکر اللَّه و طاعته فانسیهم ما فیه النجاة انفسهم و خلاصها بحرمان حظوظهم من الخیر. و قیل: نسوا اللَّه بترک ذکره و شکره. فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ بالعذاب الّذی نسی به بعضهم بعضا. أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: الخارجون عن طاعة اللَّه سبحانه.

لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ للآیة معنیان: احدهما لا یتساوی الکافر و المؤمن لانّ المؤمن فی النعیم المقیم و الکافر فی العذاب الالیم، المؤمن من اولیاء اللَّه و الکافر من اعداء اللَّه. و المعنی الثانی: لا یستوی اصحاب النار فی النار بل فیها درکات و لا اصحاب الجنة فی الجنة بل فیها درجات و به قرأ ابن مسعود لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ. أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ الناجون.

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ قیل: هذا توبیخ للنّاس. ای لو جعل فی الجبل تمییز و انزل علیه القرآن لخشع و تصدّع و تشفّق من خشیة اللَّه مع صلابته و رزانته حذرا من ان لا یؤدّی حقّ اللَّه عزّ و جل فی تعظیم القرآن و الکافر یعرض عمّا فیه من العبر کان لم یسمعها یصفه بقساوة القلب و قیل: هذا امتنان علی النبی (ص) ای لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ لما ثبت له و تصدّع لنزوله علیه و قد انزلناه علیک و ثبّتناک له کقوله: ما نثبّت به فؤادک و کذلک یسّر و سهّل و خفّف علی بنی آدم ما ثقله علی السماوات و الارضین. و قد روی عن ابن عباس: انّ السّماء اطّت من ثقل الالواح لمّا وضعها اللَّه سبحانه علیها فی وقت موسی (ع) فبعث اللَّه لکلّ حرف منها ملکا فلم یطیقوا حملها فخفّفها علی موسی و کذلک الانجیل علی عیسی (ع) و الفرقان علی محمد (ص). وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. فی امثال اللَّه و یتّعظون و لا یعصون اللَّه.

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ. قال الزجاج: هذا یرجع الی اوّل السورة حیث قال: سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ثمّ قال: هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ قادر علی اختراع الاعیان و لا مستحقّ لکمال التعظیم و نعوت الجلال. إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ یعنی السرّ و العلانیة، و قیل: الغیب ما غاب عن العباد فلم یعاینوه و لم یعلموه، و الشهادة: ما عاینوه و علموه. هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ ذو الرّحمة الکاملة.

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الّذی له الملک و حقیقته القدرة علی ایجاد و ان یکون له التصرف فی الملک له من غیر حجّة علیه. الْقُدُّوسُ الطاهر عمّا اضافوا الیه ممّا لا یلیق به و القدس الطهارة و منه قوله: نقدّس لک: ای ننزّهک عن الصفات الذّمیمة.

السَّلامُ الّذی ینال عباده منه. السّلامة: سلم المؤمنون من عذابه، و قیل: سمّی نفسه سلاما لسلامته من کلّ آفة. الْمُؤْمِنُ الّذی أمن الناس من ظلمه و أمن من آمن به من عذابه. و قیل: الایمان: التصدیق. ای هو الّذی یصدّق عبده فی توحیده و اقراره بوحدانیّته و یصدّق رسله باظهار المعجزة علیهم و هو المصدّق لنفسه فی اخباره الْمُهَیْمِنُ ای القائم علی خلقه باعمالهم و ارزاقهم و آجالهم و انّما قیامه علیهم باطلاعه و حفظه، و قیل: معناه الرّقیب یقال: هیمن یهیمن هیمنة اذا کان رقیبا علی الشی‌ء.

و قیل: هو فی الاصل مئیمن قلبت الهمزة هاء کقوله: «ارقت و هرقت» و معناه: المؤمن. الْعَزِیزُ: المنیع الّذی لا یقدر علیه احد. و الغالب لا یغلب. و العزّة فی اللّغة الشّدّة، و قیل: العزیز الّذی لا مثل له من قولهم عزّ الطّعام اذا قلّ وجوده، و قیل:العزیز بمعنی المعزّ کالألیم بمعنی المولم. الْجَبَّارُ: هو العظیم و جبروت اللَّه عظمته ای هو العظیم الشّأن فی الملک و السلطان: و قیل: هو من الجبر و هو الاصلاح فهو یغنی الفقیر و یصلح الکسیر و قیل: هو الّذی یقهر النّاس و یجبرهم علی ما اراد ینفذ مشیّته علی سبیل الاجبار فی کلّ احد و لا ینفذ فیه مشیّة احد. الْمُتَکَبِّرُ المتعظّم عن مجانسة خلقه و تعظّم من مشابهة فعله و تقدّس عن صفات الذّمّ فی نعوته و هو المستحق لصفات التّعظیم و قیل: ذو الکبریاء و هو الملک، من قوله: «و یکون لکما الکبریاء فی الارض». سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ نزّه نفسه تعالی و تقدّس عمّا یلحدون فی اسمائه و یجهلون من اوصافه.

روی عن عبد اللَّه بن عمر قال: رأیت رسول اللَّه (ص) قائما علی هذا المنبر، یعنی منبر رسول اللَّه (ص)، و هو یحکی عن ربّه تعالی فقال «انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا کان یوم القیامة جمع السماوات و الارضین فی قبضته تبارک و تعالی ثمّ قال: هکذا و شدّ قبضته ثمّ بسطها ثمّ یقول: انا اللَّه، انا الرّحمن، انا الرّحیم، انا الملک، انا القدّوس، انا السّلام، انا المؤمن، انا المهیمن، انا العزیز، انا الجبار، انا المتکبر، انا الّذی بدأت الدّنیا و لم تک شیئا، انا الّذی اعدتها. این الملوک این الجبابره؟!».

قوله: هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ کلّ ما یخرج من العدم الی الوجود یفتقر الی التقدیر اوّلا و الی الایجاد علی وفق التقدیر ثانیا و الی التصویر بعد الایجاد ثالثا، و اللَّه تعالی خالق من حیث انّه مقدّر و بارئ من حیث انّه مرتّب صور المخترعات احسن ترتیبا. لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی‌ لانّها مشتقّة من افعال کلّها حسنة. و قیل: وصفها بالحسنی لانّها تدلّ علی کمال نعوته و جلالة اوصافه. یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ امّا بیانا و نطقا و امّا برهانا و خلقا. وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.. ختم السورة بما فتحها به فسبحان اللَّه علی کلّ حال.

روی معقل بن یسار عن النّبی (ص) من قال حین یصبح ثلاث مرّات: «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من الشیطان الرجیم» و قرأ الثلاث آیات من اخر سورة الحشر وکل اللَّه به سبعین الف ملک یصلّون علیه حتی یمسی، فان مات من ذلک الیوم مات شهیدا و من قال حین یمسی کان بتلک المنزلة.

وعن ابی امامة یقول قال رسول اللَّه (ص): من قرأ خواتیم الحشر من لیل او نهار فقبض فی ذلک الیوم او اللیلة فقد اوجب الجنّة.

و عن ابی هریرة قال سألت حبی رسول اللَّه (ص) عن اسم اللَّه الاعظم. فقال: علیک بآخر سورة الحشر فاکثر قراءتها فاعدت علیه فاعاد علیّ.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode