گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله: وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ... الآیة اذا اراد اللَّه بعبد خیرا قیّض له قرناء خیر یعینونه علی الطاعة و یدعونه الیها و اذا اراد اللَّه بعبد سوءا قیّض له اخدان سوء یحملونه علی المخالفات و یدعونه الیها. قرین بد شیطان است که نقاب تلبیس بربسته و در باطن بنده روش خود را راه یافته و بروی مسلط گشته تا بدوام وسوسه او را در مخالفات می‌کشد و سیّآت اعمال بر وی می‌آراید و بنده را از راه هدی و طریق صواب بر میگرداند همانست که جای دیگر فرمود: وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ، و از شیطان صعب‌تر قرین بد مر بنده را نفس اوست، زیرا که شیطان اگرچه خصم است و قرین بد در مؤمن طمع ایمان نکند، از وی طمع معصیت دارد، امّا نفس مر بنده را بکفر کشد و از وی طمع کفر دارد. به داود علیه السلام وحی آمد که: عاد نفسک یا داود فقد عزمت علی معاداتک کارزار نفس خویش را کمربند که او کار زار ترا کمر بست. این معادات آنست که مصطفی علیه السلام فرمود: «رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر».

جهاد نفس از جهاد دشمن بزرگتر گفت و صعب‌تر، زیرا که دشمن بشمشیر از خود دور توان کرد و نفس را از خویشتن دور کردن روی نیست و از شروی ایمن بودن روی نیست، با هر دشمنی اگر بسازی از شروی ایمن گردی و با نفس اگر بسازی هلاک شوی.

پیر بو علی دقاق را در نفس بازپسین پرسیدند که خویشتن را چگونه می‌بینی؟ گفت: چنان می‌بینم که اگر پنجاه ساله عمر مرا بر طبقی نهند و گرد هفت آسمان و هفت زمین بگردانند مرا از هیچ ملک مقرّب در آسمان شرم نباید داشت و از هیچ آفریده‌ای در زمین حلالی نباید خواست. این مرد بدین صفت که شنیدی بوقت نزع کوزه‌ای آب پیش وی داشتند گفتند: در حرارت جان دادن جگر را تبریدی بده، گفت هنگام آن نیست که این دشمن اصلی را و این نفس ناکس را شربتی سازم، نباید که چون فوت یابد دمار از من برآرد. و فی الخبر: «من مقت نفسه فی ذات اللَّه امنه اللَّه من عذاب یوم القیمة».

قوله: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید اقرار، ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید معرفت. توحید اقرار عامه مؤمنان راست، توحید معرفت عارفان و صدیقان راست، توحید اقرار آنست که اللَّه را یکتا گویی، توحید معرفت آنست که اللَّه را یکتا باشی. بو یزید بسطامی وقتی بر مقام علم ایستاده بود از توحید اقرار نشان میداد مریدی گفت: ای شیخ خدای را شناسی؟ گفت: در کلّ عالم خود کسی باشد که خدای را نشناسد یا نداند. وقتی دیگر غریق بحر توحید معرفت بود حریق نار محبت بود، او را گفتند: خدای را شناسی؟ گفت: من که باشم که او را شناسم و در کلّ عالم خود کسی باشد که او را شناسد؟

در عشق تو من که‌ام که در منزل من

از وصل رخت گلی دمد بر گل من‌

توحید معرفت که عبارت از ان استقامت آمد آنست که: در تصدیق بنهایت تحقیق رسد و در حدائق حقایق ایمان بقدم صدق و یقین بخرامد و بر جادّه صراط مستقیم قدم ثابت دارد، قلاده تجرید بر جید تفرید بندد، شراب محبت از دست ساقی صدق بکشد، در باغ لطائف گل معارف ببوید، عالم علوی و سفلی را بر هم زند، بزبان بی‌خودی گوید:

آدم علم عشق درین عالم زد

صد عالم عالمان همه برهم زد

تا در نفس خویش زمانی دم زد

در باخت بهشت و هر دو عالم کم زد

پیر طریقت گفت: صحبت با حق دو حرف است: اجابت و استقامت، اجابت عهد است و استقامت وفا، اجابت شریعت است و استقامت حقیقت است، درک شریعت هزار سال بساعتی در توان یافت و درک حقیقت ساعتی بهزار سال در نتوان یافت.

تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ... این عزیزان که براه استقامت رفتند و در میدان تسلیم گوی توحید بپایان بردند، ایشان را بوقت نزع خلعت کرامت پوشانند، فرشتگان از آسمان فرو آیند و ایشان را بشارت دهند که: لا تخافوا من عزل الولایة و لا تحزنوا علی ما اسلفتم من الجنایة و ابشروا بحسن العنایة فی البدایة مترسید که شما را از عزل ولایت محبت بیم نیست، اندوه مدارید که شما را بر جنایت مؤاخذت نیست، شاد باشید که جز عنایت ازلی شما را بدرقه و همراه نیست. لا تخافوا فطال ما کنتم من الخائفین و لا تحزنوا فقد کنتم من العارفین و ابشروا بالجنة فلنعم اجر العاملین مترسید ای خائفان که روز ترس بسر آمد، اندوه مبرید ای عارفان که وقت راحت در آمد، شاد باشید و بنازید در بهشت که از دوست بشادی پیغام و خبر آمد.

ای جوانمرد! نگر تا گمان نبری که فردا چون مستقیمان راه دین و مشتاقان درگاه رب العالمین و مستغرقان بحر یقین بمشاهده ذو الجلال رسند ذره‌ای از شوق ایشان کم گردد، در جگر ماهی تبشی است که اگر همه بحار عالم جمع کنی ذره‌ای از تبش او کم نشود، ایشان امروز در عین شوق‌اند و فردا در عین ذوق هم بر سر سوز شوق.

اهیم بها وجدا و ان دام وصلها

و یحسن منها القول و هو معاد

فردا هر چه شرایع است همه را قلم نسخ در کشند، نماز و روزه و حج و جهاد، روا باشد که بپایان رسد و منسوخ شود، امّا عقد محبت و عهد معرفت هرگز نشاید که منسوخ شود، چون در بهشت روی، هر روزی که بر تو بگذرد از شناخت حق سبحانه و تعالی بر تو عالمی گشاده شود که پیش از ان نبوده، این کاریست که هرگز بسر نیاید و مبادا که بسر آید نیز.

تا من بزیم پیشه و کارم اینست

آرام و قرار و غمگسارم اینست‌

روزم اینست و روزگارم اینست

جوینده صیدم و شکارم اینست

نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ، فی الحیاة الدنیا بالایمان و فی الآخرة بالغفران، فی الحیاة الدنیا بتحقیق المعرفة و فی الآخرة بتحصیل المغفرة، فی الدنیا بالرضا بالقضاء و فی الآخرة باللقاء فی دار البقاء، فی الدنیا بالمحبة و فی الآخرة بالقربة، فی الدنیا بالمشاهدة و فی الآخرة بالمعاینة.

اگر آدمی را عمر نوح دهند و جمله روزگار عمر خود در شکر این نعمت و این کرامت بسر آرد که رب العزة در حق وی میفرماید: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ عمرش برسد و هرگز بشکر این نعمت و شناخت این کرامت نرسد که میفرماید جلّ جلاله: ما دوست شماایم و یار مهربان شماایم و یاری دهنده شماایم هم در دنیا و هم در عقبی، در دنیا اندیشه کن که حق جل جلاله از بهر تو جواب فرشتگان چون داد آن گه که گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، اللَّه نفرمود که ایشان فساد نکنند لکن فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ شما را برا اسرار الهیّت ما اطلاع نیست و بر الطاف ربوبیّت ما با آدمیان وقوف نیست.

ما حطّک الواشون من رتبة

عندی و لا ضرّک مغتاب‌

کانّهم اثنوا و لم یعلموا

علیک عندی بالّذی عابوا

اگر نااهل‌اند اهلشان گردانم، اگر دوراند نزدیک‌شان گردانم، اگر ذلیل‌اند عزیزشان گردانم، اگر شما جفای ظاهر ایشان می‌بینید من صفای باطن ایشان می‌بینم، اگر شما بمخالفت اعضا و جوارح ایشان مینگرید، من بموافقت دلها و سرّهای ایشان می‌نگرم، اگر شما در صدره طاعت‌اید، ایشان در قرطه وصلت‌اند، اگر شما در حلّه عبادت‌اید ایشان در کلّه مغفرت‌اند، اگر شما دست بعصمت خود زده‌اید ایشان دست برحمت ما زده‌اند، چه خطر دارد عصمت شما اگر قبول ما نبود؟

چه ضرر از معصیت ایشان چون عفو و مغفرت ما بود؟ ایشان برداشته لطف ازل‌اند و نواخته فضل ابد، و الزّلل لا یزاحم الازل.

بو یزید بسطامی قدّس اللَّه روحه در راهی میرفت، آواز جمعی بگوش وی رسید، خواست که آن حال باز داند، فراز رسید کودکی دید در لژن سیاه افتاده و خلقی بنظاره ایستاده، همی ناگاه ما در آن کودک از گوشه‌ای در دوید و خود را در میان لژن افکند و آن کودک را بر گرفت و برفت، بو یزید چون آن بدید وقتش خوش گشت، نعره‌ای بزد ایستاده و میگفت: شفقت بیامد آلایش ببرد، محبت بیامد معصیت ببرد، عنایت بیامد جنایت ببرد.

العذر عندی لک مبسوط

و الذنب عن مثلک محطوط

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ... الآیة سخن در فضیلت و آداب مؤذنان لختی رفت در سورة المائده، اینجا نیز طرفی بگوئیم: حقّ جلّ جلاله و تقدّست أسماؤه با مؤذنان امت احمد پنج کرامت کرده: حسن الثناء و کمال العطاء و مقارنة الشهداء و مرافقة الانبیاء و الخلاص من دار الشقاء.

کرامت اوّل ثنای جمیل است و پسند خداوند کریم که در حق مؤذن میگوید: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ کدام سخن است نیکوتر و زیباتر از سخن آن کس که بندگان را بر نماز میخواند و بر حضرت راز «فانّ المصلّی یناجی ربه»، احسن بر لفظ مبالغت گفت همچنانک تعظیم قرآن را گفت: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ. قرآن احسن الآیات است و بانگ نماز احسن الکلمات، در بانگ نماز هم تکبیر است و هم توحید، هم تعظیم و هم تمجید، هم اثبات وحدانیت خداوند اعلی هم اثبات نبوت محمد مصطفی (ص) و فی الخبر: «من کثرت ذنوبه فلیؤذن بالاسحار» هر که گناهان بسیار دارد، تا بوقت سحر بانگ نماز گوید. عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه این وقت سحر را باین معنی چه خاصیت است؟ فرمود: «و الذی بعث بالحق محمدا انّ النصاری ضربت نواقیسها فی ادبارها فیثقل العرش علی مناکب حملة العرش فیتوقعون المؤذنون من امّتی فاذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، خفّ العرش علی مناکب حملة العرش».

و امّا کمال العطاء فما روی انّ النبی (ص) قال: «المؤذنون أمناء المؤمنین علی صلوتهم و صیامهم و دمائهم لا یسئلون اللَّه تعالی شیئا الّا اعطاهم و لا یشفعون لشی‌ء الّا شفعوا فیه»

قال: «و یغفر للمؤذن مدی صوته و یشهد له کلّ شی‌ء سمع صوته من شجر او حجر او مدر او رطب او یابس و یکتب للمؤذن بکل انسان صلّی معه فی ذلک المسجد مثل حسناته».

و امّا مقارنة الشهداء فما روی انّ النبی (ص) قال: «من اذّن فی سبیل اللَّه تعالی ایمانا و احتسابا جمع بینه و بین الشهداء فی للجنّة».

و امّا مرافقة الانبیاء فما روی انّ رجلا جاء الی النبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه من اوّل الناس دخولا الجنّة؟ قال: «الانبیاء»، قال: ثمّ من؟ قال: «الشهداء»، قال: ثمّ من؟ قال: «مؤذنوا مسجدی هذا»، قال: ثمّ من؟ قال: «سائر المؤذنین علی قدر اعمالهم».

و قال (ص): «من اذن عشرین سنة متوالیة اسکنه اللَّه تعالی مع ابرهیم علیه السلام فی درجته».

و امّا الخلاص فی دار الاشقیاء فما روی ابو هریرة ان النبی (ص) قال: «اذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، غلّقت ابواب النیران السبعة، و اذا قال: اشهد ان لا اله الّا اللَّه فتحت ابواب الجنان الثمانیة، و اذا قال: اشهد انّ محمدا رسول اللَّه، اشرقت علیه الحور العین: و اذا قال: حیّ علی الصّلاة، تدلت ثمار الجنة له، و اذا قال: حیّ علی الفلاح قالت الملائکة: افلحت و افلح من اجابک، و اذا قال: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، قالت الملائکة کبّرت کبیرا و عظمت عظیما، و اذا قال: لا اله الّا اللَّه قال اللَّه تعالی له: حرّمت بدنک و بدن من اجابک علی النار.