گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ... گفته‌اند که: القیام للَّه نقطه پرگار طریقت است و مدار اسرار حقیقت، هر که از تدبیر خود برخاست و کار خود با حق جل جلاله گذاشت ثمره حیاة طیّبه برداشت، نبینی جوانمردان اصحاب الکهف را که از خود برخاستند و تدبیر خود بگذاشتند و روی بدرگاه ربوبیت نهادند چنانک رب العزة فرمود: وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا، نگر که ایشان را در غار غیرت در ظلّ رعایت و کنف ولایت چگونه جای داد، آفتاب صورت را و خورشید تابنده را زهره نبود که کرد غار غیرت ایشان گردد و نور آفتاب متقاصر آید بحکم اضافت بانوار اسرار ایشان، زیرا که نور آفتاب برای استضاءت خلق است و انوار اسرار ایشان برای معرفت حقّ.

دع الاقمار تخبو ام تنیر

لنا بدر تذل له البدور

نور آفتاب نور صورت است و نور دل ایشان نور سریرت، لا جرم شعاع آفتاب صورت چون بایشان رسیدی از بریق شعاع نور سرّ ایشان دامن در چیدی، رب العالمین فرمود. وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ پنداری که ایشان بیدارند و خود خفته بودند، اینست صفت اهل طریقت، بظاهرشان نگری ایشان را بینی مشغول در میادین اعمال، بسر آئرشان نگری ایشان را بینی فارغ در بساتین لطف ذو الجلال، بظاهر در عمل در باطن نظّاره لطف ازل، از إِیَّاکَ نَعْبُدُ کمر مجاهدت بر میان بسته، از إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ تاج مشاهدت بسر نهاده، در زیر قرطه تسلیم پوشیده، بر زبر درّاعه عمل فرو کشیده، و فی اختیار اصحاب الکهف ابین دلیل و اوضح سبیل علی انّ الاصطفاء لیس بعلّة و الاختیار لیس بحیلة. سگی که چند گام برداشت از پی دوستان حقّ تا بقیامت میخوانند که: وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ. پس مسلمانی که از سوزی و ایمانی هفتاد سال با اولیاء حق صحبت دارد و سواد شباب به بیاض شیب رساند چه ظن بری که حق جل جلاله روز قیامت او را نومید گرداند؟ کلا و لمّا انّه لا یفعل ذلک.

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ آن روز که رسول خدا (ص) قدم مبارک در کعبه نهاد و عمر خطاب بعزّ اسلام رسیده و مؤمنان باسلام وی شاد گشته و در کعبه بتان بسیار نهاده رسول (ص) در دست قضیبی داشت بر سینه بتان میزد و میگفت: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ، و عمر میگفت: یا ایّها الاصنام هذا احمد هذا رسول اللَّه حقّا فاشهدوا ان کان حقّا فاشهدوا ان کان حقّا ما یقول فاسجدوا، آن بتان بیکبار همه در سجود افتادند. ای جوانمرد! کدام روز خواهد بود که رسول تحقیق با عمر تصدیق بر موجب اشارت توفیق باین کعبه سینه تو در آیند و آن بتان هوا و حرص را بر هم زنند و این ندا در دهند که جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ چگویی؟ ایشان بسجده آمدند یا ما ایشان را بسجده آوردیم؟ غلامی با خواجه میرفت، غلام در مسجد شد نماز کرد و در لذّت مناجات دراز بماند، خواجه گفت: بیرون آی ای غلام، گفت: نمی‌گذارند، گفت: که ترا بیرون نمی‌گذارد؟ گفت: آنکه ترا در نمی‌گذارد. عجب نباشد که آدمی شنوای گویای دانا سجده کند عجب آنست که عمر گوید: ای بتان ناشنوای ناگویا اگر دین محمد حقّ است سجده کنید، همه بیکبار سجده کردند. پاکا خداوندا! دو کار منکر قبیح پیش عمر نهادند: عداوت رسول و طمع دنیا، آن گه از میان هر دو حالی بدان نیکویی پدید آوردند که عمر را بزینت اسلام بیاراستند، همچنین دو کار منکر پیش سحره فرعون نهادند: یکی عداوت موسی دیگر ولایت فرعون، آن گه سرّی بدان عزیزی از میانه پدید آوردند که: فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ. دو محنت صعب پیش یوسف نهادند: یکی چاه دیگر زندان، آن گه از میان هر دو ولایت و سلطنت یوسف پدید آوردند که: مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ‌. دو نطفه مهین در رحم فراهم آوردند و از میان هر دو صورتی بدین زیبایی پدید آوردند که: وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ دو نجاست فراهم آوردند در نهاد حیوان: یکی فرث دیگر دم، از میان هر دو شیر صافی پدید آوردند مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً. دو کار صعب بر بنده جمع آمد: یکی معصیت دیگر تقصیر در طاعت از میان هر دو رحمت و مغفرت پدید آوردند که: یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ.

وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ خبر میدهد از ان بیچاره که در سکرات مرگ افتد و جانش بچنبر گردن رسد، رخساره رنگینش از هیبت مرگ بیرنگ گردد، قطرات عرق حسرت از پیشانی وی روان گردد، فرزندان بناز پرورده بر بالین وی نشسته و روی بر روی وی می‌مالند و دوستان و برادران بناکام او را وداع میکنند و بزبان حیرت میگویند:

یا جامع الشمل و الاحشآء و الکبد

یا لیت امّک لم تحبل و لم تلد

تهدی الی عرصة الموتی علی عجل

مودّع الاهل و الاحباب و الولد

کرام الکاتبین طومار کردار در میپیچند خازنان روزی جریده رزق در می‌نوردند، متقاضیان حضرت قصد جان میکنند و آن بیچاره فرومانده در آرزوی یک روز مهلت بود و مهلتش ندهند، خواهد که سخن گوید و قوّتش ندهند، اینست که رب العالمین فرمود: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ. روزی مردی صاحب واقعه بنزدیک رسول خدا آمد و از پراکندگی دل و معصیت خود بنالید، آب حسرت از دیده همی بارید و نفس سرد همی کشید و میگفت: یا رسول اللَّه طبیب دلها بیماران تویی، دردها را درمان ساز تویی، این درد مرا درمانی بساز و این خستگی مرا مرهمی پدید کن که سخت بیمارم بگناه خویش، غرقه‌ام بجرم خویش، آلوده‌ام بکردار خویش، مغرورم بپندار خویش. رسول خدا گفت: روزی و شبی را که در پیش داری باری کار خود بساز، آن روز که رب العزة میفرماید: وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ، و آن شب نخستین که ازو خبر میدهد: وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ، رو خلوتی بساز و ساعتی با درد و اندوه خود پرداز، اشکی گرم از دیده فرو بار و آهی سرد از دل بر آر و بزبان تضرّع بگوی: خداوندا! بهر صفت که هستم برخواست تو موقوفم، بهر نام که خوانندم ببندگی تو معروفم.

بنده گر خوبست و گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست‌

خداوندا! همچون یتیم بی پدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خسته جرمم و از خویشتن بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار دیدی من آنم. خداوندا! فریاد رس که از ناکسی خود بفغانم. آن بیچاره برگشت با دلی پر درد و جانی پر حسرت، دو دست بر سر نهاده و چون زارندگان نوحه تلهّف و تأسف در گرفته که: آه! من شدّة الموت و سکراته و من حسرت الفوت و غمراته، وحشة الاغتراب و فرقة الاحباب و النّوم علی التّراب، آه! من الایّام الّتی مضت فی البطالة و الاوقات الّتی فنیت فی الجهالة.

دریغا که روزگار بباد بر دادیم و شکر نعمت مولی نگزاردیم! دریغا که قدر عمر خود نشناختیم و از کار دنیا با طاعت مولی نه پرداختیم! دریغا که عمر عزیز بسر آمد و نوبت رفتن در آمد، روزگار بگذشت و تبعات روزگار بماند.

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار

وای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار

پیش از ان کین جان عذر آور فروماند ز نطق

پیش از ان کین چشم عبرت بین فروماند ز کار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode