گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.

طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ (۱) این طس آیتهای قرآن است و آیتهای نامه روشن و هویدای آشکارا.

هُدیً وَ بُشْری‌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۲) راه نمونی و بشارت گرویدگان را.

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ ایشان که بپای میدارند نماز، وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ و میدهند زکاة، وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (۳) و ایشان برستخیز بی‌گمان میگروند.

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ایشان که بنخواهند گروید برستخیز، زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ بر آراستیم بر ایشان کرده‌های ایشان، فَهُمْ یَعْمَهُونَ (۴) تا بی‌سامان می‌زیند.

أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ ایشان آنانند که ایشانراست عذاب بد، وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (۵) و ایشان در آخرت زیان‌کارانند.

وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ و تو را قرآن در دل و در زبان میدهند مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (۶) از نزدیک راست دانشی راست کار دانا.

إِذْ قالَ مُوسی‌ لِأَهْلِهِ موسی گفت زن خویش را: إِنِّی آنَسْتُ ناراً من از دور آتشی دیدم: سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ شما را از نزدیک آن خبری آرم، أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ یا شما را آتشی افروخته آرم، لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (۷) تا مگر گرم شوید.

فَلَمَّا جاءَها چون آمد بآن، نُودِیَ آواز دادند او را أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها که برکت کسی که در آتش است و ایشان که گرد بر گرد آن، وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۸) و پاکی اللَّه را خداوند جهانیان.

یا مُوسی‌ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۹) یا موسی آنچه هست آن منم توانای دانا.

وَ أَلْقِ عَصاکَ عصای خویش بیفکن فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ چون عصا را دید که می‌جنبید و می‌لرزید کَأَنَّها جَانٌّ راست گویی که آن ماری است وَلَّی مُدْبِراً برگشت، پشت برگردانید وَ لَمْ یُعَقِّبْ بازنیامد و باز پس ننگرست، یا مُوسی‌ لا تَخَفْ یا موسی مترس! إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (۱۰) که من آنم که فرستادگان من بنزدیک من نباید ترسند.

إِلَّا مَنْ ظَلَمَ مگر کسی گناهی کند، ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ آن گه جزا کند کرد خویش بنیکویی پس زشتی فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱) من آمرزگارم بخشاینده.

وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ دست خویش در جیب خویش کن تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ تا بیرون آید سپید بی‌پیسی فِی تِسْعِ آیاتٍ با نه نشان، إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ بفرعون و قوم او، إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (۱۲) که‌ ایشان قومی‌اند از طاعت بیرون.

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ چون بایشان آمد آیاتُنا مُبْصِرَةً نشانها ما روشن پیدا، قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (۱۳) گفتند اینست جادویی آشکارا.

وَ جَحَدُوا بِها آن را منکر شدند: وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ و درست می‌شناخت دلهای ایشان آن را که راست است ظُلْماً وَ عُلُوًّا بستم‌کاری و ببرتری، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (۱۴) درنگر سرانجام بدکاران چون بود.