گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ روایت کنند از عمرو بن شرحبل که گفت عمر خطاب دعا کرد و گفت: اللهم بیّن لنا فی الخمر بیانا شافیا، بار خدایا! در کار خمر ما را بیانی ده شافی، آیتی روشن و حکمی پیدا رب العالمین آیت فرستاد که در سورة البقرة است: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ.

این آیت بر عمر خواندند. عمر را آن آیت سیری نکرد، گفت: بار خدایا! بیانی ازین شافی‌تر خواهم. دیگر باره آیت آمد که در سورة النساء است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری‌. بر عمر خواندند، عمر گفت: هنوز درمی‌باید ازین شافی‌تر و روشن‌تر خداوندا! انما مهلکة للمال مذهبة للعقل، بیّن لنا فیها بیانا شافیا، فنزل قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ، تا آنجا که گفت: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ، عمر گفت: انتهینا انتهینا، و بطریقی دیگر ازین روشن‌تر و گشاده‌تر در سورة البقره بیان کرده‌ایم، و اعادت شرط نیست.

اگر کسی سؤال کند که هر چه حرام کردند بیکبار حرام کردند مگر این خمر، که بچند دفعت حرام کردند، حکمت در آن چیست؟ جواب آنست که هر محرمی را چون حرام کردند وقتی عوضی بجای نشست، همچون سفاح که حرام گشت رب العزة نکاح بجای آن نهاد و مباح کرد. مردار حرام کرد ذبایح در مقابل آن مباح کرد، ربا حرام کرد بیع بجای آن نهاد و مباح کرد. خون حرام کرد گوشت حلال کرد، لا جرم آن محرمات که عوض آن پدید کرد ترک آن بر ایشان گران نگشت، بیک بار حرام کرد، و مردم را از آن باز زد. باز خمر معشوقه نفسها بود، و سبب طرب و نشاط بود، و مردم فرا خوردن آن خو کرده بودند، و بطبع آن را می‌دوست داشتند، رب العالمین دانست که ترک آن بی‌عوضی و بی‌بدلی که بجای آن بیستد بر ایشان دشخوار بود، بفضل و لطف خود و برداشت حرج را از ایشان، تحریم آن بتدریج فرا پیش ایشان برد. از اول عیب آن بگفت، و اثم آن ظاهر کرد، گفت: «قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ»، پس بسبب آن از نماز باززد، گفت: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری‌». پس بعاقبت حرام کرد تا ترک آن بتدریج بر ایشان آسان گشت.

سبحانه ما ارأفه و الطفه بعباده! و من الوعید الوارد فی الخمر ما روی عن عثمان بن عفان قال: قال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه لا یجمع الخمر و الایمان فی جوف امری ابدا، و عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «مدمن الخمر کعابد الوثن»، و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «اجتنبوا الخمر فانها مفتاح کل شر، و لا یموتنّ احدکم و علیه دین، فانّه لیس هناک دینار و لا درهم، و انّما یقتسمون هناک الحسنات و السیئات، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله».

و عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «من شرب الخمر بعد اذ حرمها اللَّه علی لسانی، فلیس له ان یزوّج اذا خطب، و لا یصدّق اذا حدّث، و لا یشفع اذا شفع، و لا یؤتمن علی امانة، فمن ائتمنه علی امانة فاستهلکها فحق علی اللَّه ان لا یخلف علیه»، و عن ابی هریرة عنه (ص): «ریح الجنة توجد من مسیرة خمس مائة عام، و لا یجد ریحها مختال و لا منّان و لا مدمن خمر».

فصل

خمر عنبی خام باتفاق حرام است اندک و بسیار آن، و نجس است، و خوردن آن حد واجب کند، اما شافعی گفت: تحریم این خمر نه عین خمر راست، که علتی و معنی راست، و آن معنی آنست که شرابی مسکر است، و اصل خبائث است، و مایه فسادها، پس هر شرابی که مسکر بود بدان ملحق بود، و اندک و بسیار آن حرام، و ابو حنیفه گفت: تحریم خمر عین خمر راست نه علتی را، که هر چه بیرون از خمر است قدر مسکر حرام است، گفتا: و مطبوخ که دو سیک از آن بشود، و سیکی بماند، خوردن آن مباح است، و حد واجب نکند، تا آن گه که مستی آرد، و هر نبیذ که از گندم و جو و عسل و قصب شکر کنند. مطلق گفت که مباح است الا قدر مسکر، و نقیع میویز و خرمای ناپخته بنزدیک وی حرام است، اما حد واجب نکند الا قدر مسکر، و دلیل شافعی روشن است از جهت خبر رسول، و ذلک‌

قوله (ص): «ان من العنب خمرا، و ان من التمر خمرا، و ان من العسل خمرا، و ان من البر خمرا، و ان من الشعیر خمرا»، و قال: «کل مسکر خمر، و کل خمر حرام».

مصطفی (ص) نام خمر برین چیزها افکند، و چون همه خمر است همه در تحت این آیت شود که: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ، شرح دادن این مسأله درین موضع بیش از این احتمال نکند، و در سورة البقره مستوفی گفته‌ایم.

میسر قمار است، و اصله من الیسار، و قیل مشتق من الیسر و هو السعة و الامکان، یقال: رجل یسر و قوم ایسار یتسعون فیتقامرون، و میسر عرب آن بود که در جاهلیت مردی فرا پیش آمدی و گفتی: این اصحاب الجزور؟ پس نفری فراهم آمدندی، و شتری خریدندی، و هر یکی را در آن نصیبی کردندی، پس قرعه بزدندی، هر کس که سهم وی بیرون آمدی از بهای آن اشتر بری گشتی، و نصیب وی در گوشت بماندی، هم چنان قرعه می زدندی تا یک کس بماندی و بهای شتر جمله بر آن کس لازم بودی، و او را در آن شتر نصیب گوشت نبودی، و آن گه گوشت شتر بر آن قوم بسویت قسمت کردندی. این بود قمار عرب، که رب العزة درین آیت حرام کرد. و قال ابن عباس: المیسر القمار حتی لعب الصبیان بالکعاب و الجوز. و سئل القاسم بن محمد عن الشطرنج ا هو میسر؟ و عن النرد أ هو میسر؟ فقال: کل ما صدّ عن ذکر اللَّه و عن الصلاة فهو میسر. و تفسیر انصاب و ازلام در اول سورة بشرح گفتیم.

رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ رجس نامی است چیزی را که نجس و قذر بود، و از شرع دور، ساخته و آراسته شیطان بر بنی آدم. رب العالمین گفت: فَاجْتَنِبُوهُ این همه ساخته و برآراسته شیطان است و هلاک دین شما، از آن بپرهیزید و حذر کنید تا رستگار شوید.

إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ این بیان علت تحریم خمر و قمار است. میگوید: شیطان عداوت و کینه و بغض یکدیگر در میان شما افکند چون خمر خورید و قمار بازید، و شما را باز دارد از ذکر خدا که سر همه طاعات است، و اصل همه خیرات، و از نماز که کلید سعادت است و پیرایه شهادت و مایه دیانت. فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟ هل درین موضع بر جای تغلیظ است نه بر تخیر، چنان که جای دیگر گفت: فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ؟ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؟ و در خبر است: «هل انتم تارکو اصحابی لی»؟ یعنی هل انتم تارکون اذاهم. و هم ازین بابست آنچه گفت: هَلْ لَکَ إِلی‌ أَنْ تَزَکَّی؟ میگوید: مرا سپاس دار هستید؟ هر چند که صورت استفهام دارد اما معنی امر است، و این نوعی است از انواع امر، و در لغت رواست و روان.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ چون بیان محرمات و منهیات کرده بود، طاعت خدا و رسول در پس آن داشت، یعنی که فرمان بردار باشید و این اوامر و نواهی بکار دارید، و از محارم بپرهیزید. وَ احْذَرُوا ای احذروا المحارم و المناهی، فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ عن الطاعة فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی‌ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ فلیس علیه الا البلاغ، و التوفیق و الخذلان الی اللَّه، فان اطعتم و الا فاستحققتم العذاب.

لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ سبب نزول این آیت آن بود که قومی از صحابه در آن روزها که خمر حرام کردند از دنیا بیرون شده بودند، و ایشان می‌خورده بودند بتازگی، و در شکم ایشان می‌بود. مسلمانان برایشان بترسیدند، و از حال ایشان رسول خدا را پرسیدند. این آیت در شان ایشان آمد. میگوید: بر ایشان تنگی نیست، و ایشان را بزه نیست در آنچه چشیده بودند از می پیش از تحریم.

این طعموا شربوا است چنان که جای دیگر گفت: وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی. شراب مطعوم است اما نه مأکول است. إِذا مَا اتَّقَوْا یعنی الکفر باللّه، وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سجدوا للَّه و اجتنبوا و قربوا، ثُمَّ اتَّقَوْا تکذیب رسوله، و صدقوه، ثُمَّ اتَّقَوْا اتیان المحارم الّتی عرفوا حرمتها، وَ أَحْسَنُوا فی ترکها، و قیل اذا ما اتقوا المعاصی و الشرک، ثم اتقوا، داموا علی تقواهم، ثمّ اتقوا ظلم العباد مع ضمّ الاحسان الیه. و قیل: اذا ما اتقوا الشّرک و آمنوا صدّقوا، ثم اتقوا الکبائر و آمنوا ازدادوا ایمانا، ثمّ اتقوا الصغائر حذروا و احسنوا تنفلوا.

قال علی بن ابی طالب (ع): «ان عثمان من الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا»، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.

در روزگار عمر، قدامة بن مظعون می خورد. عمر خواست که وی را حد زند قدامة گفت: شما را نیست که مرا حد زنید، که اللَّه میگوید: لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا، و من از جمله مؤمنانم و در بدر بوده‌ام. عمر گفت راه غلط کردی، و گمانت خطاست، که رب العالمین گفت: إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا، و تقوی آنست که آنچه خدا حرام کرد، از آن بپرهیزی، و گرد آن نگردی. علی بن ابی طالب گفت: یا عمر! من از نزول این آیت خبر دارم، چون رب العالمین خمر حرام کرد، جماعتی از مهاجر و انصار بیامدند و گفتند: یا رسول اللَّه برادران ما و پدران ما که در بدر بودند، و در احد کشته شدند، ایشان در آن حال می همی خوردند، چه گویی در ایشان؟ و چه حکم کنی از بهر ایشان؟ رسول خدا توقف کرد، تا جبرئیل آمد، و آیت آورد: لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ الایة. پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفتری بزدند، و گفتند: ان شارب الخمر اذا شرب انتشی، و اذا انتشی هذی، و اذا هذی افتری، فیقیم علیه حدّ المفتری ثمانین جلدة.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الصَّیْدِ این «من» تبعیض است از دو وجه: یکی آنکه اینجا صید بر میخواهد نه صید بحر، و دیگر وجه آنکه صید است در حال احرام نه در حال احلال. تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ آن صید که دستهای شما بآن رسد از خایه مرغ یا بچه که از آشیانه برنخاسته، وَ رِماحُکُمْ یا بآن رسد نیزه‌های شما، و بر قیاس نیزه تیر و سنگ و کمند و جز از آن از این کبار صید چون خرگور و گاو دشتی و شتر مرغ و امثال آن. می‌گوید: شما را بخواهد آزمود، یعنی که شما را بر آن قادر خواهد کرد، و آن پیش شما خواهد آورد، و فائدة البلوی اظهار المطیع من العاصی، و الا فلا حاجة له الی البلوی. و این در سال حدیبیه بود که رسول خدا را از مکه باز داشتند، و هم آنجا قربان کرد صد تا اشتر، چنان که در قصه حدیبیه است، و مرغان و وحش بیابان فراوان روی بایشان نهادند، و از آن همی خوردند، و با رحال ایشان همی درآمیختند، و ایشان هم در حرم بودند و هم در احرام.

لِیَعْلَمَ اللَّهُ ای لیری اللَّه، لانه قد علمه، مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ ای یخاف اللَّه الذی لم یره فلا یتناول الصّید و هو محرم، فَمَنِ اعْتَدی‌ بَعْدَ ذلِکَ ای من اخذ الصید عمدا بعد النهی و هو محرم، فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ یضرب ضربا وجیعا، و یسلب ثیابه، و یغرم الجزاء، و حکم ذلک الی الامام فهذا العذاب الالیم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ این آیت در شأن ابو الیسر فرو آمد، نام وی عمرو بن مالک الانصاری، در سال حدیبیه محرم بود احرام بعمره گرفته، بخر گوری رسید، او را طعنه‌ای زد بیفکند، و بکشت. این آیت فرو آمد: لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ. رب العالمین در این آیت حرام کرد بر محرم که احرام بحج گرفته باشد یا بعمره که صید برّ گیرد و کشد یا تعرّض آن کند بهیچ وجه.

و بدان که صید دو است: یکی صید بحر، دیگر صید بر. هر چه صید بحر است خوردن آن همه حلال است، و گرفتن آن محرم را رواست، و آنچه صید برّ است، آنچه گوشت آن حرام است کشتن آن حلال است مگر یربوع، و هر چه گوشت آن حلالست صید کردن آن حرام است.

وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً میگوید: هر که صیدی کشد از آنچه گوشت وی حلالست متعمّدا ای ذاکرا لاحرامه، قاصدا الی قتله، او مخطئا فی قتله، ناسیا لاحرامه.

بیشترین علما چون شافعی و مالک و ابو حنیفه و اهل شام و عراق جمله بر آنند که این جزاء صید در عمد و در خطا یکسانست. زهری گفت: نزل القرآن بالعمد، و جرت السنّة فی الخطاء، و ذلک‌

قوله (ص): «فی الضبع کبش اذا اصابه المحرم»، و لم یفصل بین متعمد و غیره، فاجری علی العموم. و گفته‌اند: ضمان صید همچون ضمان مال است، لانه یجب فی الصغیر صغیر و فی الکبیر کبیر کضمان الاموال، و معلومست که ضمان مال، عمد و خطا در آن یکسانست، ضمان صید همچنانست.

فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ عاصم و حمزه و کسایی فجزاء بتنوین خوانند، و مثل برفع، باقی باضافت خوانند بی‌تنوین. و معنی جزا فدا است. و بدان که صید بر دو ضربست: یکی آنست که آن را مثل نیست از نعم، همچون عصافیر و قنابر و ما دون الحمام، هر چه کم از کبوتر باشد وی را از نعم مثلی نبود، جزاء وی آنست که آن را قیمت کنند، و آن گه آن قیمت بدرویشان نباید داد بلکه صرف کنند باطعام، و آن طعام بدرویشان تفرقت کنند، هر درویشی را مدّی، یا پس روزه دارد بجای هر مدّی روزی، و ضرب دوم از صید آنست که آن را مثل است از نعم، جزاء وی مثل آنست و آن بر دو ضربست: ضربی آنست که صحابه در آن حکم کرده‌اند: فی النغامة بدنة، و فی حمار الوحش بقرة، و فی الغزال عنز، و فی الارنب عناق، و فی الیربوع جفرة. و ضربی آنست که صحابه در آن حکم نکرده‌اند، دو مرد دانشمند عدل از اهل خبره باید که در آن نظر کنند، و هر چه شبهی دارد بآن صید، و بآن نزدیکتر بود، آن را واجب گردانند. اینست که رب العزة گفت: یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ یعنی من اهل دینکم، هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ لفظه معرفة، و معناه نکرة، تقدیره بالغ الکعبة. أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ قراءت مدنی و شامی کَفَّارَةٌ بی‌تنوین است، طعام بخفض میم. باقی بتنوین خوانند و بضمّ میم. أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً ای مثل ذلک من الصیام. صیاما منصوب علی التمییز، و عدل و عدل بفتح عین و کسر عین بقول بصریان یکسانست، و گفته‌اند: بکسر عین مثل باشد از جنس خویش، و بفتح عین مثل باشد از غیر جنس وی.

یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ چون دو عدل حکم کردند و جزاء آن پدید کردند، وی مخیر است میان سه چیز: اگر خواهد آن مثل بیرون کند، و بدرویشان دهد، و اگر خواهد آن مثل را قیمت کند با درم، و آن درم باطعام صرف کند، و طعام بدرویشان دهد، هر درویشی را مدی، و اگر خواهد روزه دارد هر مدّی را روزی، که رب العزة بلفظ «او» گفت، و ذلک یوجب التخیّر.

اما مذهب بو حنیفه در جزاء صید آنست که: هر که صیدی کشد در حال احرام، بروی قیمت آن واجب شود اگر آن صید مثل دارد یا ندارد، پس آن قیمت اگر خواهد بدرویشان دهد، و اگر خواهد صرف کند با چهارپایی قربانی، و گوشت آن بر درویشان تفرقه کند، و اگر خواهد آن قیمت باطعام کند، و هر درویشی را نیم صاع بدهد، و اگر خواهد روزه دارد هر نیم صاع را روزی، و در موضع تقویم صید علما مختلف‌اند. قومی گفتند: آنجا که صید گیرد و کشد هم آنجا قیمت کنند در هر شهری و هر موضعی که باشد. قومی گفتند: لا بد بمکه باید و بمنا، که رب العزة گفت: هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ، و قال تعالی: ثُمَّ مَحِلُّها إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ ای جزاء ذنبه. عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ من قتل الصید قبل التحریم، و من عاد الی قتل الصید محرما حکم علیه ثانیا، و هو بصدد الوعید، فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ فی الآخرة، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ای منیع فی ملکه، ذُو انْتِقامٍ من اهل معصیته.

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ هر چه آبی است گوشت آن حلالست، و گرفتن آن حلال، و در چهار چیز خلافست: یکی مردم آبی، قومی گفتند از علما که: گوشت او مکروه است حرمت صورت را، و دیگر ضفدع، گفتند که خوردن آن مکروه است دو معنی را: یکی آنکه زهر دار است، و قومی گفتند: از جهت خبر «فانه اکثر خلق اللَّه تسبیحا»، و در خبر است که «نقیقه تسبیح»، و سدیگر مار گفتند که مار بحری زهر داراست چون مار برّی، و کژدم هم چنان. چهارم فیل است، گوشت آن حرام، لانه اشبه الخلق بالخنزیر. قال الماستوی ان لحم الفیل حلال، لانه مایی، و هو داخل فی مذهب مالک و داود: ان ذوات الارواح کلها حلال ما خلال الخنزیر، بدلیل قوله تعالی: قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً الی قوله «أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ»، و هو قول ابن عباس و ابن عمر و ابی هریرة و عائشة و عبید بن عمیر من التابعین، و هو مذهب مالک و داود.

قومی از علما این تقسیم بر قاعده دیگر نهاده‌اند. گفتند: هر چه آبی است بر سه وجه است: ماهیان‌اند و اجناس آن، همه حلال‌اند، و ضفادع‌اند و اجناس آن، همه حرامند، و هر چه باقیست در آن دو قول است: یک قول همه حرامند، و به قال ابو حنیفه، و بدیگر قول همه حلال‌اند، و به قال اکثر العلماء من اصحابه، و الدلیل علیه‌

قوله (ص): «هو الطهور ماؤه، الحل میتته»، و قال ابو بکر الصدیق: «کل دابة ماتت فی البحر فقد ذکاها اللَّه لکم»، و قال بعضهم: ما کان مثاله فی البر حلالا فهو حلال فی البحر، و ما کان مثاله فی البر حراما فهو حرام فی البحر. قالوا: و أراد بالبحر جمیع المیاه و الانهار، لان العرب سمی النهر بحرا، و منه قوله تعالی: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. قوله: وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ قال سعید بن جبیر صیده کان طریا، و طعامه الملیح منه. ابن عباس گفت: صیده ما اصطدناه بأیدینا، و طعامه ما مات فیه. گفت: صید بحر آنست که بدست خویش صید کنیم، و طعام آنست که هم در آب بمیرد، و موج آن را بر کنار افکند، و آنچه مصطفی (ص) گفت: «ما جزر الماء عنه فکل، و ما طفأ فیه فلا تأکل»، آن نهی تنزیه است نه نهی تحریم. قال ابن عباس: اشهد الی ابی بکر انّه قال: السمک الطافی حلال لمن اراد اکله. و سبب نزول این آیت آن بود که قومی از بنی مدلج گفتند: یا رسول اللَّه ما صید بحر کنیم، و گاه گاه دریا موج زند، و ماهیان از قعر دریا با آب بساحل افتند. پس آب بجای خویش باز شود، و ماهیان بی‌آب بمانند، و بر خشک زمین بمیرند، چون ما آن را مرده یابیم خوریم یا نخوریم؟ حلال است یا حرام؟

قال: فأنزل اللَّه تعالی: أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ.

جابر بن عبد اللَّه گفت: رسول خدا ما را بغزایی فرستاد، و ابو عبیده جراح را بر ما امیر کرد، و با ما هیچ زاد نبود مگر صاعی خرما، در انبانی کرده، گه گه ابو عبیده هر یکی را از ما از آن خرما یکی بدادی، و کنا نمصها کما یمص الصبی، و نشرب علیها الماء فتکفینا یوما الی اللیل، گفتا: باین دشخواری و رنج روزگار بسر می‌بردیم تا بساحل دریا رسیدیم، دابه‌ای را دیدیم مرده بر ساحل دریا، بر مثال کوه پاره‌ای، و آن را عنبر میگفتند. بو عبیده گفت: بخورید ازین دابه، که شما را حلالست. یک ماه بر آن موضع نشستیم، و از آن خوردیم، و از عظیمی که بود از چشم خانه وی خروارها روغن بیرون کردیم، و بو عبیده سیزده کس را در چشم خانه وی نشاند، تا باز گویند که چه عظیم دابه‌ای بود! پس از آن زاد برگرفتیم، و آمدیم به مدینه، و رسول خدا را از آن خبر کردیم، فقال (ص): «هو رزق اخرجه اللَّه لکم، فهل معکم من لحمها شی‌ء»؟

فأرسلنا الی رسول اللَّه شیئا منه، فأکله.

مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ یعنی منفعة لکم، یعنی للمقیم و المسافر یبیعون منه و یتزودون منه. پس دیگر باره تحریم صید بر محرم باز آورد، گفت: وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً ای محرمین، فلا یجوز للمحرم اکل الصید اذا صاد هو، او صید له بأمره، فاما اذا صاد حلال بغیر امره و لا له فیجوز له اکله، و اذا قتله المحرم فهل یجوز للحلال اکله؟ قال الشافعی: یجوز، لانه ذکاة مسلم، و عند ابی حنیفة لا یجوز، و أحله محل ذکاة المجوسی.

قال جابر: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «صید البر لکم حلال ما لم تصیدوه او یصد لکم.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ فی الآخرة، فیجزیکم باعمالکم.

جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ عرب هر خانه‌ای که مربع باشد آن را کعبه گویند، و اصل آن از ارتفاع است. کعب آدمی از آن کعب گویند که از پای فرا رسته بود، و ارتفاع گرفته، و قیل للجاریة اذا قاربت البلوغ، و خرج ثدیاها قد تکعبت.

خانه مربع کعبه گویند، لارتفاعها من الارض، و نتوء زوایاها، و این خانه کعبه را بیت الحرام گفت، و تفسیر این در آن خبر است که مصطفی (ص) گفت روز فتح مکه: «ان هذا البلد حرمه اللَّه یوم خلق السماوات و الارض، فهو حرام بحرمة اللَّه الی یوم القیامة، و انه لن یحل القتال فیه لاحد قبلی، و لم یحل لی الا ساعة من النهار، فهو حرام بحرمة اللَّه الی یوم القیامة لا یعضد شوکه، و لا ینقر صیده، و لا یلتقط لقطته الا من عرفها، و لا یختلی خلاه الا الاذخر»

، و فی روایة اخری: «من جاءنی زائرا لهذا البیت، عارفا لحقّه، مذعنا لی بالربوبیة حرمت جسده علی النار».

قِیاماً لِلنَّاسِ ای قواما لهم فی امر دینهم، یقومون الیه للحج، و قضاء النسک، و امر دنیاهم ای صلاحا لمعاشهم من التجارات، و ما یجبی الیه من الثمرات. وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ بلفظ جنس گفت، و مراد بآن ماههای حرام است، و آن چهاراند: واحد فرد، و هو رجب، و ثلاثة سرد: ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم. وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ هدی قربانست که بمنا برند، و قلائد آنست که در گردن ایشان کنند، و این آن بود که مرد چون از حرم بتجارت بیرون میشد در ماه حرام، در کار خویش نظر کردی اگر دانستی که باز گردد پیش از آنکه ماه حرام بگذرد، هم چنان ایمن بیرون شدی، و هیچ نشان بر خود و بر راحله خویش نکردی، و اگر دانستی که می‌بازنگردد در ماه حرام، امن خویش را نشان بر خود کردی و بر راحله خویش، و نشان آن بود که پوست درخت حرم با خود داشتی، و بر راحله خویش افکندی، تا هر جایی که رفتی ایمن بودی، و کس تعرض وی نکردی. اینست که رب العالمین گفت: وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ یعنی کل ذلک کان قیاما للناس و أمنا فی الجاهلیة.

ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ وجه تأویل این آیت و آخر آن باول در بستن آنست، که رب العالمین این تعظیم که نهاد خانه خویش را، و حرم و احرام را، از آن نهاد تا آن را بزرگ دارند، و حرمت آن بشناسند، و آزرم آن بزرگ دارند، و بدانند که چون جانور بی‌عقل درو می‌نیازارند، در آزردن مسلمان در حرم چه وبالست! و چون فرمود که در حرم کفتار میازارید از آنست که تا دانند که در آزار مسلمان در حرم چیست؟ و دیگر اللَّه دانست که نمازگر را از وجهت بدّ نیست و از قبله، و کعبه قبله ساخت، و دانست که حج را هنگامی باید، آن را هنگامی ساخت، و دانست که هدی را نشان آزرم باید، نشان ساخت، و در حجله حرم جای امن ساخت، از آنکه عرب در جاهلیت بس ناپاک و خون ریز بودند و بد فعل، راه ببیم داشتند، و مال بناحق می‌بردند، و بجای یک کس جمعی را می‌کشتند، طلب ثار را. رب العزة چون از ایشان این فعل میشناخت و میدانست کعبه حرم ساخت، و ماه حرام، و هدی و قلائد پدید کرد، و تعظیم آن فرمود، تا ایشان را بر مال و بر نفس خویش امن پدید آمد، و هر جای که نشان درخت حرم دیدند، سر بر خط فرمان نهادند، و تعظیم آن را دستهای بیداد و غارت کوتاه کردند. و دانست رب العزة که اگر ایشان را بعادت جاهلیت خویش فرو گذارد جهان خراب گردد. و مردم کشته شوند، و متاجر باطل گردد، رب العزة گفت: این همه بدان کردم تا شما بدانید که هر چه در آسمان و زمین است از مصالح بندگان و مرافق ایشان من می‌دانم، و بهمه چیزی دانا و تواناام.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode