گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ‌

این «او» بمعنی واو عطف است یعنی: و یظلم نفسه. و معنی سوء درین آیت گفته‌اند که: فعل طعمه است که درع دزدید، و معنی ظلم نفس آنست که گناه خویش بدیگری افکند. و گفته‌اند: هر چند سبب خاصّ است امّا لفظ عامّ است، که «من» از الفاظ عموم است، و سوء و ظلم هر دو در جنس خویش عامّ‌اند. سوء شرکست، و ظلم هر چه فرود از شرک از گناهان. و نزدیک اهل حق اعتبار بعموم لفظ است نه بخصوص سبب. مقتضی لفظ اینست که استغفار و توبت هر چه در پیش بود بردارد، و هر مذهبی و مجرمی را سود دارد. مصطفی (ص) گفت: «الا أخبرکم بدائکم من دوائکم؟». قالوا: بلی قال: «فانّ داءکم الذّنوب، و دوائکم الاستغفار».

علی بن ابی طالب (ع) گفت: «عجبت لمن یقنط و معه النّجاة».

عجب دارم از کسی که نومید شود و رستگاری با وی.

گفتند: رستگاری چیست که با وی است؟ گفت: استغفار. و روایت است از ابن عباس که گفت: گناهان بر سه قسم است: گناهی که بیامرزند، و گناهی که نیامرزند، و یکی که فرو نگذارند. امّا آنچه بیامرزند، مرد است که گناه کند، پس پشیمان شود، و عذر خواهد، و استغفار کند. این آنست که خدای بیامرزد و بفضل خود درگذارد. و آنچه نیامرزند، و بهیچ حال مغفرت در آن نشود، شرکست که بنده آرد. خدای را انباز و نظیر و مثل گوید، تعالی اللَّه عن ذلک. و آن گناه که فرو نگذارند، ظلم است، که بنده بر برادر خود کند، لا بد در قیامت جزاء آن بوی رسد، و قصاص کند از وی. ابن عباس این بگفت، پس این آیت بر خواند که: الْیَوْمَ تُجْزی‌ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ. و قال عبد اللَّه بن مسعود: من قرأ الآیتین من سورة النساء: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ الآیة، وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ‌

الآیة، ثمّ استغفر، غفر اللَّه له.

وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی‌ نَفْسِهِ‌

ربّ العالمین چون آن قوم را بر توبه خواند، خبر داد درین آیت که این بر خواندن ما شما را بر توبه، نه از آن است که ما را از گناه شما گزندی است، یا از شرک شما ضرری، بلکه وبال آن همه بشما بازگردد. وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً ای: علیما بسارق الدّرع حَکِیماً

حکم بالقطع علی طعمة. میگوید: اللَّه خود دانا است که آن زره که دزدید؟ و حکیم است، حکم قطع که بر طعمه کرد براستی و سزا و کمال حکمت کرد. آن روز که این آیت آمد قوم طعمه بدانستند که طعمه ظالم است و دروغ زن، و دزدی وی کرده، گفتند: توبه کن، و از خدا بترس، و براستی بحق باز گرد. طعمه در ایستاد، و سوگند بدروغ میخورد، که آن زره بجز جهود ندزدید. ربّ العالمین آیت فرستاد: وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً

الآیة. خطیئه سوگند بدروغ است، و اثم بیگناه را آلوده کردن. میگوید: هر که سوگند بدروغ خورد، و بیگناهی را آلوده گرداند، بهتانی عظیم، و بزه آشکارا بر گرفت. بهتان دروغی بود، یا بیدادی که شنونده آن در آن درماند از استنکار و تعجّب. آری! دو کار صعب است، و سرانجام آن صعب: سوگند بدروغ، و بهتان بر بیگناه، سوگند بدروغ را میآید در آثار که: ربّ العزّة جلّ جلاله لمّا کتب التوراة بیده، قال: بسم اللَّه، هذا کتاب کتبه اللَّه بیده لعبده موسی، ان لا تحلف باسمی کاذبا، فانّی لا ازکّی من حلف باسمی کاذبا. و بهتان را، مصطفی (ص) گفت: «البهتان علی البرئ اثقل من السّماوات».

قیل: معناه، و زر الباهت اثقل من السّماوات، و قیل: اجر المبهوت علیه اثقل من السّماوات، یعنی لعظم اجره.

و بروایت جویبر از ضحاک از ابن عباس، این آیت در شأن عبد اللَّه بن ابی سلول آمد که عائشه را قذف کرده بود، و از اهل افک شده، و قد هلک فی الهالکین.

قوله: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‌

رحمت در قرآن بر یازده وجه است: یکی بمعنی نعمت، چنان که درین آیت است، و نظیر این در سورة البقرة و در سورة النور است. وجه دوم، رحمت بمعنی دین اسلام است، چنان که در سورة الدهر گفت: یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ، یعنی فی دین الاسلام، و در سورة عسق گفت: وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ. وجه سیوم، رحمت بمعنی جنّت، چنان که در سورة آل عمران گفت: وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ، یعنی جنّة اللَّه، و در آخر سورة النساء: فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ یعنی فی الجنّة، و در آخر سورة الجاثیه: فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ یعنی فی جنّته، و در بنی اسرائیل: وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ یعنی جنّته، و در سورة البقرة: أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ یعنی جنّة اللَّه، و در سورة العنکبوت: أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی یعنی من جنّتی.

وجه چهارم، رحمت بمعنی مطر، چنان که در سورة الاعراف گفت: وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ یعنی قدام المطر. همانست که در سورة الفرقان گفت و در عسق: وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ یعنی المطر، و در سورة الروم گفت: فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ یعنی المطر، و قال: إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً، وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ یعنی المطر. وجه پنجم، رحمت بمعنی نبوّت، چنان که در سورة ص گفت: أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ یعنی مفاتیح النّبوّة. همانست که در سورة الزخرف گفت: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ یعنی النّبوّة. وجه ششم، رحمت بمعنی قرآن، چنان که در یونس گفت: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ یعنی بالقرآن، و در آل عمران گفت: یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ یعنی بالقرآن، و در سورة یوسف گفت: وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ. وجه هفتم، بمعنی رزق، چنان که در بنی اسرائیل گفت: قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی یعنی مفاتیح رزق ربّی، و در سورة الکهف گفت: رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً، یعنی رزقا، و قال یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ یعنی من رزقه. و در سورة الملائکة گفت: ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ یعنی من رزق.

وجه هشتم، بمعنی نصرت است، چنان که در سورة الاحزاب گفت: قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً یعنی خیرا، و هو النّصر و الفتح.

وجه نهم، رحمت بمعنی عافیت، چنان که در سورة الزمر گفت: أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ یعنی بعافیة، هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ یعنی عافیته. وجه دهم، رحمت بمعنی مودّت، چنان که در سورة الحدید گفت: وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً یعنی مودّة، و در سورة الفتح گفت: رُحَماءُ بَیْنَهُمْ یعنی متوادّین. وجه یازدهم، رحمت بمعنی ایمان، چنان که در سورة هود گفت از قول نوح: أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ یعنی: نعمة من عنده، و هو الایمان، و از قول صالح گفت: وَ آتانِی مِنْهُ رَحْمَةً یعنی ایمانا.

قوله: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ

معنی آنست که اگر نه آن بودی که اللَّه تعالی بفضل خود ترا نبوّت داد، و برحمت خود ترا بوحی نصرت داد، در دل گرفته بودند طائفه‌ای یعنی قوم طعمه که ترا از آنچه حق است بگردانند، تا حکم که کنی بمیل کنی، چنان که مراد ایشانست. ربّ العالمین گفت: وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‌

و ایشان بجز اضلال تن خویش نمیکنند، و وبال آن جز بایشان باز نگردد، که ایشانند که بر بزه کاری و بیدادگری دروغ و بهتان یکدیگر را یاری میدهند.

وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‌ءٍ

یعنی یا محمد ترا از آن هیچ زیان نیست، که زیان آن کس را بود که گواهی بدروغ دهد، و یار ناحق باشد. پس ربّ العزّة منّت نهاد بر مصطفی (ص)، و گفت: وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

خدای تعالی فرو فرستاد بر تو کتاب، تا حکم که کنی بر وفق کتاب کنی، و روشن کرد ترا در آن کتاب آنچه حکمت در آن است، و راستی بآن است. و قیل: وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

یعنی: الحلال و الحرام، وَ عَلَّمَکَ‌

من الشّرائع. وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ‌

من امر الکتاب، و أمر الدّین، ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌

بالکتاب و النّبوّة، عَظِیماً.

قولهُ: لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ گفته‌اند: چون قوم طعمه را معلوم گشت و ایشان که وی را یاری میدادند، که طعمه دروغ زن است، و درع وی دزدیده، با یکدیگر شدند، و رازی در گرفتند، و هر کسی بنوعی سخن میگفتند. ربّ العزّة در شأن ایشان این آیت فرستاد: لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ در آن راز ایشان و در آن سخن که پنهان با یکدیگر میگویند هیچ خیر و نیکی نیست، إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ یعنی: الّا فی نجوی من امر بصدقة. مجاهد گفت: این آیت عامّ است، و جهانیان در آن یکسان‌اند، میگوید: درین رازها که مردم کنند با یکدیگر، و آن سخنها که در آن خوض کنند، هیچ خیر نیست مگر آنچه از اعمال برّ باشد. پس بیان کرد که اعمال برّ چیست: إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ یعنی خیر در سخن آن کس است که بصدقه فرماید، أَوْ مَعْرُوفٍ یا قرضی بکسی دادن، أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ یا میان مردم صلح افکندن. مصطفی (ص) گفت: «کلام ابن آدم کلّه علیه لاله، الّا امر بمعروف او نهی عن منکر او ذکر اللَّه».

این حدیث پیش سفیان میخواندند، مردی گفت: سخت است این حدیث، یعنی وعیدی قوی و بیمی تمام است. سفیان گفت: چه سخنی است درین حدیث؟ این همچنانست که در قرآن میخوانی: لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً، جای دیگر: وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا الآیة.

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ میگوید: هر که این صدقه و قرض و اصلاح میان مردم بجای آرد، و آن گه باین رضاء اللَّه جوید، و مراد اللَّه خواهد، ربّ العزّة وی را مزد بزرگوار دهد، یعنی بهشت. این معنی بر قراءت بو عمر و حمزه و یعقوب است که ایشان «فسوف یؤتیه» بیا خوانند. باقی نُؤْتِیهِ بنون خوانند، یعنی: ما دهیم او را مزد بزرگوار، بهشت باقی، و نعیم جاودانی.

رسول خدا (ص) ابو ایوب انصاری را گفت: خواهی که ترا راه نمایم بصدقه که ترا به است از چهارپایان چرنده نیکو؟ یعنی: و اللَّه اعلم، که ترا به است از آنکه چهارپایان نیکوداری، و بصدقه دهی. آن گه گفت: «تصلح بین الناس اذا تفاسدوا، و تقرب بینهم اذا تباعدوا»، میان مردم صلح دهی آن گه که فساد یکدیگر جویند، و تباهی در کار یکدیگر آرند. و میان ایشان نزدیکی جویی، و با هم آری چون از یکدیگر دور افتند. و روی انس بن مالک (رض) قال: بینما رسول اللَّه (ص) جالس اذ رأیناه ضحک حتّی بدت ثنایاه، فقال عمر: ما اضحکک یا رسول اللَّه بأبی و أمّی؟

قال: «رجلان جثوا بین یدی ربّ العزّة جلّ جلاله، فقال احدهما: خذ لی مظلمتی من اخی، فقال اللَّه: اعط اخاک مظلمته. قال: یا ربّ لم یبق من حسناتی شی‌ء. قال اللَّه عزّ و جلّ للطّالب: کیف تصنع بأخیک و لم یبق من حسناته شی‌ء. قال: یا ربّ فیحمل من اوزاری»، ففاضت علینا رسول اللَّه (ص) بالبکاء، ثم قال: «انّ ذلک لیوم عظیم یحتاج فیه النّاس الی ان یحمل عنهم من اوزارهم. فقال اللَّه عزّ و جلّ للطّالب: ارفع بصرک فانظر فی الجنان، فرفع رأسه فقال: اری مدائن من فضّة و قصورا من ذهب مکلّلة باللؤلؤ، لأیّ نبیّ هذا، لأیّ صدیق هذا؟ لأیّ شهید هذا؟ قال: لمن هو اعطانی الثّمن. قال: یا ربّ! و من یملک ثمن هذا؟ قال: انت تملکه. قال: بم؟ قال: بعفوک عن اخیک. قال: یا ربّ! فقد عفوت عنه. قال: خذ بید اخیک و ادخله الجنّة. قال رسول اللَّه (ص): فاتّقوا اللَّه و اصلحوا ذات بینکم، فانّ اللَّه یصلح بین المؤمنین یوم القیامة».

قوله: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ ابن عباس گفت: این هم در شأن طعمة بن ابیرق آمد، که چون آیتها در شأن وی آمد، و فعل بد وی پیدا گشت، و قوم وی بدانستند که وی ظالم و سارق است، و رسول خدا (ص) فرمود تا دست وی ببرند، وی از میان بگریخت، و به مکه شد و در کافران پیوست، و مرتدّ گشت. چنین گویند که: بمردی فرو آمد نام وی حجاج بن علاط السلمی، و آن مرد وی را گرامی داشت چنان که مهمانان را گرامی دارند. پس طعمه گمان برد که در درون خانه وی زر نهاده است، چون شب در آمد نقب بزد، چون در آن اندرون شد پوست میش نهاده بودند، از آن پوستهای خام خشک گشته، پایش بآن پوستها برافتاد، آوازی بر آمد خداوند خانه بآن آواز از خواب درآمد، و در آن خانه شد، طعمه را بگرفت و بیرون آورد. اهل مکه گفتند: او را سنگسار کنیم. حجاج گفت: هر چند بد مرد و دزد است، امّا مهمان است، و مهمان را کشتن روی نیست. پس او را بخواری از شهر بیرون کردند، به حلّه بنی سلیم فرو آمد، و ایشان بت پرست بودند، و با ایشان بت میپرستید، تا در شرک فرو شد، و هلاک گشت. پس ربّ العالمین در شأن وی و در مرتدّ گشتن وی این آیت فرستاد. جویبر گفت از ضحاک از ابن عباس که: این آیت در شأن نفری آمد از قریش که از مکه به مدینه هجرت کردند، و اسلام در پذیرفتند، و رسول خدا (ص) ایشان را عطا داد. پس شقاء ازلی در ایشان رسید، به مکه باز گشتند، و مرتدّ شدند. ربّ العالمین ایشان را گفت: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ. شقاق نامی است خلاف را، شقّ عصاء المسلمین از آن گرفته‌اند، و آن آن باشد که مأمور در شقّی بود و آمر در شقّی.

مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی‌ این‌ها در «له» دو وجه دارد: یک وجه آنست که با مصطفی (ص) شود که از اللَّه وی را هدی پیدا و وحی درست. دیگر وجه این من را است که بر سر آیت گفت، که امّت را استواری مصطفی پیداست، و پیغامبری وی درست.

وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ گفته‌اند: مراد باین اجماع اهل حق است بر حق، در هر عصری. اوّل آیتی که شافعی از آن دلیل گرفت بر صحّت اجماع، این آیت بود.

حکایت کنند از شافعی که هارون الرشید از من طلب دلیل کرد بر درستی اجماع از کتاب خدا، و من مهلت خواستم سه روز. رفتم و سه ختم کردم به روز، و تدبّر و تفکّر در آن تمام بجای بیاوردم. روز سیوم بآن آیت در رسیدم، شاد گشتم، و بدانستم که روشن‌تر دلیلی از کتاب خدا اینست. و وجه دلیل آنست که ربّ العزّة بیم داد و خلاف دین شمرد کسی که نه بر سبیل مؤمنان پی‌برد، و سبیل مؤمنان آنست که بر آن متّفق شوند از قولی یا فعلی. چون کافّه علماء عصر فراهم آمدند بچیزی، و بر آن متفق شدند، آن را اجماع گویند. و مذهب اهل حق آنست که جایز نیست اجتماع این امّت بر باطل و خطا، بخلاف قول نظام که وی روا دارد، و بر خلاف قول امامیه و رافضه که اجماع بنزدیک ایشان خود حجّت نیست، و بخلاف قول داود، و جماعتی از اهل ظاهر که گفتند: اجماع، خود اجماع صحابه است، حجّت آنست و بس. و دلیل اهل حق از جهت سنّت آنست که مصطفی (ص) گفت: «لا تجتمع امّتی علی ضلالة»، و روی «علی خطأ».

و روی: من فارق الجماعة قید شبر، فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه.

و روی: من فارق الجماعة مات میتة جاهلیّة، و روی: من رأی من امیره شیئا یکرهه فلیصبر، فانّه لیس احد یفارق الجماعة شبرا، فیموت، الّا مات میتة جاهلیّة، و روی: علیکم بالسّواد الأعظم. و ید اللَّه علی الجماعة.

و من شدّ شدّ فی النّار.

و روی: ما رآه المسلمون حسنا فهو عند اللَّه حسن، و ما رآه المسلمون قبیحا فهو عند اللَّه قبیح.

و از روی معنی اشارتی کنیم: امّتها که گذشتند، در هر عصر که بودند چون بر باطلی متّفق شدندید، و بر تعبیر و تبدیل اجماع کردندید، ربّ العزّة پیغامبری بایشان فرستادی، تا ایشان را با راه حق و صواب آوردید. و معلوم است که پیغامبر ما (ص) آخر الأنبیاء و خاتم ایشانست، و پس از وی پیغامبری نخواهد بود. پس ربّ العزّة بکمال مهربانی و کرم خویش این امّت را معصوم کرد. چون بر چیزی متّفق شوند، ربّ العالمین ایشان را در آن پرده عصمت میدارد، تا این عصمت‌عوض آن بعثت باشد که امّتهای گذشته را بودست، و یقرب من هذا ما

روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ بنی اسرائیل کانت تسوسهم الأنبیاء، فاذا مات نبیّ قام نبیّ مقامه، و لیس بعدی نبیّ». قالوا: فما یکون بعدک یا رسول اللَّه؟ قال: «یکون خلفاء کثیرة». قالوا: فکیف تری؟ قال: «اوفوا ببیعة الأوّل فالأوّل، و ادّوا الیهم ما لهم، فانّ اللَّه سائلهم عن الذی لکم».

امّا جواب قول داود و اهل ظاهر آنست که ربّ العزّة گفت: وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، بر عموم گفت، صحابه و غیر ایشان، و آیت بر عموم راندن اولیتر، که اخبار صحاح که یاد کردیم همه بر آن دلالت میکند.

نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ ابو عمرو و حمزه و ابو بکر با سکّان «ها» خوانند، و قالون و یعقوب باختلاس، و باقی باشباع. نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی میگوید: ندعه و ما اختاره لنفسه، فی الدّنیا، لأنّ اللَّه عزّ و جلّ وعده العذاب فی الآخرة. او را فرو گذاریم درین دنیا بآنچه خود را اختیار کردست و عذاب آخرت خود برجاست.

إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که پیری اعرابی پیش مصطفی (ص) آمد، و گفت: یا نبیّ اللَّه مردی پیرم، بگناهان آلوده، امّا تا خدا را شناخته‌ام هرگز شرک نیاورده‌ام، و تا ایمان آورده‌ام بکفر باز نگشته‌ام، و جز اللَّه خود را یاری و مولایی نپسندیده‌ام، و بر نافرمانی هرگز دلیری و مکابره نکرده‌ام، و از کردها پشیمانم، و از گذشتها عذر میخواهم، و استغفار میکنم، با اینهمه حال من نزدیک اللَّه چون خواهد بود؟ ربّ العزّة آیت فرستاد: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ. وجه دلالت این آیت بر قول اهل بدعت در آیت پیش رفت، و لا حاجة الی اعادته. روی عن ابن عباس قال: ثلاث من لیس فیه منهنّ شی‌ء فانّ اللَّه یغفر ما دون ذلک لمن یشاء: من مات لا یشرک باللَّه شیئا، و من لم یکن ساحرا یتّبع السّحرة، و من لا یحقد علی اخیه شیئا.

وقال النّبیّ (ص) لمعاذ بن جبل: «أ تدری یا معاذ ما حقّ اللَّه علی العباد، و ما حقّ العباد علی اللَّه؟» قلت: اللَّه و رسوله اعلم، فقال: «حقه علیهم ان یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا، و حقهم علیه اذا فعلوا ذلک ان یدخلهم الجنة».

وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً ای: ذهب عن الطّریق و حرّم الخیر کلّه.

گفته‌اند که ضلال در قرآن بر هشت وجه است: یکی بمعنی غیّ، یعنی بیراهی، چنان که ربّ العزّة گفت حکایت از قول ابلیس: وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ یعنی: و لاغوینّهم عن الهدی فیکفروا، و در سورة یس گفت: وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً یعنی: اغوی ابلیس منکم جبلا کثیرا فکفروا، و در صافات گفت: وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ یعنی: غوی قبلهم. وجه دوم ضلال بمعنی زلیل است، چنان که ربّ العزّة گفت: لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ‌

یعنی أن یستزلّوک عن الحقّ. جای دیگر گفت: وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی‌ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ یعنی فیستزلّ عن طاعة اللَّه فی الحکم من غیر کفر.

وجه سیوم ضلال بمعنی خسران، چنان که در سورة المؤمن گفت: وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ یعنی فی خسار، و در یس گفت: إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ یعنی خسار بیّن، و در سورة یوسف گفت: إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ یعنی فی خسار بیّن من حبّ یوسف، إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ای خسران بیّن، إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ یعنی فی خسرانک من حبّ یوسف. وجه چهارم ضلال بمعنی شقاء، چنان که در سورة الملک گفت: إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ یعنی فی شقاء طویل. جای دیگر گفت: إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ، إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ. یعنی فی شقاء و عذاب، و در سورة سبأ گفت: بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ یعنی الشّقاء الطویل. وجه پنجم ضلالست بمعنی بطلان، چنان که گفت: الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ یعنی ابطل اعمالهم، و قال تعالی: فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ یعنی فلن یبطل اعمالهم، و در سورة الکهف گفت: ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ای بطل عملهم. وجه ششم ضلال بمعنی خطا، چنان که در سورة الفرقان گفت: إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا یعنی اخطأ طریقا، و قال: وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا ای اخطأ طریقا، و در سورة الاحزاب گفت: فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً ای اخطأ خطأ ظاهرا، و در نون و القلم گفت: إِنَّا لَضَالُّونَ ای اخطأنا طریق الجنة. وجه هفتم ضلال بمعنی جهالت، چنان که در سورة الشعراء گفت: فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ ای من الجاهلین. وجه هشتم ضلال بمعنی نسیان است، چنان که در سورة البقرة گفت: أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما یعنی ان تنسی احدیهما الشّهادة.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode