گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ سارِعُوا خداوند بزرگوار، جلیل و جبّار، کریم و غفّار، کردگار نامدار، حکیم راست‌دان، علیم پاکدان، مهربان کاردان، جلّ جلاله و تقدّست اسماءه، و توالت آلائه، و تعالت صفاته و نعماءه، و عظمت کبریاءه، بندگان را بخطاب کرامت با هزاران لطافت مینوازد، و کارشان میسازد، و راهشان بسوی خود مینماید و میخواند که: وَ سارِعُوا بشتابید بندگان من، و بکوشید رهیگان من، پیشی جویید دوستان من، که کار پیشوایان دارند و دست سابقان بردند. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ بنده من! هر چه بند است از راه بردار، و با کس پیوند مدار، و نجا المخفون بکاردار، تا بسابقان در رسی، باشد که روزی سر ببالین أمن باز نهی، و از اندوه فرقت باز رهی. آری! جلیل کاری است و عزیز حالی بسابقان در رسیدن، و در سبکباران پیوستن! و لکن بس طرفه کاریست گنجشک را با باز پریدن، و زمن را با سوار دویدن!

باطن تو کی کند با مرکب شاهان سفر

تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار؟

ای مسکین! همراهی سابقان جویی، و صحبت مردان خواهی، و چشمت بر نام و ننگ و راهت پر از فخر و عار.

پای بر دنیا نه و بر دوز چشم از نام و ننگ

دست در عقبی زن و بربند راه فخر و عار

گر چو بو دردات باید تاجداری روز حشر

باش چون منصور حلاج انتظار تاج دار

وَ سارِعُوا... الآیة روندگان و شتابندگان در راه دین مختلف‌اند. یکی بقدم رفت، یکی به ندم، یکی به همم عابد بقدم رفت، بمثوبت رسید عاصی به ندم رفت، برحمت رسید عارف به همم رفت، بقربت رسید.

وَ سارِعُوا إِلی‌ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ الآیة اوّل فرمود که: وَ اتَّقُوا النَّارَ از آتش بپرهیزید، یعنی: گناه مکنید تا شما را از آتش برهانم و بیامرزم. آن گه برین اقتصار مکنید که بطاعت طلب بهشت کنید، که نه هر که از آتش برست ببهشت رسید، و نه هر که ببهشت رسید، بفردوس اعلی رسید. مصطفی (ص) روز بدر یاران خویش را گفت: قوموا الی جنة عرضها السماوات و الأرض.

عمیر بن الحمام گفت: «بخّ بخّ». مصطفی (ص) گفت: آن چیست که ترا برین سخن داشت؟. گفت: یا رسول اللَّه! امید آنکه از اهل فردوس باشم. رسول خدا (ص) گفت: تو از اهل آنی.

و خرما نهاده بود و میخوردند، گفت: یا رسول اللَّه تا این خرماها بخوریم مرا زندگی خواهد بود، بس دراز کاریست! پس برخاست و رفت و در راه حق شهید گشت.

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ گفته‌اند: مردمان اندرین مقام بر سه گروه‌اند: یکی آنست که هیچ نفقت نکند نه در سرّاء و نه در ضرّاء، نه در فراخی نعمت، و نه در روز قحط و شدّت. این را علی الاطلاق لئیم گویند، دست در شاخ درخت بخل زده، آن درخت که اصل و بیخ آن در دوزخ است و شاخ آن در دنیا، بحکم آن خبر که انس بن مالک گفت: قال قال رسول اللَّه (ص): «السّماح شجرة فی الجنّة، اغصانها فی الدّنیا، من تعلّق بغصن من اغصانها قادته الی الجنّة. و البخل شجرة فی النّار، اغصانها فی الدّنیا، من تعلّق بغصن من اغصانها قادته الی النّار».

دیگر آنست که: در فراخی نعمت نفقه کند نه در تنگی و شدّت. و معظم خلق خدای‌ازین جهانیان و دنیاداران برین مقام‌اند که در کار دنیا وثیقت دست باز ندارند، و همواره از فقر بر بیم باشند. و الیه الاشارة بقوله تعالی: إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ. سدیگر آنست که در هر دو حال نفقت کند: هم در یسر و هم در عسر. امّا از دو حال بیرون نبود: یا مردی متهوّر باشد ناپاک، نداند که از کجا گیرد، و یک جا دهد، و از عاقبت نیندیشد. این در عداد اخوان الشّیاطین بود.

و ذلک فی قوله تعالی: إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ یا بس مردی باشد که بکفایت اللَّه و بروزی گماری وی واثق، سرّ این خبر بشناخته که مصطفی (ص) گفت: انّ روح القدس نفث فی روعی أنّه لن یموت عبد حتّی یستکمل رزقه، فاتّقوا اللَّه و اجملوا فی الطّلب، و لا یحملنّکم استبطاء الرّزق علی أن تطلبوا شیئا من فضل اللَّه بمعصیته، فانّه لا ینال ما عند اللَّه الّا بطاعته. الا و انّ لکلّ امرئ رزقا هو یأتیه لا محالة، فمن رضی به بورک له فیه فوسّعه، و من لم یرض به لم یبارک له فیه و لم یسعه. انّ الرّزق لیطلب الرّجل کما یطلبه اجله.

این چنین کس اعتماد بر خزینه خدا دارد، و دل با حق راست دارد، هر چه دارد خرج کند و هیچ باز نگیرد. از جای خویش بشرط شریعت بدست آرد و بر جای خویش بر وفق شریعت خرج کند. این است که ربّ العالمین انفاق وی میپسندد و وی را در آن میستاید و میگوید: الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ... الآیة.

آن گه در صفت ایشان بیفزود: وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ خشم خویش بر کس نرانند، از آنکه گناهها همه سوی خویش نهند، و خلق را مسخّر و مسلّط دانند، و نیز رنجها احتمال کنند لا بل که بصبر و حلم آن را استقبال کنند بر شاهد آنکه اللَّه میداند و می‌بیند.

وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ عفو را دو معنی است: یکی محو، کما قالت العرب: «عفت الرّیاح الآثار» اذا ازالتها. دیگر فضل، کما قال اللَّه تعالی: خُذِ الْعَفْوَ یعنی: ما فضل من اموالهم. اشارت میکند که: وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ ایشانند که گناه از مردمان در گذارند و محو کنند، پس بر آن اقتصار نکنند بلکه ایشان را بنوازند، و از فضل مال خویش ایشان را عطا دهند. این صفت محسنان است، و اللَّه تعالی دوست ایشانست که میگوید: وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.

احسان در معاملت حق آنست که: ان تعبد اللَّه کأنک تراه، و در معاملت خلق آنست که: اگر کسی با تو بد بود تو با وی نیک باشی. و آن کس که ترا نشاید، تو وی را بشائی و بذلک امر اللَّه عزّ و جلّ: خُذِ الْعَفْوَ ای خذ الفضل و المحاسن من الأخلاق، فاعف عمّن ظلمک، وصل من قطعک و احسن الی من یسی‌ء الیک.

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الآیة... لطیفه این آیت آنست که: اللَّه به موسی (ع) وحی فرستاد که ظالمان را گوی تا ذکر من نکنند که آن گه من ایشان را بلعنت یاد کنم و ظالمان این امّت را گفت: أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ.

اینان را در ذکر بستود، آن گه گفت: وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ؟ یعنی که: شما ذکر من فرو مگذارید که گناهان شما من خود آمرزم. فشتّان ما بین امّة و امّة.

ذَکَرُوا اللَّهَ یک قول آنست که: ذکروا العرض علی اللَّه عزّ و جلّ عند المعصیة و انّ اللَّه سائلهم عنه. آن گه که فرا سر گناه شوند، یاد آید ایشان را دیوان قیامت و عرض اکبر، و مسائلت حق، و با چشم آوردن کردار، و باز نمودن گفتار. آن گه ربّ العالمین با بنده گوید: أ تعرف ذنب کذا؟ أ تعرف ذنب کذا؟ فیقول: نعم یا رب! حتّی قرّره بذنوبه و رأی فی نفسه انّه هلک. قال: سترتها علیک فی الدّنیا و أنا اغفرها لک الیوم. لائق حال بنده آن است که زبان حالش بنعمت شکر گوید:

سر جمله بدانید که در عالم پاداش

آنها که درین راه بدادیم بدیدیم‌

ما را همه مقصود ببخشایش حق بود

المنّة للَّه که بمقصود رسیدیم.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode